کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
28.6K videos
95 files
42.8K links
Download Telegram
#پارت۲۴

محمد بود که اینطور خشک شده سر جایش نشسته بود؟ انتظار نداشت برایش تره هم خورد نکنم؟ یا... یا... آه خدای من...

خدا لعنتت کند شهرزاد... می مردی جلوی دهانت را می گرفتی؟ از بچه داشتنت متعجب بود مردک بی عاطفه! تمام زمانی که میتوانی قفل دهانت را نگه داری یک نیم روز است؟

لعنت به تو مرد! لعنت به تو که پیکان هایی که به سمت من پرتاب می کردی هیچ وقت تمامی نداشت.

بود و نبودت درد دارد! چرا باید از این همه آدم تو سر راه من قرار می گرفتی؟ چرا من باید با تو صاحب بزرگترین هدیه خدا می شدم؟

چرا من باید به تویی دل می دادم که برای ماندن نیامده بودی؟ چرا فکر می کردم می توانم به دل سنگت نفوذ کنم؟ برای خودم نگهت دارم؟

دل به کسی دادم که برایش یک تجربه بودم و او همه چیزم شده بود. لعنت خدا به من و روزی که عاشق شدم.
لعنت به من و عاشقی کردنم.
لعنت به دلِ بی صاحبی که برای تو لرزید!
لعنت به توئه بی رحم! ای بی رحم... بی رحم!

***

از هواپیما که پیاده می شویم بلافاصله گوشی را از حالت آفلاین هواپیما خارج می کنم. پیامی برای مامان ارسال می کنم و خبر رسیدنم را می دهم تا از نگرانی در بیاید.

و مهشید را تقریبا به دنبال خودم می کشم. بعد از گشت و گذاری که قولش را داده بودم کل اصفهان را گشتیم و بعد من همان شبانه بلیت برگشتمان را اوکی کردم و به محض برگشت به هتل چک اوت کردیم و به سمت فرودگاه رفتیم.

نزدیک ترین بلیت برای چهار صبح بود و من لحظه ای دیگر برای بوییدن و بوسیدن فرشته نمی توانستم از دست بدهم.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۲۴



پسره ی پررو فکر کرده من بچه ام که با یه چایی یا قهوه میخواد خرم کنه...

مردم میرن بیرون به عشقشون غذامیدن،

اون وقت این میخواست با یه قهوه سر و ته قضیه روهم بیاره.

غلط کرده... پسره ی بی ریخت... بره بمیره با اون رفیق دیوونه ی احمقش

دیگه به بابک فکرنکردم و سعی کردم روی نقشه ام تمرکز کنم.

به پارکینگ رفتم. کسی اونجا نبود... سگ پرنمی زد. همه سره کلاساشون بودن...

به سمت ماشین مسعودرفتم.

اوهو چه ماشینی هم هست!معلومه خیلی واسش خرج کرده...

من که اصلا نمی تونم این ماشینا رو از هم تشخیصش بدم...

یه پراید می شناسم اونم از صدقه سری ماشین آرزو ماشین ماشینه دیگه.

حالا یا پرایده یا یه چیزی مثل ماشین این بوزینها چه فرقی داره که اسمش چیه؟!

ولی هرچی هست عجب جیگریه ها!حیفه این ماشین که زیر پای اون روانیه!

آخی بمیرم که به خاطر اون باید لاستیکات پنچر شه

برای آخرین بار به دید زدم.

کسی نبود.

سریع قیچی ابروم و از توی کیفم در آوردم.

یه نگاه به لاستیکا کردم

. یه نگاهم به قیچی توی دستم و لبخندخبیثی زدم.... از فکر اینکه مسعود امروز بی ماشین می مونه

توی دلم کیلو کیلو قند می سابیدن!

پیش به سوی پنچری لاستیکا

! رفتم سراغ اولین لاستیک...بعد دومی..بعدش سومی... و

در آخر هم چهارمی.ردیفه ردیفه... بهتر از این نمیشه!

هر ۴ تاچرخش پنچره!!! يوهو

خواستم از محل حادثه دورشم که یه چیزی زد به سرم...باید مسعود و مطمئن کنم کار پنچری فقط و فقط کار خود خوشگلمه !

@kadbanoiranii