#پارت۱۵۷
جا می خورم! نه به خاطر جمله ی بی معنایی که بر زبان آورد. به خاطر صدایی که آنقدر خش دار بود که شباهتی به صدای خودش نداشت!
از لحظه ای که جلوی خانه سوارم کرده بود تا اینجا در سکوت رانده بود و حتی در تمام این چند دقیقه هم در سکوت کنارم ایستاده بود و حالا این اولین جمله ای بود که می خواست بگوید؟ نمی فهممش!
تنش سست بود انگار... بالاخره با نفس عمیقی همانطور که تمام حرکاتش روی دور آرام بود با همان صدای دو رگه اما آرام و پر بغض نجوا گونه می گوید:
-تنها بودی وقتی فهمیدی دختر منو بارداری... تنها بودی وقتی باید با خانوادت روبرو می شدی و برای نگه داشتن دختری که باباش نبود سینه سپر می کردی... تنها بودی وقتی که نه ماه تموم اونو به دل کشیدی و پرورشش دادی؟ چطوری تنهایی به دنیاش آوردی؟ کی دستتو گرفت؟
به گوش هایم شک می کنم... به لب هایی که این حرف ها رو می زد... به این لحظه شک می کنم!
لرزی از تن می گذرد و آتش در دلم زبانه می کشد. چطور جرات می کرد این سوال ها را از من بپرسد و مرا به سیاه ترین روزهایم هل دهد؟
سرم روی گردنم سنگینی می کند و مبهوت قدمی عقب می روم...
-چند شب بالای سرش بیدار بودی؟ چقدر از خودت گذشتی تا دخترمو به این جا برسونی؟ چند بار از خستگی زانو زدی و به خاطر دخترم دستتو به زانوی خودت گرفتی و بلند شدی؟
پلکم پریدن گرفته و امان از اشک هایم... بی آبروی عالمم می کردند آخر...
تن او به لرز نشسته و اشک هایش میان ریش هایش از نظر پنهان می شوند و اشک های من از میان چشم هایی که تا آخرین حد باز مانده اند، تمام صورتم را با طمانینه در می نوردیدند...
تنم شل می شود و لب هایم از بغض می لرزیدند!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
جا می خورم! نه به خاطر جمله ی بی معنایی که بر زبان آورد. به خاطر صدایی که آنقدر خش دار بود که شباهتی به صدای خودش نداشت!
از لحظه ای که جلوی خانه سوارم کرده بود تا اینجا در سکوت رانده بود و حتی در تمام این چند دقیقه هم در سکوت کنارم ایستاده بود و حالا این اولین جمله ای بود که می خواست بگوید؟ نمی فهممش!
تنش سست بود انگار... بالاخره با نفس عمیقی همانطور که تمام حرکاتش روی دور آرام بود با همان صدای دو رگه اما آرام و پر بغض نجوا گونه می گوید:
-تنها بودی وقتی فهمیدی دختر منو بارداری... تنها بودی وقتی باید با خانوادت روبرو می شدی و برای نگه داشتن دختری که باباش نبود سینه سپر می کردی... تنها بودی وقتی که نه ماه تموم اونو به دل کشیدی و پرورشش دادی؟ چطوری تنهایی به دنیاش آوردی؟ کی دستتو گرفت؟
به گوش هایم شک می کنم... به لب هایی که این حرف ها رو می زد... به این لحظه شک می کنم!
لرزی از تن می گذرد و آتش در دلم زبانه می کشد. چطور جرات می کرد این سوال ها را از من بپرسد و مرا به سیاه ترین روزهایم هل دهد؟
سرم روی گردنم سنگینی می کند و مبهوت قدمی عقب می روم...
-چند شب بالای سرش بیدار بودی؟ چقدر از خودت گذشتی تا دخترمو به این جا برسونی؟ چند بار از خستگی زانو زدی و به خاطر دخترم دستتو به زانوی خودت گرفتی و بلند شدی؟
پلکم پریدن گرفته و امان از اشک هایم... بی آبروی عالمم می کردند آخر...
تن او به لرز نشسته و اشک هایش میان ریش هایش از نظر پنهان می شوند و اشک های من از میان چشم هایی که تا آخرین حد باز مانده اند، تمام صورتم را با طمانینه در می نوردیدند...
تنم شل می شود و لب هایم از بغض می لرزیدند!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪