کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
28.6K videos
95 files
42.8K links
Download Telegram
🦋🦋🦋🦋
🦋🦋🦋
🦋🦋
🦋
#بی_صدا_طلوع_کن
پارت_54

برای آخرین بار یه نگاه کلی به اتاقم انداختم.تقریبا تمام وسایل مورد نیازم رو برداشته بودم..در اتاق رو بستم.. دسته چمدون چرخ دارمو به سمت بالا کشیدم و با خودم به حرکت درآوردمش.

پله هارو یکی پس از دیگری رد کردم و کنار نرگس بانو قرار گرفتم.

ماهک دانشگاه رفته بود و آیهان برای انجام یک سری از کارها، صبح زود از خونه بیرون زده بود.

نرگس بانو زیر لب دعایی میخوند و به سمتم فوت می‌کرد.
از زیر قران رد شدم و بانو رو محکم در آغوش گرفتم.

این اولین سفری بود که قرار بود به تنهایی عازمش بشم.

بعد از شنیدن کلی نصیحت و دریافت انواع میوه و آجیل از نرگس بانو،با زور خدافظی کرده و به سمت در حیاط رفتم.
درُ باز کرده و با دیدن درخت ها و گل های تازه آب پاشی شده جان تازه ای گرفتم.

مسلما دلم برای این حیاط و گل ها تنگ میشد.

عمو میرزا به سمتم اومد و خواست چمدون رو از دستم بگیره که مانعش شدم.
در حقم کم پدری نکرده بود!دلم نیومد با این کمری که کم کم داشت خمیده میشد زحمتی بهش بدم.

صدای ضربه زدن به در آهنی حیاط باعث شد به سمتش تند قدم بردارم.
قلبم به تپش افتاده بود و هر آن چهره مهندس رو با لباس های گوناگون تصور می‌کردم تا قبل از دیدنش حدس بزنم چی به تن کرده .

با باز شدن در، اول نگاهم به چهارشونه های پهن و مردونه مهندس افتاد. صاف ایستاده بود و با جذبه ای خاص بهم چشم دوخته بود.
با این لباس مردونه سفید و شلوار جذب مشکی قطعا یکی از خوش لباس ترین رئیس های تهران به حساب میومد!

سرمو بالاتر گرفته و با دو جفت چشم قهوه ای رو به رو شدم!

لبخندی گوشه لبش داشت و موهای پرپشت مشکی شو به طرز ماهرانه ای به سمت عقب آراسته بود.

_ سلام!

هول شدم و نصفه و نیمه سلامی دادم. نگاه ازش گرفته و به زمین دوختم.
میدونستم!
این چشم ها آخر سر کار دستم میده!

عمو میرزا در حیاطُ به طور کامل باز کرد و برای اولین بار با مهندس رو به رو شد.
مهندس پیشدستی کرده و قدمی جلو برداشت. به گرمی دستای عمومیرزارو فشار داد و بعد از مراحل معارفه و خوش و بش کردن.. عمو رو به مهندس گفت :

_ پسرم! طلوع، مثل دخترم ماهک میمونه. از بچگی میشناسمش! الانم که چندساله باهم زندگی میکنیم.
دوست دارم مواظب دخترم باشی. مثل ناموس خودت چشم ازش برندار و تنهاش نذار.

با چشمایی متعجب به عمو نگاه کردم و چشم و ابرویی اومدم تا ادامه نده. اما عمو بی توجه به حرکات من، نه تنها صحبتش رو قطع نکرد بلکه در پایان حرفاش رو به من گفت:

_توام حواست به مهندس باشه.جفت تون امانت همدیگه هستین. پس خوب مراقب همدیگه و خودتون باشین!


مهندس دستشُ روی شونه های عمو انداخت و گفت:

_ نگران نباشین پدرجان.. بدترین آدم روی زمین هم باشم چشم به ناموس کسی ندارم. ان شاالله بتونم شمارو راضی نگه دارم و مراقب امانتتون باشم!


درست شنیدم؟
مواظب من باشه!؟
این حجم از نگاه های قهوه ای کم نبود؟
چطور میتونستم به جادوی صداش و این حس محافظ بودنش رو به گوشه ذهنم بسپارم و واکنشی نشون ندم؟


مهندس چمدونم رو برداشت و داخل صندوق عقب ماشین گذاشت.

تو این فاصله، رو به عمو میرزا گفتم:

_ عمو این چه حرفایی که میزنی؟ اون فقط رئیس شرکتمونه! من خودم میتونم از خودم مراقبت کنم. مگه بچه ام؟


عمو میرزا چشمکی زد و گفت:

_ سر منو شیره نمال دخترجون!
لازم نیست چیزی بگین همون نگاهاتون بِهَم کلی حرف داره..


گول زدن ادم های جاافتاده ای مثل عمومیرزا سخت بود. از روی خجالت سرمو پایین انداختم و گفتم:

_مراقب خودتون باشین عموجان.

_ خدا به همراهت دخترم.

به سمت ماشین کمری سفید و تمیز مهندس رفتم.
کنارم ایستاد و در ماشین رو برام باز کرد! لبخندی به لبانم نشست. از دور دستی برای عمومیرزا تکون داده و سوار ماشین شدم.
مهندس ماشین رو دور زد و کنارم قرار گرفت.
با بسته شدن در، عرق سردی تموم تن مو در بر گرفت.
در حال بازی با پاکت کاغذی میوه و آجیل شدم.

نشستن کنار کسی که تو دلم جایی باز کرده بود و تلاش برای ندید گرفتنش، سخت بود.

نگاهی به نیم رخش انداختم.در سکوت رانندگی میکرد.دست راستش روی فرمان و دست چپش با تکیه به درب ماشین بر روی لب هاش قرار داشت.
در دلم صلواتی فرستادم و سعی کردم حواسم رو از استرس پرت کنم.
به رو به رو و مسیری که در پیش گرفته بودیم خیره شدم.

_ چرا نذاشتین خودم با ماشینم بیام؟

کمی مکث کرد. احساس کردم صدامو نشنیده.. خواستم دوباره سوال کنم که صداش منو به سکوت وادار کرد.

_ تو جاده خوب نیست یه دختر تک و تنها رانندگی کنه!

_ خب یه سرویس میگرفتین همه باهم میرفتیم.

با اخمی که بهم کرد خودمو به اون راه زدم و از شیشه پنجره به بیرون نگاه کردم.

_ از بودن با من معذبی؟


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
🦋🦋🦋🦋
🦋🦋🦋
🦋🦋
🦋
#بی_صدا_طلوع_کن
پارت_55

از فکر کردن به جواب سوالش،رعشه ای به تنم افتاد.بین بله و نه گفتن،گزینه دیگه ای توی ذهنم وجود نداشت.

از بودن کنار مهندس احساس خطر میکردم!

آن هم نه به خاطر اینکه خطایی کرده باشه!بلکه به خاطر حسی که در درونم ظاهرشده بود وتمام تلاشم برای ازبین بردن این حس بود.

ذهنم حول و هوش چندسوال میگذشت!

اگه ازمشکلات گذشته باخبر میشد!یا اگه متوجه دکتررفتن هام میشد یا...

تمام این سوال هاتوی ذهنم یکی پس از دیگری تیتر وار میرفتندو می آمدند.

نگاه ازپنجره گرفته و دوباره به مسیر پیشِ رو چشم دوختم.

در دلم چندباری کلمه نه روتکرار کردم.

نفس عمیقی کشیده و خیلی قاطع گفتم:

_ نه!

نفس حبس شده توی سینه مو رهاکردم. خیالم راحت شده بود! شاید سخت ترین سوال وجوابی بود که توی ذهنم باهاش کلنجاررفته بودم.


_یه سفر دو سه روزه میخوایم بریم این همه وسایل چیه دستت؟

نگاهی به محتویات دستم کردم.انواع آجیل و چهار مغز، میوه تازه و خشک ‌شده در پاکت کاغذی،به طور مرتب و تمیزی ریخته شده بود.
پاکت چهار مغز رو باز کرده و به سمت مهندس گرفتم.

_ بفرمایین مهندس چهار مغزه.

بدون اینکه نگاهی به پاکت بندازه دستشو داخل انداخت و مشتی از تنقلات برداشت.

_ چرا انقدر هی مهندس مهندس میکنی. اسممو صدا کن.

اسمشو صدا میکردم؟
چطور؟ چگونه؟

فکر دل من رو کرده بود؟

اصلا چی شد که به این حال و روز افتادم؟
از کجا شروع بود؟

شاید از اولین لحظه دیدار که با توجه به سن کمش، مانند مردی جا افتاده رفتار میکرد و سخن می‌گفت.
یا شاید هم اخم های همیشه درهم و جذبه خاص اون دو گوی قهوه ای؟

در پس ذهنم تمام خاطرات این چندوقت، مانند یک فیلم کوتاه از جلوی چشمام رد میشد و دلیل های بیشتری رو برام به نمایش میگذاشت.

حتی اون شبی که پاهام گیر کرد و با دستای مهندس نجات پیدا کردم
و بعد، رفتن به پشت بام خانه و خلوت شبانه در کنارش،باعث شده بود دل در گرومهندس بدم.

_ من بامهندس گفتن راحتم!

_ من راحت نیستم.معذب میشم. البته تو محیط کار و شرکت مهندس بگین بهتره اما..
اما تو این خلوت های دو نفره ترجیح میدم اسمم صدا شه!

چه کسی بدش میومد که اسم معشوقش رو صدا بزنه و در جواب جانم بشنوه؟

قطعا جونم رو، با جانم شنیدن از حامی، دو دستی تقدیمش میکردم.

_ چرا هر سوالی میکنم و چیزی میگم یه ربع میری تو فکر؟
فکرت درگیر چیه؟

زیر لب زمزمه کردم:

دردی که من از درد تو دارم بر دل
دل داند و من دانمُ
من دانم و دل!


سوالش روبا سوال جواب دادم و گفتم:

_ تا رامسرچقدر راهه؟

_ اگه بدون توقف بریم حدودا 4.5ساعتی میشه. چطور مگه؟

_هیچی، همینجوری. خب چرا با هواپیما نرفتیم؟

_ حیف نیست این همه حس زیبایی و خدادادی رو آدم ول کنه با هواپیما بره!
هواپیما واسه وقتایی که آدم عجله داره و دوست داره زود به مقصد برسه.
من دوست دارم از راه هم لذت ببرم.
اینجارو نگاه نکن که تازه داریم از تهران خارج میشیم و چیز جذابی نداره. تو راه از یه مسیرهایی میبرمت که تا خود رامسر کیف کنی.

_ از تنکابن هم رد میشیم؟

_ آره. کاری داری اونجا؟

پاکت میوه خشک رو باز کردم و از داخلش سیب خشکی بیرون کشیدم.

سری تکان دادی و گفتم :

_ اوهوم

_ چه کاری داری اونجا؟

به سختی سیب رو قورت داده و بدون اینکه توجه شو به بغض گلوم جلب کنم گفتم:

_ مامان بابام اونجان!

هرچند تموم سعی مو کردم صدام نلرزه اما همچین موفق هم نبودم!

هردو دست از خوردن برداشتیم.

میدونستم کلی سوال از من توی ذهنش به وجود اومده!ولی ترجیح میدادم خودش بپرسه.. اینجوری واسم آسون تر بود.
حداقل میدونستم از کجا شروع کنم.

پاکت های توی دستم رو کمی جابه جا کردم و رو به مهندس گفتم:

_ اگه نمیخورین بذارم صندلی عقب بمونه؟

_ نه ممنون خوشمزه بود.

نوش جانی گفتم و پاکت های کاغذی رو شروع به بستن کردم. وقتی از محکم بسته شدنشون مطمئن شدم به سمت صندلی عقب برگشتم.

همین که از سمت حامی، به عقب برگشتم بوی عطرهمیشگیش مشامم روپر کرد. ناخوداگاه کمی کارم روبیشتر طول دادم تاعطربیشتری روبه ذهنم بسپارم.نفس عمیقی کشیدم وچشمامو بستم.

چطورمیتونستم بین خواستن و نخواستنش مبارزه کنم؟

_ کمک میخوای محبی؟

چشماموباز کرده و ازرویای دخترونه ام بیرون کشیده شدم.

_ نه فقط ترسیدم بریزن کف ماشین! داشتم جاشودرست میکنم.

به سمت صندلیم برگشتم.

_ کمربندت هم ببند!

بالبخند کمربندمو بستم.

وقتی بادکترم راجبه این سفرصحبت کردم خیلی مشتاقانه بهم گفت فرصت خوبیه و وقتشه که کم کم ازدنیای درونی خودم بیرون بیام وبه دنبال زندگی عادی خودم برم.
هرچندوجود یک مرد برام سخت بود اما تکنیک هایی که خانم دکتربهم اموزش داده بود رو اجرا کرده و سعی میکردم بیشتر به اطرافم دقت کنم تا وجود یک مردغریبه!
هرچند با این همه عطر و قهوه ای چشماش وحس بودنش تمام حواس منو از اطراف پرت کرده و فقط جذب خودش کرده بود
@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌙 شب شد
دلها به فردا امیدوار شد
🌙چشم ها پر از خواب شد
همه میگویند که
🌙زندگی سر بالایی و سرازیری دارد
اما من می گویم
🌙زندگی هر چه که هست
جریان دارد
🌙می گویم: تا خدا هست و خدایی
می کند، امید هست
🌙فردا روشن است

شبتان آرام، فردایتان روشن

@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خـداوندا بنام تو که❤️
زیباترین نامهاست

روزمان را آغاز میکنیم
روزی که با نام و یاد تو باشد

سراسر شادی است
سراسر عشق ومهربانی
و سراسر خیرو برکت است❤️

🌸بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِیم🌸

الهی به امید تو

@kadbanoiranii
#کرم_چای

مواد لازم:
نصف پیمانه شیر
نصف پیمانه چای
کمی وانیل
دو قاشق غذاخوری پودر کاکائو
دو قاشق غذاخوری نشاسته ذرت
ی تکه شکلات

همه را باهم مخلوط و با همزن دستی هم بزنید تا یکدست بشه بعد بزارید روی حرارت مرتب هم بزنید تا غلیظ بشه وقتی کیک آماده شد بزارید خنک بشه بعد از قالب خارج کنید و این کرم خوشمزه را روی اون بریزید و پوشش بدید😍😋


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#کرم_گاتالانا

مواد لازم:

 شیر 500 میلی لیتر
شکر 100 گرم
آرد ذرت 30 گرم
زرده تخم مرغ 4 عدد
چوب دارچین 1 عدد
پوست لیمو 1 عدد


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
برای شروع پوست لیمو ترش را رنده می کنیم و کنار می گذاریم. سعی کنید تنها قسمت زرد رنگ را رنده کنید.آرد ذرت را با کمی شیر سرد در ظرفی خوب حل می کنیم به صورتی که آرد بصورت کامل و یکنواخت در شیر حل شود. شیر باقی مانده را به همراه نصف شکر و پوست لیمو و چوب دارچین در قابلمه ریخته و به نقطه جوش می رسانیم سپس از روی شعله بر می داریم.زرده تخم مرغ ها را با باقی مانده شکر مخلوط می کنیم و خوب هم می زنیم تا کمی پف کند و رنگ آن روشن و مایل به کرم شود. مخلوط آرد ذرت و شیر را که در ابتدا تهیه کردیم به تخم مرغ ها اضافه می کنیم و خوب هم می زنیم. شیر ولرم را از صافی رد می کنیم و به مایع تخم مرغ ها اضافه می کنیم، در زمان اضافه کردن برای جلوگیری از پخته شدن زرده ها باید با سرعت مخلوط را هم زده و شیر را کم کم اضافه کنیم. مایع را بر روی شعله قرار می دهیم و تقریبا 2 دقیقه می جوشانیم تا کرمی و یک دست شود. (توجه داشته باشید که همچنان باید هم بزنید). کرم شما حاضر است. آن را در ظرف های مورد علاقه خود بریزید تا آنها خنک شوند و خودشان را بگیرند. قبل از سرو آنها، رویشان را شکر می پاشیم و با شعله فندک آشپزخانه کاراملی می کنیم. 


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#خاگینه_مغزدار

تخم مرغ:۴ عدد
وانیل:نصف قاشق چایخوری
ماست:۴ قاشق غذاخوری
بیکینگ پودر:۲ قاشق مرباخوری
آرد:۶ قاشق
زعفرون:۲ قاشق غذاخوری
گردو:۷ عدد
دارچین و گل سرخ:نصف قاشق مرباخوری
مواد لازم برای شیره:
شکر:۱ لیوان
آب:۱/۵ لیوان
زعفرون دم کرده:۳ قاشق غذاخوری
هل



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_پرتغالی_با_بافت_نرم_و‌_پنبه‌ای

مواد لازم :


آرد ۲ پیمانه
تخم مرغ ۴عدد
شیر ۱ پیمانه
شکر ۱.۵ پیمانه
کره ۱۰۰ گرم
وانیل ۱/۴ ق چ
بیکینگ پودر ۲ ق چ
نمک ۱/۸ ق چ
پوست پرتقال ۱ ق چ


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#تارت_توت_فرنگی


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#تارت_توت_فرنگی


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#نان_مارپیچ

خانم فاطمه داوودی
شیر گرم  ۲۲۵ گرم ( ۱ پ سرپر)
شکر  ۵۰ گرم ( ۴ ق س)
مایه خمیر  ۵ گرم ( ۱ ق چ)
تخم مرغ  ۱ عدد
کره ذوب شده  ۳۰ گرم ( ۱ ق س سرپر)
بکینگ پودر  ۱ ق چ
نمک  ۱/۴ ق چ
بهبود دهنده  ۱/۴ ق چ
سرکه  ۱/۲ ق س
آرد  ۳۸۰ تا ۴۰۰ گرم ( ۳ پ
💟 رومال : ۱ عدد تخم مرغ+ ۲ ق س شیر+ کمی زعفران
🔴 من آرد نان فانتزی استفاده کردم هرآردی استفاده میکنین کم کم بریزین تا خمیر لطیف و بدون چسبندگی باشه
🔴 بهبود دهنده اختیاریه
🔴 حتما بعد از شکل دادن به خمیر ابتدا و انتهاش رو خوب فیکس کنین که باز نشه
🔴 شیر فقط گرم باشه در حدی که دست تحمل گرماشو داشته باشه لازم نیست داغ باشه



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#نان_مارپیچ


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#نان_مارپیچ


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#سیب_زمینی_عروسکی

سیب زمینی جذاب مورد علاقه بچه ها

‌مواد لازم :

سیب زمینی : 250 گرم
نشاسته ذرت : 30 گرم یا 4 قاشق غذاخوری
نمک و فلفل سیاه و پودرسوخاری
چشم سگ : رب انار ، کنجد سیاه ، سیاه دانه ، شکلات



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#شنیسل_ترد

حتما امتحانش کنید


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ترافل_بادام
.
مواد لازم :

بيسكوييت پتي بور ٢٠٠ گرم
شكلات تخته اي تلخ يا ساده ٢٠٠ گرم
خامه صبحانه ١٠٠ گرم
بادام درختي(يا هر نوع مغز آجيلي كه خودتون دوس دارين)به مقدار لازم
پودر پسته و نارگيل براي تزيين

طرز تهيه :

اول از همه بيسكوييت هارو داخل ميكسر پودر ميكنيم،ببينيد بچه ها اونايي كه دستگاه ميكسر ندارم ميتونن بيسكوييت هارو داخل پلاستيك فريزر يا پلاستيك زيپي بريزن،بعد با وردنه يا گوشت كوب حسابي پودرش كنن
بعد شكلات رو به روش بن ماري(داخل فيلم واضح هست)،ذوب ميكنيم،خامه رو بهش اضافه و خوب هم ميزنيم،هم كه خورد،بيسكوييت رو بهش اضافه و مخلوط ميكنيم،مخلوط كه شد با اسكوپ ساز بستني يا قاشق يا دست به اندازه يدونه گردو مواد رو برميداريم پهنش ميكنيم و يدونه بادم وسطش ميزاريم و گردش ميكنيم،ميزاريم داخل كاغذ ترافل و روش پودر پسته و پودر نارگيل ميريزيم. بعد حتما يك ساعت داخل يخچال ميزاريم.
نكته : بچه ها توي مقدار شكلات و بيسكوييت و خامه خيلي دقت كنين ، چون هركدوم اگه ميزون نباشه خوب نميشه،مخصوصا خامه.
اين مقدار از مواد ١٤ تا ترافل به اندازه يك گردو ميشه.

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#خامه_کشی_کهکشانی



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#تزئین_کیک

یه تزئین فوق العاده کیک ببینید و لذت ببرید

بفرستید برای اونایی که عاشق کیک پزی و تزئینای خاص کیک هستن



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
🦋🦋🦋🦋
🦋🦋🦋
🦋🦋
🦋
#بی_صدا_طلوع_کن
پارت_56

بعد از حدود 2 ساعت که با حرفای معمولی و صحبت راجبه شرکت گذشت، مهندس حامی ماشین رو به سمت استراحت گاه بین راهی نگه داشت و با گفتن پیاده شو، ماشین رو خاموش کرده و قفل فرمون شو زد.

از ماشین که پیاده شدم،هوای خنک و دلچسبی که به صورتم می‌خورد حس خوبی رو بهم القا میکرد.

کمی به بدنم کش و قوس دادم و وقتی از مرتب بودن روسری و مانتوم مطمئن شدم پشت سر حامی شروع به حرکت کردم.
وارد سالن غذاخوری شیک و تمیزی شدیم. صندلی دو نفره ای رو انتخاب کرده و کیف دوشی مشکی مو روی میز گذاشتم.
مِنوی غذارو از روی میز برداشت. به سمتم گرفت و گفت:

_ هرچی میخوری بگو سفارش بدم.

مِنو رو ازش گرفتم و گفتم:

_من که الان خیلی گشنمه هر اسم غذایی رو اینجا ببینم هوس میکنم!

_عیب نداره. هرچی هوس کردی سفارش بده!

با نگاه شیطونی بهش خیره شدم و تای اَبرومو دادم بالا

_ هرچی؟!!

دست به سینه نشسته بود و به حرکاتم نگاه میکرد.

_ آره هرچی!

از بالا تا پایین لیست رو نگاه کردم.

_ خب... دلم.... کباب بختیاری، ته چین مرغ، قرمه سبزی و ...

بین چندتا غذا مونده بودم. میدونستم این همه رو سفارش نمیده چون مسلما قادر به خوردن این همه غذا نبودیم!

رو به من گفت:

_ وَ..؟؟

_ ماهی!

مِنو رو به سمتش گرفتم. حالا این من بودم که دست به سینه نشسته بودم و منتظر بودم سفارش هارو بگه!

با خنده گوشه لبی که داشت، دلمو برد.

مِنو رو ازم گرفت. نگاه سرسری بهش انداخت.

_پیش غذا نمیخوای؟

_ نه! پیش غذا معده آدمو الکی پر میکنه تا نتونیم غذای اصلی رو خوب بخوریم برای همین ازش خوشم نمیاد!

نگاه از مِنو گرفته و چشاشو به من دوخت.

_ بهت نمیخوره انقدر شکمو باشی!


شونه هامو بالا دادم و چهره مظلومی به خودم گرفتم.

_ خب چیکار کنم گشنمه. سوپ اینا فقط ته دل ادم رو میگیره نمیذاره از غذای اصلی لذت ببریم!

با خنده بلندی که کرد، نگاه چند نفر به سمتمون برگشت. اما هیچ اهمیتی نداد و به خنده های مردونه اش ادامه داد.

مسخ اون لبای خندون و صدای قشنگ خنده اش شدم.

میتونستم ساعت ها بشینم و زل بزنم به اون صورت بی نقصش!

پیش خدمتی با لباس سفید و یقه های قرمز رنگی به سمتمون اومد.

تَبلِت رو، روشن کرد و رو به حامی گفت:

_ چی میل دارین؟

حامی هنوز ته خنده ای توی صداش مشخص بود.

_ خسته نباشی. دو پرس کباب، قرمه سبزی و ته چین مرغ میخواستم!

ابروهام بالا پریده و چشم به لبای حامی دوختم!

درست شنیده بودم؟همه رو گفته بود جز ماهی!

پیش خدمت سرش پایین بود و در حال علامت زدن سفارشات ما بود.

_پیش غذا و دسر چی؟

_پیش غذا و دسر نه!

_ همراه غذا چی میل دارین؟

_ زیتون، ماست. دوغ محلی و سالاد فصل!

_ بگم براتون بسته بندی کنن ببرین؟

_ نه همه رو همینجا میخوریم!

با وارد کردن مخلفات کنار غذا، بر روی تبلت، دستش از حرکت ایستاد و متعجب نگاهی به جفتمون انداخت.

_ خیلی گشنمونه میشه سریع تر آماده کنید؟

پیش خدمت از شوک درومد و رو به حامی گفت:

_ این میز برای این تعداد غذا کوچیکه. لطفا به قسمت انتهای سالن برین اونجا تخت داره و راحت تر براتون سفره چیده میشه!

حامی تشکری کرد و پیش خدمت همچنان ناباورانه از ما دور شد.

_ بلند شو بریم اونجا بشینیم. تخت بهتره تا این صندلی ها که انگار آدم عصا قورت داده!

از جام بلند شدم و کیفمُ دستم گرفتم.
منم تخت رو ترجیح میدادم.

خوبی انتهای سالن این بود که روشویی هم داشت و قبلا از نشستن ،دستامو آبی زدم و با دستمال کاغذی روی میز چوبی پاک کردم.
کفش هامو درآوردم و روی تخت نشستم.
به پشتی تکیه دادم و نگاه کلی به سالن انداختم.

ابتدای سالن صندلی و میزهای 2الی4 نفره قرار داشت و اخر سالن تخت های چوبی چند نفره.
تقریبا شلوغ به نظر میومد.
پیش خدمتی که سفارش غذارو ازمون گرفته بود، با سینی استیلی، رو به روی درب یخچال بزرگی که سمت راست سالن قرار داشت ایستاده بود و از داخل یخچال ماست و مواد مورد نیاز مارو برمی‌داشت و روی سینی میگذاشت.

بعد از اتمام کارش به سمت ما قدم برداشت. اول سفره یک بار مصرف سفید صورتی رو پهن کرد و بعد بشقاب ها و مخلفات کنار غذارو به ترتیب و مرتب روی سفره چید.
قاشق هارو از روی بشقاب برداشته وبا دستمال کاغذی تمیز کردم.
حامی گوشی به دست در حال تایپ کردن چیزی بود.
به نیم رخش زل زده و از فرصت برای نگاه کردنش استفاده کردم.
گوشی رو کنار گذاشت و نگاه هامون بهم گره خورد.
چطور میتونستم دست از این نگاه و چشماش بردارم!
با تک سرفه کسی، نگاه از هم گرفتیم و چشم به پیش خدمتی دوختیم که با دیس های مختلف غذا جلوی تخت چوبی ایستاده بود.
حامی به کمک پیش خدمت خم شد و غذاهارو داخل سفره گذاشت.

بو و تزیین خیلی خوبی داشت.

_ ماهی سفارش ندادم چون اینجوری غذاها خیلی باهم قاطی میشه. شب میریم لب دریا برات تازه شو میذارم.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

@kadbanoiranii