کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29K videos
95 files
43.2K links
Download Telegram
#پارت۱۳۶


آیفون را سرجایش قرار می دهد و به سمت رخت آویز می رود و مانتو و شالش را می پوشد و من هاج و واج نگاهش می کنم و قبل از اینکه در را ببندد می نالم:

-مامان؟

-نترس! من هستم! مگه نمی گی می خوای برای دخترت بجنگی؟ بذار منم برای دختر خودم بجنگم! چند کلوم حرف ناگفته بین منو ایشون هست. دست و صورتتو بشور و سر و وضعتو مرتب کن اگر لازم شد زنگ می زنم بیا پایین! نمی خوام هر کس و ناکسی ضعف دخترمو ببینه خب؟

سرم را تکان می دهم و در بسته می شود! دل تو دلم نبود. یک دلم می خواست تا جایی که می شد محمد از خانه مان دور شود. یک دلم می خواست همه چیز به طور معجزه آسایی تغییر کند و به دور از این همه تنش و کینه و دعوا دخترم بالاخره با پدرش ملاقات کند و آرام بگیرد.

ای کاش دکمه ای وجود داشت تا می فشردم و زمان به یک ماه، یک سال دیگر پرواز می کرد و تمام این استرس ها را پشت سر می گذاشتم!

تهش اگر رزا را داشتم ادامه می دادم اگر که دخترم را قرار بود از دست بدهم عطای این دنیا را به لقایش ببخشم و چشم ببندم و دیگر بیدار نشوم!

***

عصبی و بی قرار فاصله بین درب آپارتمان و ماشینش را که مقابلش پارک کرده بود را مدام می رود و برمیگردد، اما آرام نمی گیرد.

قرار بود با مادر شهرزاد روبرو شود و هیچ آمادگی اش را نداشت. شهرزاد بزرگترین خطای نابخشودنی محمد بود و خودش هم هرگز بابت آن اتفاق نتوانست با خودش کنار بیاید و حالا مقابله با مادر شهرزاد؟ سخت بود!

سرش تا ابد مقابل مادران به زیر می افتاد چه رسد به مادری که مطمئنا او را به خاطر اتفاقاتی که بین او و دخترش افتاده سرزنش خواهد کرد و دلایل محمد برایش کافی نخواهد بود!

حتی برای خودش هم کافی نبود، اما تمام این سال ها با این توجیه که هر دویشان بازنده ی لحظه ای شرر گرفته از شور و هوس بوده اند آرام می کند.

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪