کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.81K subscribers
23K photos
28K videos
95 files
42.1K links
Download Telegram
🦋🦋🦋🦋
🦋🦋🦋
🦋🦋
🦋

#بی_صدا_طلوع_کن

پارت_29


با احساس درد و کوفتگی بدنم از خواب بیدار شدم.. گیج و خواب آلود به اطرافم نگاه کردم..تمام شب روی مبل خوابم برده بود.. کمی گردنم رو ماساژ دادم و به بدنم کش و قوسی دادم.

نگاهی به ساعت روی دیوار کردم. ساعت از 8 صبح گذشته بود.. به سختی از روی مبل بلند شدم.
گرفتگی گردن و کمرم باعث شده بود محتاط تر راه برم.
آهسته به سمت سرویس بهداشتی رفتم.. دستگیره در رو پایین کشیدم و به داخل سرویس رفتم.



به خودم تو آینه نگاه میکردم و مسواک میزدم.
صدای زنگ تلفن خونه باعث شد سریع تر کارمو انجام بدم. چندباری دهنمو از اب پر و خالی کردم و در آخر مسواکم رو سرجاش گذاشتم.

تلفن روی پیغام گیر رفت.

_ الو حامی.. کجایی تو.. گوشیتو چرا جواب نمیدی.. به من یه زنگ بزن کارت دارم.

قدم هامو به سمت تلفن تندتر کردم. گوشی رو برداشتم و گفتم:

_الو رضا؟

_ کجایی تو پسر.. چرا هرچی زنگ میزنم جواب نمیدی؟

_ خونه ام.. داشتم اماده میشدم برم شرکت.

_از شرکت چه خبر همه چی رو به راهه؟


دستمال کاغذی از روی میز بر داشتم و صورتمو خشک کردم

_ اره خوبه.. اینورا نمیای؟


_فعلا یکم سرم شلوغه، کارامو سرو سامون بدم یه سر میام.
راستی برنامت واسه هفته بعد چیه؟

به مغزم کمی فشار آوردم.. هفته بعد مگه چه خبر بود؟!

قدم زنان به طرف اتاق خوابم رفتم و درب کمد لباس هامو باز کردم..

_ هفته بعد مگه چه خبره؟

_ آقارو باش.. تازه میگه هفته بعد چه خبره.. هفته دیگه 5شنبه، پنجمین سال تاسیس کارخونه ست.. نگو که یادت رفته؟!

این چندوقت مسئله های واجب و مهم تری فکرمو درگیر کرده بود.. اما به خاطر اینکه توی ذوقش نزنم گفتم:

_ نه یادمه! ولی دیگه لازم نیست تا آخر عمرمون هی جشن سالگرد بگیریم!

_ اتفاقا خیلی هم لازمه..به نظر عده ای از مهمون ها و کارمندا شاید یه جشن تشریفاتی باشه اما خودتم خوب میدونی که دعوت کردن شخصیت های مهم چقدر میتونه تو پیشرفت محصولمون تاثیر بذاره.. همین پارسال یادته؟ با دو سه تا شرکت ایرانی و خارجی قرارداد 1ساله بستیم که خداروشکر نتیجه بخش بود.


رضا درست میگفت.. جدا از مهمونی های پر زرق و برق کارخونه، میشد رو بعضی شراکت ها حساب باز کرد و محصولات بیشتری رو فروخت یا صادر کرد.

گوشیمو رو شونم گذاشتم و سرمو بهش تکیه دادم. لباس مردونه سفید و شلوار جین مشکی مو جلو صورتم گرفتم تا از تمیزی و صاف بودنش مطمئن شم.


_ من حوصله برنامه چیدن ندارم خودت کارارو ردیف کن.

_ خسته نشی یه وقت داداش؟


خنده ای رو لبام نقش بست.. اصلا حوصله کارای جشن و مهمونی نداشتم.


_ حالا این سری لطف کن تو کاراشو انجام بده خودم سال بعد نوکرتم هستم. الانم مزاحمم نشو بذار اماده شم برم شرکت.

_بابا تو دیگه خیلی رو داری.. مارو باش تو دیوار کی یادگاری می‌نویسیم. 5شنبه شب یادت نره فقط!

باشه ای گفتم و تماس روقطع کردم.
گوشی تلفنُ روی تخت پرت کردم و شروع به عوض کردن لباسام کردم.


.
.
.


کنار پنجره وایساده بودم و به بیرون نگاه میکردم . خورشید سرش توی لپ تاب بود و کاراشو انجام میداد.


در اتاق به صدا درومد.
موسوی با یک سینی چای وارد اتاق شد.


_ آقا بفرمایین چایی آوردم براتون.. اتاق بغلی هم کاراش تموم شد اینم کلیدش.

به سمت موسوی رفتم و کلیدُ ازش گرفتم چای رو، روی میز گذاشت و به سمت در خروجی رفت.
خورشید خوشحال به نظر می‌رسید.. کلیدُ روی میز مقابلش گذاشتم و گفتم:

_ اینم کلید اتاقت... فعلا تو اتاقت تنها هستی، شایدم نیروی جدید واسه استخدام بیارم اما فعلا قطعی نیست و میتونی یه مدتی راحت و تنها باشی.

کلید رو برداشت و با دیدنشون لبخندی زد..
پس جز سکوت، لبخند زدن هم بلد بود!


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
🦋🦋🦋🦋
🦋🦋🦋
🦋🦋
🦋

#بی_صدا_طلوع_کن

پارت_30


میدونستم برای رفتن از اتاقم عجله داره.. با ارامش خاصی چای رو برداشت و به لباش نزدیک کرد.

روی مبل رو به روش نشستم.لیوان چای مخصوص خودمو برداشتم

_ همیشه دم دستت دمنوش داری؟

_دمنوش؟

_ آره .. منظورم دیروزه که به خاطر سردردم دمنوش آوردی.
اسمش چی بود؟

_ دمنوش بابونه.


کوتاه و مختصر جواب میداد.. دوست داشتم بیشتر از زبونش حرف بکشم


_ همیشه انقدر کم حرفی؟!

_ همیشه نه ولی بستگی به طرف مقابلم داره!


قضیه داشت جالب میشد..


_ دوست داری طرف مقابلت کی باشه؟! نکنه عاشقی و جز عشقت هیچ مردی رو نمیبینی؟


بلاخره سرشو بالا آورد. کمی عصبی به نظر میرسید. بیخیال به چشماش زل زدم و منتظر جواب موندم.

_ گفته بودین از خاله زنک بازی خوشتون نمیاد...

با سر تایید کردم و گفتم :

_درسته!

_ خب الان دقیقا کاری که میکنید یعنی خاله زنک بازی.. دلیلی نمیبینم از مسائل خصوصیم بهتون بگم!

چای رو نصفه روی میز گذاشت..بلافاصله لپ تاب جمع کرد و از جاش بلند شد

_ من این لپ تاب میبرم و بعد از انتقال فایل ها به فلشم، براتون برمیگردونم.
ممنون بابت اتاقی که در اختیارم گذاشتین. بهش احتیاج داشتم!

متوجه تیکه کلامش شدم اما خودمو به نشنیدن زدم

کلید رو برداشت و قبل از خارج شدن از در به من گفت

_ در ضمن، اسم من طلوعِ نه خورشید! و البته برای شما خانم محبی هستم!

این بار منتظر جواب نموند و درو بست.

متعجب از حرفی که زده بود چند لحظه ای توی فکر رفتم.. چای رو توی سینی گذاشتم و به سمت پرونده های داخل کمد رفتم .از بین چند پوشه رنگی بلاخره پوشه زرد رنگ رو پیدا کردم و صفحه اولشُ باز کردم

نام : طلوع
فامیل :محبی


پس اسمش طلوع بود برای همینم هروقت اشتباه صدا میزدمش رفتارش تغییر می‌کرد؟!

لبخند خبیثانه ای زدم..نقطه ضعف خوبی دستم دادی خانم خورشید محبی!
پرونده رو بستم و سر جاش گذاشتم.


"طلوع "

در اتاقم نیمه باز بود...از همین ابتدای ورودم بوی مواد شوینده به مشام میخورد. درُ کامل باز کردم و نگاه کلی به اتاق انداختم...
از اتاق مهندس سرمد کوچک تر بود... یه میز کار متوسط کنار پنجره گذاشته شده بود و روبه روی پنجره های رفلکس قهوه ای کمد کوچکی قرار داشت که داخلش خالی از کتاب و پرونده بود.


سمت میزم رفتم و وسایلمو روش گذاشتم..
کنار پنجره ایستادم و نگاهمو به خیابون دوختم.
خیابون پر بود از ماشین های رنگی که نصف عمرشون فقط پشت چراغ قرمزهای تهران تلف میشد..

به دیوار تکیه دادم و دست به سینه به آسمون نیمه ابری نگاه کردم. لحظه ای حرفای دیشب آیهان تو کافه از ذهنم دور نمیشد.

آیهان با ناراحتی و نگاهی غم زده بهم فهموند که 6سال بهانه جویی و طفره رفتن به سر اومده و وقتش رسیده که خودمو با واقعیت روبه رو کنم.

همیشه حرف زدن آدم ها آسون تر از عمل بود.
هیچکس جای من نبود..


عرشیا قرار بود دو سه ماه دیگه بیاد و من باید خودمو آماده یه جنگ بزرگ میکردم.

مثل روزهای گذشته به خودم امید واهی دادم. فعلا چندماهی وقت داشتم و از قدیم گفته بودن خدا بزرگه!

افکارمو پس زدم.. پشت میز کارم نشستم و با گفتن بسم الله کارم رو شروع کردم..


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💫ای خدای مهربان،
🪐یک حس قشنگ،
⭐️یک شادی بی دلیل،
💫یک نفس از عطرخودت،
🪐و آرامشی پایدار ...
⭐️برای دوستانم خواستارم.

💫شبتون به خیر
🪐در پناه حق باشید ان شاالله
⭐️امشب براتون سلامتی آرزو دارم

@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💚💫الـــهــــی..
⚪️💫ای نفست هم نفس ِ"بی‌کسان"
💚💫جز تو کسی نیست کَس ِ"بی‌کَسان"

💚💫بی‌کسَم و هم نفس من"تویی"
⚪️💫رو به که آرم که کَس ِ من "تویی"

💚💫بــا تـوکـل بـه اسـم اعـظـمـت
⚪️💫اولین روز ماه صفر را آغاز میکنیم

💚💫بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
⚪️💫الـــهــی بــه امــیــد تـــو

❤️ @kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نیاز داریم به یک نفر که بپرسد
"بهتری؟"
و بی‌تعارف بگوییم "نه!
راستش اصلا خوب نیستم..."

نیاز داریم به کسی که از بد بودن
حال ما، به نبودن پناه نبرد، که بشود
بگویی خوب نیستم و او بماند و بسازد
و با حرف‌هایش، امید و انگیزه و لبخند
بیاورد.
که برایش خودت باشی و برای نگه
داشتن و ماندنش نقابِ "من خوبم
و همه چیز رو به راه است" نزنی.

نیاز داریم به یک نفر که رفیق باشد،
نه دوست! که "دوست" یار شادی
و آسانی‌ست و "رفیق" شریک غم‌ها
و بانیِ لبخندها...

که فرق است میان رفیق و دوست و
ما این‌روزها دلمان رفیق می‌خواهد، نه دوست! ️♡

@kadbanoiranii
عارف-کی بهتر از تو
🆔 @channelMusica
#عارف
#کی بهتر از تو...


یک فنجان موسیقی تقدیم نگاهتون

@kadbanoiranii
يكى از بهترين دستورها و صد در صد امتحان شده

#کیک_مرمری

مواد لازم :

كره نرم شده ١٥٠ گرم يا ٣/٤  پيمانه
وانيل ١ قاشق چاى خورى
شير ١٨٠ گرم يا ٣/٤ پيمانه
نمك يك پينچ
پودر كاكائو ٣٠ گرم يا ٤ قاشق غذاخورى
شكر ٣٠٠ گرم يا ١ و ١/٢ پيمانه
تخم مرغ ٤ عدد
آرد ٣٠٠ گرم يا ٢ پيمانه
بكينگ پودر ١٠ گرم يا ٢ قاشق چاى خورى

سايز قالب لوف ١٣ در ٣٠ يا قالب قطر ٢٥ گرد
فر رو با دماى ١٨٠ درجه روشن كنيد و بزاريد گرم بشه، بعد كره و شكر را ٤ دقيقه مخلوط كنيد و بعد دونه دونه تخم مرغ ها را اضافه و هر كدام را يك دقيقه مخلوط كنيد، بعد وانيل رو اضافه و مخلوط كنيد، بعد شير را بريزيد و با ليسك مخلوط كنيد يك حالت بريده پيدا مى كنه اما مهم نيست ارد و بريزيد درست ميشه. بعد ارد و بكينگ پودر رو اضافه كنيد و تركيب كنيد
بعد مواد رو نصف كنيد و به نصفش پودر كاكائو با الك اصافه و مخلوط كنيد.
در نهايت كف قالب كاغذ روغنى بزاريد و لايه لايه بريزيد داخلش.
حالا بره تو فر و براى ٥٠ دقيقه بپزه😋
همينقدر خوشمزه.

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_مرمری

خانم پریسا یزدانی


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_مرمری

خانم پریسا یزدانی


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
یکی از خوشمزه ترین دسرهای که من عاشقشم 😋👌

من با پنیر ماسکارپونه درست کردم ، اگه پنیر خامه ای مارک دیگه هم استفاده کردید اشکالی نداره فقط کم نمک باشه .

من برای اینکه رنگ کراست یکم تیره تر بشه نصف قاشق غذاخوری پودر کاکائو به پودر بیسکوئیت ها زدم شما میتونید نزنید.

از هر طعم ژله ای میتونید استفاده کنید  من آناناس زدم عالی بود 😋
ولی مثلا با ژله آلبالو و آلوورا و توت فرنگی اینا درست کردم به خوشمزگی ژله آناناس نبوده.

اگه قالب کمربندی ندارید ، کف ظرفتون رو چند لایه سلفون بکشید و مراحل درست کردن چیز کیک رو انجام بدید بعد از آماده شدن فقط کافیه سلفون رو بکشید بالا و راحت دسر از ظرف خارج میشه ولی خوب با قالب کمربندی کلا تمیز تر درمیاد.


#چیز_کیک_یخچالی از استاد زحمتی عزیز


مواد لازم :

خامه صبحانه 200 گرم
پنیر خامه ای 200 گرم
پودر قند یا پودر شکر  نصف لیوان
ببسکوئیت پتی بور 180 گرم
کره 100 گرم
ژله طعم دلخواه   یک بسته ( من آناناس زدم )
ژله طعم دلخواه برای روی دسر  یک بسته


برای کراست دسر ، بیسکوییت ها را آسیاب کنید ، کره را روی بخار کتری ذوب کنید و به بیسکوییت ها افزوده هم بزنید تا مخلوط و حالت خمیری شود .
مواد کراست را کف قالب ۱۸  تا ۲۰ سانت پهن کنید و با انتهای یک لیوان کاملا فشرده کنید .

قالب را ۳۰ دقیقه در یخچال گذاشته تا کراست خودش را بگیرید .
پنیر خامه ای ، خامه و شکر را با همزن برقی بزنید تا مواد یکدست شود. سپس ژله طعم دلخواه را با یک لیوان آبجوش مخلوط و بن ماری کنید تا شفاف شود. ژله را داغ به مواد پنیری اضافه کنید و هم بزنید تا مخلوط و شکر حل شود .
مواد پنیری را روی کراست بیسکوئیتی بریزید و در یخچال دو ساعت گذاشته تا خودش را بگیرید .
ژله طعم دلخواه را با یک و نیم لیوان آب جوش مخلوط کرده و بن ماری کنید تا شفاف شود . کنار بگذارید تا خنک شود و وقتی مواد پنیری خودش را گرفت ژله را روی دسر بریزید و دوباره در یخچال دو ساعت بگذارید تا کاملا ببندد.
برای باز کردن کمربند قالب کمربندی کمی سشوار اطراف دیواره قالب بگیرید تا دسر از دیواره جدا شود سپس کمربند قالب را باز کنید.
در آخر به دلخواه تزیین کنید من با خامه فرم گرفته و تکه های آناناس تزیین کردم .


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#چیز_کیک_یخچالی ازدوست خوبم‌ استاد زحمتی عزیز

این چیز کیک خوشمزه رو حتما امتحان کنیدد😋👌


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#کرم_آناناس

یک بسته پودر ژله آلوئه ورا رو در یک لیوان آب جوش کاملا حل میکنیم سپس نصف لیوان آب سرد اضافه میکنیم یک سوم از مایع رو توی قالب ریخته و در یخچال قرار میدیم تا نیم بند بشه سپس چند حلقه آناناس کنسروی رو کف قالب می چینیم و بقیه مایه ژله رو روی آناناس ها ریخته و دوباره در یخچال قرار میدیم و میریم سراغ تهیه کرم👈یک لیوان آب کمپوت آناناس و دو لیوان شیر و یک پاکت خامه صبحانه (خامه رو از قبل با همزن دستی کمی هم بزنید تا یکدست بشه)و هفت تا هشت ق غ شکر رو روی حرارت ملایم قرار میدیم و با همزن دستی مرتب تا اندازه ای که مایع کاملا یکدستی حاصل بشه سپس از روی حرارت بر می داریم و کنار می ذاریم تا از داغی بیفته و خنک بشه ؛دو و نیم ق غ پودر ژلاتین رو روی نصف لیوان آب می پاشیم و بعد از چند ثانیه که حالت اسفنجی پیدا کرد روی حرارت غیر مستقیم و یا در مایکروفر بن ماری میکنیم و بعد از اینکه شیر خنک شد اونو به همراه دو سه قطره اسانس آناناس به شیر اضافه کرده و هم میزنیم و توی قالب می ریزیم و به تقریبا مدت چهار ساعت در یخچال قرار میدیم.
پ.ن..میتونید بنا به ذائقه تون نصف تا یک لیوان آناناس خورد شده هم به مایه تون اضافه کنید.
پ.ن.۲..حتما از کمپوت آناناس استفاده کنید .آناناس تازه مناسب نیست.
پ.ن۳.به جای آناناس می تونید از میوه هایی مثل انبه یا هلو یا شلیل یا توت فرنگی استفاده کنید.
پ.ن۴.اگه اسانس آناناس در دسترس نداشتید می تونید نریزید به همین راحتی


.رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#کرم_آناناس


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#چیز_کیک_تک_نفره

مواد زیرین چیز کیک 
دوبسته بیسکویت پتی بور یا ساقه طلای(دویست گرم)
کره صد گرم 
بیسکویت رو داخل غذا ساز بریزید وبزنید تا پودر بشه غذا ساز هم ندارید اشکال نداره تو یک نایلون فریزیر بزارید وبا وردنه یا هرچیزی که دم دستتون بود اینقدر بزنید تو سروکله اش 😄 سپس کره آب شده رو اضافه وخوب مخلوط کنید. وبریزید تو قالب یا کپسول های کاغذی باگوشت کوب یا ته استکان خوب فشار دهید تا یک دست وفشرده شه وبه مدت نیم ساعت بزارید یخچال تا خودشو بگیره وسفت شه 
میشه بجای بیسکویت از کیک شگلاتی استفاده کنید
مواد میانی
پنیر خامه ای دویست گرم 
خامه صبحانه یا خامه فرم گرفته شده دویست گرم 
آب یا آب میوه آناناس یک لیوان من از آب میوه آناناس استفاده کردم 
پودر ژلاتین دوقاشق سوپ خوری 
پودر ژلاتین رو روی آب میوه میباشیم تا اسفنجی شه سپس روی بخار کتری یا ماکروفر روان میکنیم بیشتر از سی ثانیه داخل ماکروفر نباشه میجوشه وسر میره وقتی روان شد بزارید سرد شه اما نبنده 
خامه فرم گرفته وپنیر خامه ای اسپونی رو اضافه میکنیم ومیزنیم تا مخلوط بشن (حدود دو دقیقه )سپس ژلاتین روان شده وسرد شده رو بهش اضافه کنید سرعت عمل داشته باشید وگرنه زود میبنده(ژلاتین مخلوط بشه کافیه) سپس رو بیسکویتها بریزید وروشو صاف کنید وبزارید یخچال تا ببنده حدود دوسه ساعت طول میکشه 
مواد بالایی 👈ژله؛ از هر بسته نصفش استفاده کردم وبا یک لیوان آب رقیق کردم
تا مواد پنیری میبنده ژله رو طبق دستور آماده کنید من از ژله انار وپرتقال استفاده کردم وبزارید کاملا سرد شه اگر حتی یک ذره هم ولرم باشه قاطی ولایه میانی میشه وژله کاملا سرد شده رو بریزید رو مواد وبزارید یخچال تا کاملا ببنده 
عزیزانی که از خامه صبحانه استفاده میکنن باید نصف لیوان شکر به خامه وپنیر بزنن حتماا به این نکته توجه کنید
من چون از خامه فرم گرفته قنادی استفاده کردم وشیرین هستش از شکر استفاده نکردم 
عزیزان این دستور رو میتونید تو قالبهای دیگه هم درست کنید مثل کمربندی یا پیرکس  عزیزان لازم نیست کپسول کاغذی یا قالب رو چرب کنید 
آگه میخواید با کیک درست کنید کیک نباید خرد بشه باید تکه ای باشه وته قالبی بزارید وبقیه مثل دستور
اگر از خامه صبحانه استفاده میکنید نمیخواد فرم بدید


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#چیز_کیک_تک_نفره


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#دسر_لونافل

مواد لازم :
پیمونه من لیوان فرانسویه
شیر دو پیمانه
آرد سفید نصف پیمانه
تخم مرغ یک عدد
شکر نصف پیمانه
کره بیست و پنج گرم
وانیل یک هشتم قاشق چایخوری
زعفرون به مقدار لازم
طیبه : من دو قاشق غذاخوری گلاب هم اضافه کردم که همیشه زعفرون رو توی گلاب میپاشم و حداقل نیم ساعت توی دمای محیط میذارم تا هم عطرشون ادغام بشه و هم زعفرون رنگ باز کنه . برای قالبی شدن دسر هم به پودر ژلاتین نیازه که من برای نسبتای این رسپی ، دو قاشق غذاخوری پودر ژلاتین رو با یک سوم پیمونه آب معمولی بن ماری و بعد به مایه دسر ، در انتها اضافه کردم .

طرز تهیه :
تخم مرغ رو با چنگال خوووب زدم تا از لختگی در بیاد و بعد به ترتیب ، شیر و آرد الک شده رو اضافه کردم . بعد گذاشتم روی حرارت و شکر رو هم اضافه کردم و مرتب هم زدم تا آرد گلوله گلوله نشه . بعد از چند دقیقه ، ترکیب زعفرون و گلاب رو ریختم . روی حرارت متوسط ، مرتب هم زدم تا به غلظت فرنی برسه . در آخر کره و وانیل رو ریخته و از روی حرارت برداشتم . چون حرارت خوردن وانیل ، باعث تلخی دسر میشه . تا دسر داغه داخل ظرف سرو بریزین که من قالبی درآورده و به دلخواه تزئین کردم .


@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_لامینگتون

مواد لازم :

۳ عدد تخم مرغ
۱۵۰ گرم شکر
۱۲۰ گرم شیر ولرم
۵۰ گرم روغن مایع
۱۸۰ گرم آرد
نصف ق غ بکینگ پودر
کمی وانیل
مواد لازم سس شکلاتی :
۲ پیمانه پودر قند
۱/۲ پیمانه شیر
۱/۴ پیمانه پودر کاکائو
۱ ق غ کره
کمی وانیل
پودر نارگیل
.

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#پنیر_خامه_ای

باورتون نمیشه این پنیر خامه ای چقدر
نرم و‌ خوشمزه ست😋 درست کنید دیگه
از بیرون پنیر نمیخرید😎👌🏻

مواد لازم :
شیر ۳ کیلو
سرکه ۱۵ ق غ



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
🦋🦋🦋🦋
🦋🦋🦋
🦋🦋
🦋

#بی_صدا_طلوع_کن

پارت_31


ماشین رو پارک کردم و پیاده شدم.
روی دکمه ریموت زدم.. وقتی از بسته شدن در بزرگ آهنی حیاط خیالم راحت شد به سمت خونه حرکت کردم. عاشق حیاط و گل کاری های عمو میرزا بودم.
مخصوصا زمانی که هوا رو به تاریکی میرفت و چراغ های فانوس مانند، دور تا دور حیاط رو روشن میکردن و چیزی جز نورهای کم رنگ و درختان سرسبز و گل های رنگی توی حیاط به چشم نمی‌خورد .

میتونستم ساعت ها تو حیاط بشینم و به زیبایی هاش خیره بشم و تو دنیای خودم غرق بشم.

نگاهی به اطراف انداختم. ماهک روی تاب کنار باغچه نشسته بود و متوجه حضور من نشده بود.

قدم هامو به سمتش کج برداشتم و کنار تاب دو نفره ایستادم.

_ ماهک؟


ماهک دستپاچه تکونی خورد و دنبال صدا می‌گشت.
با دیدن من دستشو روی قفسه سینش گذاشت و نفس آسوده ای کشید.


_ خلوتت رو بهم زدم نه؟

_ نه بیا بشین.. اینجوری سرگرم میشم کمتر فکر میکنم..



کیفمو روی زمین گذاشتم و کنار ماهک روی تاب نشستم. پامو روی زمین گذاشتم و تاب کوچکی به خودمون دادم.



_ از سرکار میای؟

_ آره. تو چرا تنها نشستی ؟

بی حوصله جواب داد:

_ همینطوری!


یاد نرگس بانو و دل نگرانیش به ماهک افتادم. موقعیت مناسبی برای حرف زدن با ماهک بود. فرصت رو غنیمت شمردم و گفتم:

_ حوصله داری باهم یکم اختلاط کنیم؟

_آره چرا که نه!


نمیدونستم از کجا شروع کنم. نرگس بانو به شدت نگران تک دخترش بود و این مسئولیت بزرگ رو، روی دوش من انداخت تا باهاش حرف بزنم و به قولی از زیر زبونش حرف بکشم.

سکوتم که طولانی شد ادامه داد:


_ مامانم بهت چیزی گفته؟


در دل خداروشکر کردم که ماهک سریع به اصل مطلب رفت و کار منو راحت کرد.


چشمامو آروم باز و بسته کردم گفتم:

_ آره نرگس بانو یه چیزایی بهم گفت.. ولی خب خودشم چیز دقیقی نمی‌دونست.. راستشو بخوای این چندوقت، نه تنها گیرت اوردم نه اصلا خودم وقت داشتم بیام باهات حرف بزنم.
الان موقعیت خوبیه.. دوست داری راجبش حرف بزنیم؟


نمیدونستم ماهک چه عکس العملی نشون میده.. بهش نگاهی انداختم سرش پایین بود و تاب آروم به جلو و عقب میرفت.
توی فکر فرو رفته بود..شاید اونم مثل من، نمیدونست از کجا شروع کنه!


_ میدونی چیه ماهک.. من و تو از بچگی باهم بزرگ شدیم کم و بیش همو میشناسیم. اگه الان اینجام به خاطر مادرته.. البته به خاطره خودتم هست. نرگس بانو خیلی نگرانته.. اگه مشکلی هست به من بگو..

ماهک آروم و سر به زیر به حرفام گوش میداد.

جرقه ای توی ذهنم زده شد!

چرا زودتر به فکرم نرسیده بود؟
رو به ماهک و با چشمانی ریز شده گفتم :

_ نکنه عاشق شدی؟


به چهره اش دقت بیشتری کردم.. لبخندی داشت اما سر تا سر غم و اندوه..

درست حدس زدم..

ماهک عاشق شده بود!
دختر یکی یه دونه نرگس بانو.. همون دختر کوچولوی عمو میرزا که تو 4.5 سالگیش کل حیاطُ میذاشت رو سرش، به عشق دچار شده بود.


_ کجا آشنا شدین ؟


بلاخره سرش رو بلند کرد و دست به سینه نشست. نگاهشو به رو به رو انداخت

_ دورادور میشناختمش.. گهگداری یه حس هایی میرفت و میومد اما بهش توجه نمیکردم.. اخه اون کجا و من کجا!

یه روز داشتم از دانشگاه برمیگشتم خونه.. یکی مزاحمم شد منم تنها بودم محلش ندادم تا بره اما تا خود ایستگاه اتوبوس باهام اومد. همین که رفتم تو ایستگاه نشستم اونم از موتور پیاده شد و با فاصله خیلی کمی کنارم نشست.
شوک زده بودم اومدم بلند شم که بند کیفمو گرفت..


از یاد آوری اون روز لبخندی به لباش نشوند


_ اما یهو فرشته نجاتم اومد! دست مزاحم رو گرفت پرتش کرد پشت ایستگاه.. تا میتونست پسره رو زد.. اگه مردم اطرافمون نبودن شاید پسره زیر دست و پاش میمرد.
منم شوک زده فقط نگاه میکردم. بلاخره مردم جداش کردن و با اخم بهم گفت برو سوار ماشین شو..

خواستم در عقب باز کنم بشینم که تقریبا با صدای بلندش که سعی میکرد آروم بگه گفت: مگه من آژانس توام که میری عقب!


لبخندش پررنگ تر شد.. موضوع داشت کم کم جالب میشد.. مشتقانه چشم بهش دوختم تا ادامه بده..


_ سوار ماشینش شدم.. یکم لباساش خاکی شده بود. گوشه لبش خون میومد دستمالی از کیفم دراوردم و بهش دادم. خون صورتشو پاک کرد..

وقتی تمیز شد.. دستمال ازش گرفتم و یادگاری نگه داشتم!

دیوونه ام نه؟ !

.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
🦋🦋🦋🦋
🦋🦋🦋
🦋🦋
🦋

#بی_صدا_طلوع_کن
پارت_32

نمیدونستم در جواب ماهک چی بگم.. آدم که عاشق باشه همه چیز عشقش براش مهم و قشنگ میشه.

ماهک با جون و دل جوری تعریف میکرد که از هر کلمه و حرفش عشق میبارید.


_ تو ماشین باهم حرفی نمیزدیم. خودمم تو شوک بودم کلی سوال تو ذهنم بود.. این از کجا پیداش شده بود؟


سکوت کرد..اما اینبار طولانی

مشتاق شنیدن ادامه داستان بودم. ازش پرسیدم :

_ خب بعدش چی شد؟


پاهاشو تو خودش جمع کرد و دستشو دورش انداخت..
تموم ذهنم درگیر این بود اخر این عشق و دلدادگی چی میشه؟
اصلا این مرد که ماهک فرشته نجات خطابش کرده بود، عاشقش شده بود یا نه؟!


_ جلوی یه سوپرمارکتی نگه داشت. از ماشین پیاده شد و قفل در زد.. بهش اعتماد کردم تو ماشین نشستم تا بیاد.
وقتی از مغازه بیرون اومد دیدم چندتا کیک و اب میوه و.. خریده. قفل ماشین زد و پشت فرمون نشست. کیسه های خرید داد دستم و گفت یه کیکی، اب میوه ای چیزی بخور حالت جا بیاد.
برام عجیب بود که حتی بدون نیم نگاهی بهم متوجه حالم شده بود. یه کیک برداشتم و درشو باز کردم بی اختیار کیک رو سمتش بردم. اونجا بود که نگاهمون بهم گره خورد. هیچ حرفی واسه گفتن نداشتیم. دستم همونطور به سمتش دراز مونده بود اما نگاه از هم برنمیداشتیم..
اینجا بود که دلم لرزید.. تو نگاهش نمیدونم چی بود اما من..


اشک توی چشم های قهوه ای و کشیده ماهک جمع شده بود

_ عاشقش شدی؟!

_ آره! همون نگاه دلمو برد.. دوست داشتم ساعت ها تو چشاش غرق بشم تا ببینم میتونم خودمو توش ببینم یا نه.
نمیدونم اصلا میشه اسمشو عشق گذاشت یا نه
ولی هرچی بود تا حالا تجربه نکرده بودمش.

بلاخره کیک ازم گرفت و به رو به روش خیره شد.

کمی که از کیک و اب میوه خوردیم ماشین روشن کرد و حرکت کردیم. از ترس اینکه کسی منو باهاش نبینه گفتم من همینجا پیاده میشم.

اما قبول نکرد گفت میرسونمت خونتون ..

عقلم میگفت پیاده شو
اما دلم میگفت این چندتا خیابون هم از دست ندم و کنارش بمونم.
دلمو زدم به دریا و گفتم اگه مارو باهم ببینن بد میشه. من اینجا پیاده میشم.

ماشین نگه داشت اما باز چشمش به رو به روش بود.نمیدونم چرا نگاه نمی‌کرد، حرف نمیزد باهام.

ولی اون لحظه که نگاهامون بهم گره خورد چشاش پر از حرف بود و من پر از سوال..

به نیم رخش چند ثانیه ای نگاه کردم اما بلاخره توی یه تصمیم آنی در ماشین باز کردم و پیاده شدم.


رو به ماهک گفتم:

_همین؟

_اوهوم

_ یعنی شماره نداد بهت؟

_ نه!

_ حداقل یه تشکر خشک و خالی میکردی ازش.

_ زبونم بند اومده بود.. هم دوست داشتم تو ماشینش بمونم هم دلم میخواست از کنارش فرار کنم و بیشتر ازین دل نبندم بهش.
من که پیاده شدم گازشو گرفت و رفت..

اما یه چیزی رو با خودش برد...


ماهک هرکاری کرد نتونست جلوی اشک شو بگیره. با یه پلک بهم زدن قطره های اشک از رو گونه هاش سُر خوردن.


_ دلمو با خودش برد..

دستمو دور شونه ماهک انداختم. نمیدونستم چی بگم!
اون تو سکوت اشک میریخت و من توی فکر بودم که چطور میتونستم کمکشون کنم.

کمی که آروم تر شد گفتم:

_ دیگه ندیدیش؟

_چرا گهگداری دیدمش اما جز سلام و سرتکون دادناش حرفی بینمون رد و بدل نشد!

_اینجوری که نمیشه! خودت برو سمتش.. شاید نمیدونه بهش علاقه داری..اگه بدونه..

ماهک وسط حرفم پرید و گفت

_ قصدمم همینه.. نمیخوام چیزی بدونه. شاید کسی تو زندگیشه.. شایدم منو نخواد

_ خب از کجا میدونی کسی تو زندگیشه.. تو که میگی حرفی نزدین باهم.. نکنه سانسور کردی شیطون اره؟

به چشمام خیره شد.. لبخند کم جونی تحویلم داد

_چیزی مخفی نکردم همینایی بودکه گفتم.

فقط.. فقط میخوام برم ازینجا!

_یعنی چی بری؟ کجا بری اصلا؟

- میخوام از ایران برم!

_ چی؟

_ میخوام برم انگلیس!


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
🦋🦋🦋🦋
🦋🦋🦋
🦋🦋
🦋

#بی_صدا_طلوع_کن
پارت_33


ناباور و گیج به ماهک چشم دوختم.

_ یعنی چی میخوام برم انگلیس؟ اصلا چطوری میخوای بری.. مگه میخوای بری شمال بعد برگردی که انقدر راجبش راحت حرف میزنی؟

ماهک غمگین بود..غمگین حرف میزد.. غمگین نگاه میکرد..
چه کاری میتونستم واسه دل و فکر این دختر بکنم؟

_ واسه ارشد بورسیه گرفتم یه دوسال میرم اونجا شاید از فکرش درومدم. یکم میخوام دور شم. واسه خودمم سخته. ولی خب بورسیه هم چیز کمی نیست هرکسی آرزوشو داره. منم خیلی تلاش کردم. فکر کنم الان دیگه وقتش باشه که کم کم جمع و جور کنم و برم.
خیلی شبا بیدار موندم درس خوندم..از خوشی هام از گردش هام زدم تا بورسیه بگیرم.. حالا که گرفتم وقتشه که نه نیارم و برم دنبال سرنوشتم.


از روی تاب پایین اومدم و روبه روی ماهک قرار گرفتم. دو طرف زنجیر تاب رو گرفتم تا از حرکت وایسه .
ماهک سرشو به سمتم بالا آورد.


_ این که خیلی عالیه..
اما اگه کاری ازم برمیاد بگو انجام بدم.اصلا میخوای خودم با پسره صحبت کنم یا یه جوری شماره شو گیر بیاریم زنگی پیامی بهش بزنیم.
بلاخره تا قبل رفتن تو یه کاری کنیم دیگه.
هان؟ فکر خوبیه ها..


ماهک هم از روی تاب بلند شد.بی اختیار دستام از زنجیر پایین اومد و رهاشون کردم. به سمت کیفم رفت. خم شد و از زمین برداشت.


_ نه نمیخواد کاری کنیم.
الانم بیا بریم خونه. تو تازه رسیدی خسته ای.. بازم بعدا راجبش حرف میزنیم.

کیفمو ازش گرفتم.. ماهک به راه افتاد و به سمت خونه رفت..
یه چیزی این بین مشکوک به نظر می‌رسید..
ولی خب تا همین جاشم خوب پیش رفته بودم و فهمیدم مشکل ماهک چیه.

شونه ای بالا انداختم.قدم هامو تند کردم و کنارش قرار گرفتم.
باهم از پله های حیاط بالا رفتیم. قبل از اینکه دستگیره در رو پایین بکشم ماهک بازومو گرفت و منو سمت خودش برگردوند.

_ طلوع میدونم راز نگه دار خوبی هستی. پس این حرفامم مثل بقیه درد و دل هام تو دلت نگه دار..
هر حرفی بود همونجا تو باغ خاکش کن..
نمیدونم چرا بهت این حرفا زدم ولی الان احساس سبکی خوبی دارم، ممنونم ازت.

چشم های قرمز شده ماهک خبر از اشک ها و گریه های زیاد میداد. درمونده وکلافه بود. حق هم داشت. دوتا بحران بورسیه و عاشق شدنش همزمان وارد زندگیش شده بود و الان به خاطر فرار از عشق مصمم تر شده بود تا به خارج بره.

لبخند دلگرم کننده ای بهش زدم و گفتم:

_خیالت راحت.پشیمونت نمیکنم.


باهم وارد خونه شدیم و به سمت آشپزخونه رفتیم.

_ مامان... مامان اینجایی؟

نرگس بانو آشپزخونه نبود. رو به ماهک گفتم:

_حتما تو اتاقشِ.. برو ببین اگه استراحت نمیکنه منم بیام پیشتون.

ماهک به سمت اتاق کنار اشپزخونه رفت.. در اتاق باز کرد.

_بیا طلوع.. مامانم بیداره داره بافتنی می‌بافه.

بعد از ماهک وارد اتاق شدم. اتاق کوچک و دنجی بود.. اکثروقتا تو همین اتاق نماز میخوند برای همین وقتی وارد اتاق میشدی با دیدن جانماز و کتاب دعاهای نرگس بانو و همینطور فضای خلوت و آرام بخشش باعث میشد همه چیو فراموش کنی و فقط به خودت و خدا فکر کنی.
نرگس بانو به پشتی قرمز رنگی تکیه داده و پاهاشو دراز کرده بود. دو میل بافتنی تو دستاش بازی می‌کردند و طرح های ضربدری شکل کنار هم، باعث شده بود طرح قشنگی روی شال نمایان بشه.

_سلام نرگس بانو خسته نباشی خوبی؟

نرگس بانو عینکشو برداشت و میل بافتنی رو زمین گذاشت.

_سلام دخترم توام خسته نباشی. خوب باهم دیگه تو حیاط درد و دل کردینا. من پیرزن هم اینجا تنها گذاشتین.

ماهک به سمت مادرش رفت و گونه اش رو بوسید.

_ الهی قربون مامانم برم من. تو که همه چیز منو خبر داری.

نرگس بانو موشکافانه نگاهش کرد و گفت:

_ همه چیزو که نه!

ماهک بحث عوض کرد و گفت:

_ حالا وقت زیاده واسه حرف زدن.. دلم برای اهنگ خوندنات تنگ شده، امشب واسمون میخونی؟

مانتومو درآوردم و روی چوب لباسی انداختم. از داخل کیفم داروهای نرگس بانو برداشتم و رو تاقچه قدیمی اتاقش گذاشتم.
_ نرگس بانو اینم سفارش داروهات بلاخره پیداشون کردم.

_خیر ببینی دخترم. الهی جفتتون خوشبخت شین.

رو به هردوشون کردم و به ‌شوخی گفتم:

_چون زیاد اصرار دارین بمونم منم چه بخواین چه نخواین امشب خلوت مادر دختری رو ازتون میگیرم و کنارتون میشینم.

نرگس بانو با اون نگاه مهربونش و صورت سفید پر چروکش لبخندی تحویلم داد

_بیا مادر.. توام فرقی با ماهکم نداری. چه کسی بهتر از شما دوتا دخترای قشنگم.

نرگس بانو پاهاشو کمی جمع کرد و زانوهاشو ماساژ داد. ماهک دوتا بالش نرم و کوچیک اورد و هر کدوم یه سمت نرگس بانو نشستیم.

نرگس بانو شروع به خوندن کرد:



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@k