#پارت۱۴۶
#
بالاترین حد رفعت خدا را با او لمس کرده بودم. هرگز دلم نمی آمد نامش را حماقت بگذارم. مثل محمد بی رحم نبودم! قسمت کلمه ای بود که باری از روی شانه ام برمی داشت!
-هنوزم نمی تونم درکت کنم! تو چطور تو اون مدت کم تو اون سن با اون همه تفاوت فرهنگی و اجتماعی بهش دل باختی!
هیچوقت نگفتم! برای هیچکس نگفته بودم که چه اتفاقی برایم افتاد. توضیح دادنش سخت بود وقتی که حتی خودم را هم قانع نمی کرد.
-شنیدی میگن طرف تو یه نگاه عاشق شد؟ محمد تو یه لحظه خدای من شد! معبود من شد!
انگار باور نکند که این بار می خواهم برایش تعریف کنم سر بلند می کند و وقتی نگاه غرق شده ی مرا می بیند روی آرنجش تکیه می کند و گوش تیز می کند.
-ماه ها بود که یه پسره دنبالم افتاده بود و از دستش آسایش نداشتم. گنده لات محلمون بود. هرجا که می رفتم دنبالم بود و من انقدر ازش می ترسیدم که حد نداشت. یه سمینار مهم تو تهران برگزار شده بود که تمام طراحا از سراسر کشور خودش رو رسونده بودن تا شرکت کنن. بهترین فرصت برای بازاریابی شرکت ها و اشتغال زایی برای طراحای تازه کار و خوش ذوق بود. ترم آخر بودم استادم سر کلاس گفت که می تونه هماهنگ کنه یک روز از اون یک هفته رو ببرمون. منم که بهترین موقعیت بود برام اسممو رد کردم اما اون روز اون از خدا بی خبر دنبالم افتاده بود. می ترسیدم که بیاد جلوی هم کلاسیام آبرومو ببره و اونقدر با تاکسی دور زدم که ردمو گم کنه که به قرار دیر رسیدم.
آن روز را با تمام اتفاقات و احساساتم به خاطر داشتم... دقیق و مو به مو...
-دیر شده بود و مطمئن بودم سرویس دانشگاه رو از دست دادم. یک راست رفتم به نمایشگاه برسم که اونجا به محض پیاده شدنم جلوم سبز شد. عصبی بود که سر دوئوندمش. حالش عادی نبود! نمی دونم مواد مصرف کرده بود یا مست بود اما خیلی ترسیدم!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#
بالاترین حد رفعت خدا را با او لمس کرده بودم. هرگز دلم نمی آمد نامش را حماقت بگذارم. مثل محمد بی رحم نبودم! قسمت کلمه ای بود که باری از روی شانه ام برمی داشت!
-هنوزم نمی تونم درکت کنم! تو چطور تو اون مدت کم تو اون سن با اون همه تفاوت فرهنگی و اجتماعی بهش دل باختی!
هیچوقت نگفتم! برای هیچکس نگفته بودم که چه اتفاقی برایم افتاد. توضیح دادنش سخت بود وقتی که حتی خودم را هم قانع نمی کرد.
-شنیدی میگن طرف تو یه نگاه عاشق شد؟ محمد تو یه لحظه خدای من شد! معبود من شد!
انگار باور نکند که این بار می خواهم برایش تعریف کنم سر بلند می کند و وقتی نگاه غرق شده ی مرا می بیند روی آرنجش تکیه می کند و گوش تیز می کند.
-ماه ها بود که یه پسره دنبالم افتاده بود و از دستش آسایش نداشتم. گنده لات محلمون بود. هرجا که می رفتم دنبالم بود و من انقدر ازش می ترسیدم که حد نداشت. یه سمینار مهم تو تهران برگزار شده بود که تمام طراحا از سراسر کشور خودش رو رسونده بودن تا شرکت کنن. بهترین فرصت برای بازاریابی شرکت ها و اشتغال زایی برای طراحای تازه کار و خوش ذوق بود. ترم آخر بودم استادم سر کلاس گفت که می تونه هماهنگ کنه یک روز از اون یک هفته رو ببرمون. منم که بهترین موقعیت بود برام اسممو رد کردم اما اون روز اون از خدا بی خبر دنبالم افتاده بود. می ترسیدم که بیاد جلوی هم کلاسیام آبرومو ببره و اونقدر با تاکسی دور زدم که ردمو گم کنه که به قرار دیر رسیدم.
آن روز را با تمام اتفاقات و احساساتم به خاطر داشتم... دقیق و مو به مو...
-دیر شده بود و مطمئن بودم سرویس دانشگاه رو از دست دادم. یک راست رفتم به نمایشگاه برسم که اونجا به محض پیاده شدنم جلوم سبز شد. عصبی بود که سر دوئوندمش. حالش عادی نبود! نمی دونم مواد مصرف کرده بود یا مست بود اما خیلی ترسیدم!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪