#پارت۱۶۰
منِ عاجز و غریب را همانگونه که هستم غریبانه و بی نیاز از غیر رها کنند. بی نیاز از محبت و عشق، بی نیاز از تکیه گاه و حمایت...
از منی که روح و قلبم به زیر پای بی رحمان و بی وفایان در هم شکسته بود، از منی که حتی خدای رحمان و رحیم رو برگردانده، حالا بی نیاز از دولت عشق و جوانمردی بودم طلب آمرزش نکنند.
من از خوبی ها تهی بودم. با درد از رگ هایم خوبی را بیرون کشیده بودند. من را بگذارید که به درد خودش بمیرد!
***
-حالت خوبه؟
بعد از آن همه دردی که به تن من انداخته بود حال مرا نپرسد. اصلا هیچ وقت نپرسد... حال من به او چه؟
-راجع به رزا می خواستیم صحبت کنیم اما تنها چیزی رو که راجع بهش صحبت نکردیم رزا بوده!
آنقدر قدم زدم آنقدر از او دور شدم که دیگر در دایره ی دیدم نداشته باشمش.
بعد خوب گریستم. بغض خالی کردم، به زمین و زمان لعنت فرستادم و بعد به چشمان فرشته فکر کردم. اشک هایم را پاک کردم و چرخیم تا راه آمده را برگردم که دیدم به سمتم می آید.
و حالا هر دو داشتیم به سمت اتومبیلش قدم می زدیم. آرام و بدون هیچ عجله ای...
-من وقتی گفتم ببینیم همو... می خواستم... معذ...
با صدایی که ناخواسته بلند شده حرفش را بریدم:
-محمد!
چرا نمی خواست بفهمد چیزی از گذشته برای من نمانده که درباره اش صحبت کنم؟ آن گذشته ی لعنت شده را چرا رها نمی کرد؟
-منو ببین؟ دارم جدی باهات صحبت می کنم اگر می خوای راجع به گذشته صحبت کنی میرم. شنیدی؟ منو تو تنها چیز مشترکی که برامون باقی مونده رزاست. باقیش همش قصه ست. یه قصه ی تلخ که هیچکس نمی خواد جزوی از اون قصه باشه! حتی هیچ کس از شنیدنشم خوشحال نمیشه!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
منِ عاجز و غریب را همانگونه که هستم غریبانه و بی نیاز از غیر رها کنند. بی نیاز از محبت و عشق، بی نیاز از تکیه گاه و حمایت...
از منی که روح و قلبم به زیر پای بی رحمان و بی وفایان در هم شکسته بود، از منی که حتی خدای رحمان و رحیم رو برگردانده، حالا بی نیاز از دولت عشق و جوانمردی بودم طلب آمرزش نکنند.
من از خوبی ها تهی بودم. با درد از رگ هایم خوبی را بیرون کشیده بودند. من را بگذارید که به درد خودش بمیرد!
***
-حالت خوبه؟
بعد از آن همه دردی که به تن من انداخته بود حال مرا نپرسد. اصلا هیچ وقت نپرسد... حال من به او چه؟
-راجع به رزا می خواستیم صحبت کنیم اما تنها چیزی رو که راجع بهش صحبت نکردیم رزا بوده!
آنقدر قدم زدم آنقدر از او دور شدم که دیگر در دایره ی دیدم نداشته باشمش.
بعد خوب گریستم. بغض خالی کردم، به زمین و زمان لعنت فرستادم و بعد به چشمان فرشته فکر کردم. اشک هایم را پاک کردم و چرخیم تا راه آمده را برگردم که دیدم به سمتم می آید.
و حالا هر دو داشتیم به سمت اتومبیلش قدم می زدیم. آرام و بدون هیچ عجله ای...
-من وقتی گفتم ببینیم همو... می خواستم... معذ...
با صدایی که ناخواسته بلند شده حرفش را بریدم:
-محمد!
چرا نمی خواست بفهمد چیزی از گذشته برای من نمانده که درباره اش صحبت کنم؟ آن گذشته ی لعنت شده را چرا رها نمی کرد؟
-منو ببین؟ دارم جدی باهات صحبت می کنم اگر می خوای راجع به گذشته صحبت کنی میرم. شنیدی؟ منو تو تنها چیز مشترکی که برامون باقی مونده رزاست. باقیش همش قصه ست. یه قصه ی تلخ که هیچکس نمی خواد جزوی از اون قصه باشه! حتی هیچ کس از شنیدنشم خوشحال نمیشه!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪