کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.83K subscribers
23K photos
28.3K videos
95 files
42.4K links
Download Telegram
رمان #شعله_خاکستری
قسمت دویستوسیوپنجم

خب ؟!
- داشتم میگفتم ... وقتی پیامشو خوندم دیدم مدام نوشته تا کیان برنگشته کارو یه سره کن ...
میترسم کیان برگرده ایرانو
کارت سخت بشه ...
کنجکاو شدم ... نمیدونستم از چه کاری نوشته بود ... تا اینکه ایمیلهای اون نامردو خوندم .
بهار تیز نگاهش کرد . قلبش به کندی میزد . لب خشک شده اش را با زبان تر کرد و گفت :
- خب؟
- نوشته بود داره با تو به توافق میرسه ... نوشته بود تو هم بهش فرصت دادی ... اینکه باید به تو
فرصت بده تا در طول
زمان منو فراموش کنی ...
داشتم میمردم از درد ... حس کردم جونم داره از تنم بیرون میره ... فکر اینکه جای من اون بخواد
دستاتو بگیره دیوونه م
میکرد ... داغ کرده بودم حسابی ... از اینکه میدیدم بازی خوردم از خودم بدم اومد ... من تو رو به
چی ......
بهار به میان حرفش آمد و گفت :
- باختی؟!! ... بذار من بگم ... تو به ناز و کرشمه ی آرمیتا ... به رنگ برنزه ی صورتش و آرایش
آنچنانیش ... تو به هیکل
مانکنی آرمیتا ... تو به ناز صدای آرمیتا توی، کیان گفتناش .... توی حراج گذاشتن خودش در برابر
حجاب من .... تو منو به
هوست و طمع اقامت گرفتن باختی کیان ....
از جا بلند شد و قدمی زد و به پنجره نزدیک شد . پرده را کنار زد و گفت :
- درست گفتم دیگه ؟.... چیزی از قلم نیوفتاده .... اوه چرا یه چیز دیگه ... منو بخاطر امل بودنم به
روشنفکری همسر
عزیزت باختی ... تو منو به خیلی چیزایی که اون روز برات ارزش داشت باختی .... پس چرا ناراحتی
؟!...چرا از دیگران گله داری و تقصیر رو به گردن اونا میندازی ؟ ... مگه آرمیتا تو رو با زور مجبور
به خیانت کرد ... مگه بازور تو رو عاشق
رفتن از ایران کرد ؟.
کیان مات و مبهوت به حرفهایش گوش داد . از روی تخت بلند شد و روبرویش ایستاد و با دقت به
چشمان بهار
خیره شد و گفت :
- چرا از چیزایی که گفتم تعجب نکردی ؟... تو ... تو خبر داشتی ؟
بهار با صدای بلند خندید و گفت :
- خیلی احمقی کیان ... خیلی ... تعجب نکردم چون میدونستم ... خود آرمیتا روز قبل از رفتنتون
گفت ... یادته زمان رفتن برات چه پیامی دادم ؟... گفتم که قمارباز خوبی نیستی وقتی از بردت
خوشحالی تازه میفهمی چی رو باختی .... به حرفم رسیدی ؟...
بهار با خشم نگاهی به سرتا پایش کردو گفت :
- من خیلی ممنونم از آرمیتا که وجود نحس مرد خائنی مثل تو رو از زندگیم پاک کرد ... هر چند که
اینجا ندیدمش ... هر وقت دیدیش سالم منو بهش برسونو ازش تشکر ویژه کن .....
- بهارم؟
- اون بهارت خیلی وقته مرده آقا کیان ... این بهاریه که نمیذاره امثال تو به خزان بکشونن ...
میدونی چرا ؟
با نگاه کیان که منتظر ادامه ی حرفش بود خندید و گفت :
- چون بر عکس تو امثال آرشام هم هستن که بهاری مثل اون بهاری که دوست نداشتی و مثل
آشغال پرتش کردی بیرون
رو دوست دارن و بهش اعتماد به نفس میدن ... امید میدن ... عشق میدن...
- خفه شو بهار ... هر چی خویشتن داری میکنم داری هر چرتی دلت میخواد میگی ...



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#نیایش_شبانگاهی

پــروردگــارا
در این شب دل انگیز
آنچه را که بیصدا
از قلب عزیزانم گذر کرده
در تقدیرشان قرار ده
تا لذتی دو چندان را
برایشان به ارمغان بیاورد
شبتون بخیر و سراسر آرامش
در آغوش پر از مهر خدا
باشید

@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💚بــــــود آغــــــاز هر گــــــفــــــتــــــار و هر ڪــار          
🤍بــــــه نــــــام مــــــهربــــــان  بــــــخــــــشــــــنــــــده داديار 

💚ســــــپــــــاس او را ڪــه نــــــیــــــڪ ومــــــهربــــــان اســــــتــــــ
🤍یــــــگــــــانــــــه خــــــالــــــق هردوجــــــهان  اســــــتــــــ

💚بــــــود از بــــــخــــــشــــــش و از مــــــهر ســــــرشــــــار
🤍بــــــراے بــــــنــــــدگــــــانــــــش بــــــهتــــــریــــــن یــــــار

💚بــــــِســــــْـمــــــِ ٱلــــــلــــــهِ ٱلــــــْرَّحــــــْمــــــٰـنــــــِ الــــــْرَّحــــــیـــــــمــــــْ
🤍الــــــــهـــے بـــــــــه امــــــــیـــــــــد تـــــــــو
.
🤞👌🌹🍃 @kadbanoiranii
#راغب

#بیچاره_فرهاد

یک فنجان موسیقی تقدیم نگاهتون

💞 @kadbanoiranii
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#آش_ترخینه

حالا ترخینه چیه ؟
بلغور گندم هست که با دوغ ترش توی تابستون می پزن و بهش سبزی محلی مثل پونه و زردچوبه و گل زرد بعضیا هم پیازچه و گوجه می زنن و وقتی خوب پخته .
ترخینه ها رو از روز قبل با دوغ ترش محلی خیس می کنیم ،حبوبات رو‌هم خیس کرده و فردا حبوبات پخته و ترخینه را با همون دوغ اگه کم بود با آب اضافه می پزیم چون بلغور آب می کشه اگه لازم بود کمی دیگه بهش آب اضافه می کنیم،سبزی ها را خرد کرده و همراه پیاز داغ فراوون ( می دونید که پیاز داخل  داغ آش حتما باید زیاد باشه)

سه تا قرص ترخینه برای ۶-۸ نفر
این ترخینه ها رو‌من از تهران خریدم ،عطاری محل مون،تجریش هم داره،ممکنه با ترخینه های محلی یه مقدار فرق داشته باشه
دوغ ترش ۱لیتر
سبزی آش ۲۰۰ گرم
پونه خشک ۲ق غ
نخود و لوبیا چینی یه فنجان سرخالی از هر کدوم
عدس ۱/۲ فنجان
پیاز ۳عدد
نمک و‌فلفل و زردچوبه به میزان لازم
شوید خشک ۲ق غ




رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@k
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#ترشی_خرفه


.رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#سالاد_پاستا_شلز

ماکارونی شلز ۴۰۰ گرم خیارشور ۳۵۰ گرم
ژامبون مرغ ۳۵۰ گرم ذرت ۳۰۰ گرم
فلفل دلمه ای ۲۵۰ گرم نصف سینه مرغ کاهو ۲۵۰ گرم شوید و پیازچه به میزان دلخواه سس مایونز ۵۰۰ گرم روغن زیتون ۱ قاشق غذا خوری فلفل به میزان دلخواه
لیمو ترش(اگه دوست دارین) ۱ عدد

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#ماست_موسیر_رستورانی


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کشک_بادمجان_مجلسی


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کشک_بادمجون_مجلسی


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#کشک_بادمجان_مجلسی

برای ۳ نفر

مواد لازم:

بادمجان ۴ عدد
کشک ۲ اای ۳ ق غ
پیاز ۱ عدد بزرگ
سیر ۲ تا ۳ حبه
نعنا داغ مقداری
زعفران مقداری
گردو در صورت تمایل

بادمجانها رو پوست گرفتم و از وسط دو نیم کردم و روش نمک پاشیدم و گذاشتم موند(ترجیحا جلوی آفتاب بزارین تا تلخیش بره) . بعد با دستمال تمیز کردم و با روغن سرخ کردم . توی تابه روغن زیاد نریزین اگه دیدین روغن کمه در تابه رو بزارین ، اون وقت بادمجون ها روغن پس میدن . زیادی روغن ضرر داره .پیاز رو خرد کردم و با زردچوبه تفت دادم و سیر رو رنده کردم و با پیاز تفت دادم و بهش نعنا اضافه کردم. بادمجانها رو کوبیدم و داخل ماهی تابه همراه سیر و پیاز و نعناع ریختم و روش آب جوش حدودا نصف الی یه لیوان ریختم و روی حرارت ملایم گذاشتم نیم ساعت بمونه . بعد از این زمان دو تا سه قاشق کشک رو در کمی آب حل کردم و با زعفران دم کرده داخل ماهی تابه ریختم و یک ربع گذاشتم بپزه بعد از اینکه کشک به خورد بادمجان رفت ، شعله رو خاموش کرده و داخل ظرف ریختم . میتونین یه مقدار گردو رو هم بکوبین و توی کشک بادمجان بریزین .
برای تزیینش هم من از زعفران ، نعنا داغ و پیاز داغ استفاده کردم



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

یکی از خوشمزه ترین مرغ ها مرغ البالویی🫠امتحان نکنی باختی از من گفتن😉🍒

#مرغ_آلبالویی 

مرغ 
نمک فلفل زرچوبه 
البالو ۲لیوان
شکر چند ق غ (بسته به سلیقه خودتون)
اب ۱لیوان
زعفرون به مقدار لازم 
رب انار ۱ق غ(یا الو بخارا چند عدد)
میتونید مثل من سس میکس کنید یا همونطوری سروش کنید که سلیقه ای هست


 رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#خوراک_قفقازی

خوراک قفقازی های زیادی رو تست کردم و این رسپی بهترینشه😍
خوراک قفقازی یه خوراک محبوب ملل هست و هر کس یه جوری درستش میکنه
ولی به نظرم اینجوری از همش خوشمزه تره

مواد لازم
لوبیاسبز
بادمجان
کدوسبز
هویج
سینه مرغ(هر جور دوست دارین مرینیت کنید)
قارچ
ماست چکیده موسیردار
ماست پرچرب
مایونز
گردو خرد شده
جعفری خرد شده
پیاز سرخ شده(من فراموش کردم بزنم ولی یادتون نره)
نمک وفلفل و پودرسیر
سیب زمینی 
پوره سیر  


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#ناهار_متفاوت

5 عدد ران مرغ
1 قاشق چایخوری پونه کوهی یا آویشن
نمک
فلفل سیاه
4-5 سیب زمینی
7-8 هویج کوچک
2 قاشق غذاخوری روغن
کره
1 عدد پیاز
4 حبه بزرگ سیر خرد شده
یک مشت جعفری
مواد سس:
90 میلی لیتر عسل
100 میلی لیتر سس فلفل دلمه ای شیرین که الان دیگه تو اکثر فروشگاه ها موجوده
2 قاشق غذاخوری آب لیمو (اختیاری)
سس سویا 3 قاشق غذاخوری
سس خردل  3/4 قاشق غذاخوری
۲۵ تا ۳۵ دقیقه داخل فرِ گرم با دمای ۲۰۰ درجه سانتی گراد بزارید تا آماده بشه


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#غذا_بدون_گوشت

• 500 گرم سیب زمینی
• 250 گرم آرد سمولینا
• پنیر رنده شده 100 گرم
• نمک و فلفل
• 1 عدد جعفری ریز خورد شده
• 2 قاشق چایخوری پودر بیکینگ
• 1 تخم مرغ کامل
• برش ژامبون
• موزارلا برای پیتزا در صورت لزوم



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#_خوراک_دل_آذربایجانی

مواد لازم:

دل گوسفند ۳ عدد
پیاز ۳ عدد
فلفل دلمه ای ۱ عدد
گوجه فرنگی ۳ عدد
پودر آویشن به مقدار لازم
فلفل سیاه به مقدار لازم
نمک و زردچوبه به مقدار لازم
کره یا روغن به مقدار لازم

طرز تهیه:

دل‌ها را شسته و خرد می‌کنیم (در صورت تمایل می‌توان از قلوه و جگر نیز استفاده کرد).
در یک قابلمه مناسب مقداری کره یا روغن می‌ریزیم تا داغ شود. پیاز‌ها را شسته و به صورت خلالی خرد می‌کنیم و در روغن داغ کمی تفت می‌دهیم
پس از اینکه آب پیاز جمع شد و طلائی رنگ شد قلب‌ها را به آن اضافه می‌کنیم و کمی تفت می‌دهیم
فلفل دلمه را نگینی خرد می‌کنیم و به مواد اضافه می‌کنیم و تفت می‌دهیم
گوجه فرنگی‌ها را خرد کرده و به همراه ادویه‌ها به مواد داخل قابلمه اضافه می‌کنیم و با مواد کمی تفت می‌دهیم
پس از آن یک پیمانه آب داخل قابلمه می‌ریزیم و حرارت را ملایم می‌کنیم و می گذاریم تا همه مواد کاملا بپزد (حدود ۱۵ دقیقه).


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#خوراک_دل_آذری


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت دویستوسیوششم

بهار پوزخندی زد و گفت :
- همون بهتر که تو حال خودت بمونی ... لطفا هر وقت خواستی دق کنی بجای اینکه مزاحم من
شی به اورژانس
زنگ بزن .
در میان بهت و حیرت کیان از اتاق بیرون زد و سینه به سینه ی بهناز در آمد .
پوزخندی زد و گفت :
- عمه جون چشمتون روشن ... گل پسری داری تکرار نشدنی ... ههه ...)سری تکان داد (
خداحافظ .
در حال پوشیدن کفشش بود که کیان بالای سرش ایستاد . سرش را که بالا گرفت . بهناز را با
نگاهی نگران پشت سر کیان دید .
- بهار بخدا من هنوز اقامت نگرفتم ... تا الان ترکیه بودیم ... فقط یه ماه آرمیتا رفت به اون کشور
و برگشت . باور کن
بخاطر تو..........
بهار نگاهی به بهناز کرد و گفت :
- عمه جون به پسرت آداب وفاداری یاد بده . انگار یادش رفته هنوز به یه زن دیگه تعهد داره . هر
چند ترک عادت موجب مرض است .
بهناز با ناراحتی لب زد :
- بهار...
بدون هیچ مکثی از خانه خارج شد . دلش زیر و رو میشد از این همه پستی و رذالت . صورتش گر
گرفته بود .
در دلش هر چه ناسزا بلد بود نثار روح پر فتوح کیان کرد . داخل ماشین نشست . تا سوئیچ را
پیچاند .
کیان در آستانه ی در آشکار شد
بوقی برایش زد و با فشار دادن پدال گاز با سرعت از کوچه خارج شد .
در این شش ماه ... آغازی شد برای ساختن بهاری دیگر . کلاس شنا ، آموزش رانندگی ، کلاس
های آزمون ارشد و یوگا از
کارهایی بود که او را از آن بهار مظلوم و تو سری خور دور کرده بود .
یاد گرفته بود چطور در برابر نا ملایمات زندگی ایستادگی کند . همه ی این برنامه ها را آرشام
برایش دیکته کرده بود .
اوایل به حرفش گوش نمی داد اما با پذیرفتن یادگیری رانندگی کم کم فهمید هر گامی که با نظر
او برمیدارد، چقدر در
روحیه اش اثر مثبتی دارد .
بعد از آن ،پیشنهادات دیگرش را چشم بسته قبول میکرد . با صدای زنگ گوشی نگاهش روی
داشبورت لغزید .نامش را دید همینکه به او فکر کرده بود مانند تله پاتی او هم یادش کرده بود
.ماشین را به کناری کشید و گوشی را برداشت .
- سلام خوبی؟
- سلام... ممنون ... چیزی شده ؟
- نه ...کجایی ؟
- چطور مگه ؟
- زنگ زدم خونتون رؤیا خانوم گفت نیستی ... گفت رفتی انقلاب برای خرید کتاب . گفتم اگه
اونجایی بیام همو ببینیم چون منم همون اطرافم .
آب دهانش را قورت داد . نمیدانست باید برایش توضیح دهد یا نه ؟ اما ترسی نداشت که نگوید .
لبش را با زبان
تر کرد و گفت :
- به رؤیا دروغ گفتم ، انقلاب نیستم .
- چرا دروغ گفتی




رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت دویستوسیوهفتم

چون اگه میفهمید کجا میخوام برم نمیذاشت .
........... -
- راستش رفتم ........
صدای نفس بلندی که کشید از پشت گوشی هم شنیده شد . مکثش را آرشام شکست و ادامه ی
حرف بهار را تکمیل کرد .
- رفتی دیدن کیان ؟... خب چه خبر ؟
- تو هم خبر داشتی برگشته ؟
- آره .
- آرمیتا کجاست ؟
- پیش بابا بزرگه ... داره برای حماقتی که کرده ، خون گریه میکنه.
- چرا به اینجا رسید کارشون ؟
- این خونه از بنیان خراب بود ... بیشترین اشتباه از خواهر خودم بود ... خواست زرنگی کنه اما
......
- الان میخواد چه کار کنه ؟
- نمیدونم ... دیوونه ست ... عاشقش شده ... تازه فهمیده کیان میخواد ولش کنه .
- نه !!
- به تو چی گفت ؟
- حرفای مزخرف ... منم آب پاکی رو روی دستش ریختم ... فهمید این بهار اون بهار گذشته
نیست .
- بهار؟
- بله
اجازه میدی حالا که آرمیتا اومده بیایم خواستگاری ؟... فکر کنم تو این مدت تا حدی شناخت
روی هم پیدا کردیم باقی
شناخت باشه برای دوران نامزدی که آزادانه با هم رفت و آمد کنیم ... برام سخت شده این دیدار
های دیر به دیر و کوتاه .
- آرشام ؟
- جانم .
- از اومدن کیان نترس ... میدونم ناراحتی که رفتم دیدنش اما لازم بود ... باید باهاش مواجه
میشدم و خودمو محک میزدم .
- محک زدی؟
صدایش ناراحتی و تردیدش را به وضوح نشان میداد .
- آره ... عالی بود، این بهار جدید ... برای همین میگم بخاطر این موضوع عجله نکن .
- بعد از این همه مدت هنوزم میگی عجله ؟!!
.......... -
- سکوتت رو پای رضایت بذارم ؟
بهار از شرم صورتش گلگون شد . خودش هم دقیق نمیدانست چی چیزی دلش میخواهد . هم
ترس داشت هم دلش میخواست به زندگی جدیدی فکر کند .. اما هنوز از خواسته ی دلش مطمئن
نبود .
میترسید علاقه ای در کار نباشد .میترسید وارد زندگی با او شود ، بعد بفهمد هیچ حسی به او ندارد
...
با اینکه نسبت به قبل جایگاهش در قلبش محکم تر شده بود اما حسی که در گذشته با کیان
داشت را در رابطه با
آرشام تجربه نکرده بود .
- پس سکوتت رو میذارم پای رضایت، همیشه بهارم ... به داییت میگم با پدرت تماس بگیره



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت دویستوسیوهشتم

ممنون بابا ... نوکرتم .
- آقا باش ولی حواست باشه کاری کنی الاقل اون ورپریده جواب مثبتو بده ...وگرنه من دیگه
حوصله ی چونه زدن با این مرتیکه رو ندارم ... انگار از دماغ فیل افتاده .
خنده ی آرشام بلند شد .
- پدرسوخته بایدم بخندی ... این تویی که به مرادت میرسی ... این منم که باید منت اون نامردو
بکشم .
آرمیتا از دور شاهد این مذاکره بود لبخندی از روی درد روی لبانش نقش بست و جلو رفت .خودش
را در آغوش برادرش
انداخت و با اشک و لبخند که هم آغوش هم شده بودند گفت :
- تبریک میگم داداشی ... بالاخره صبر تو به نتیجه رسید ... امیدوارم خوشبخت بشی و همیشه
لبات خندون باشه .
آرشام با عشقی برادرانه نگاهش کرد و گفت :
- ای کاش برای من خودت رو بدبخت نمیکردی ... ایکاش تو رو این جور خسته و درمونه نمیدیدم
تا این خوشی بیشتر
بهم مزه میداد .
آرمیتا آهی از ته دل کشید و گفت :
- اگه حماقت نمیکردم هیچ کدوم الان در این وضعیت نبودیم ... اما من این حماقتو دوست دارم
هرچند که برای خودم
شیرین نباشه اما دیدن لبخند تو برام دنیا دنیا میارزه .
- تو هم سعی کن بیشتر به کیان توجه کنی شاید دل به زندگی داد .
آرمیتا از آرشام فاصله گرفت . موهای بلوندش را عقب داد و گفت :
- از وقتی از ایران رفتیم همه کار کردم تا یاد ایران و خانواده ش نیوفته اما نشد ... دلشو جا
گذاشته بود ... اینو تو خیلی
مواقع با حرفاش و رفتاراش نشون میداد ... سخته بگم اما بازم من با تمام بی عاریم قبولش
داشتم ... باور کن خودمم بعد از
عقدمون علاقه م واقعی بود ... دیگه فیلم بازی نمیکردم ... بگذریم داداش جونم ... خوشی تو الان
بالاترین شادی برای منه .
با حالت تهوعی که سراغش آمد دستش را جلوی دهانش گرفت و به سرعت خودش را به
سرویس بهداشتی رساند .
ارشام با تاسف به پدرش که ، با چشمانی که اشک حلقه بسته بود و به آنها نگاه میکرد ، گفت :
- اینو کجای دلمون بذاریم ... اینم تو این زمان ؟
آرمان آهی از ته دل کشید و گفت :
- گاهی یه دیوونه یه سنگ تو چاهی میندازه که ده تا عاقلم نمیتونن درش بیارن ... من دیگه
موندم چه کنم . اگه عاقل بود
خیلی کارا میتونست بکنه ... متاسفم که باید اعتراف کنم هیچ وقت نتونستم دخترم رو درک کنم ...
شاید این موردیه
که باید یه مادر با دخترش در میون بذاره و راهنماییش کنه ... آرمیتا خیلی از من دور شده ...
چشماش میگه که چقدر
ناراحتی و غصه تو دلشه . این ظاهر سازیاش هم دیگه خیلی تو ذوق میزنه .
آرشام متاسف از اتفاقاتی که برای خواهرش رخ داده بود ، سرش را پایین انداخت و روبروی
تلوزیون نشست .
با اینکه از گرفتن اجازه از بهرام خیلی خوشحال شده بود اما حال خراب خواهرش دلش را خون
کرده بود . دستش
بسته بود و نمیتوانست کاری از پیش ببرد . این چیزی بود که خود آرمیتا برای خودش رقم زده بود



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت دویستوسیونهم

رؤیا با وسواس عجیبی به رفت و روب خانه مشغول بود .دستمال گردگیری را داخل سینک انداخت
. کمی پودر شوینده ریخت و شروع به شستن دستمال دوده گرفته ، کرد .
- رؤیا جون برای عید خونه رو از بالا تا پایین شستیم ... انقدر سابیدن لازم نیستا ...
رؤیا هن هن کنان لبخندی زد و گفت :
- بذار این خواستگاری تموم شه.. شاید قسمت بودو تو رفتی ... منم از دست تو و خواستگارات
راحت شدم ... هر بار بخاطر تو باید یه خونه تکونی دیگه انجام بدم .
بهار دلش از لحن رؤیا برای اولین بار غنج رفت . دستش را دور کمر رؤیا حلقه کرد و با محبت
ذاتیش بوسه ای روی
گونه ی او کاشت .
- ممنون رؤیا جون ... شما خیلی برام زحمت کشیدی ... اگه یه زمانی باعث ناراحتیت شدم
ببخش .
اشک در چشمان رؤیا حلقه زد . دستی روی موهای لخت و خرمایی بهار کشید و با بغض گفت :
- تو باید منو حلال کنی ... هر وقت از بابات دلم پر بود سرتو و بهنام خالی میکردم ... زورم به
بهرام نمیرسید ... دلم اسیر این
زندگی بود اما بهرام دلش اسیر یکی دیگه بود ... امیدوارم هیچ وقت چنین چیزیو تجربه نکنی ...
باور کن خیلی از بی محلی هام از روی کینه نبود از روی دردی بود که توی دلم ، عقده شده بود ...
میسوختم اما جز ساختن کاری نمیتونستم بکنم ...
نه کسی داشتم که پناهم باشه نه دلسوزی داشتم که پشتم در بیاد ... بهرام هیچ وقت تو زندگیش
منو ندید ... جز یه
پرستار بچه چیز دیگه ای در نگاهش نمیدیدم ... خیلی وقتا دلم برات میسوخت اما انقدر خودم
سوخته بودم که اینو
حقت میدونستم .
بهار اشکهایی که گوله گوله میریخت را با انگشتان دستش پاک کرد و گفت
منم خیلی درد بی مادری کشیدم ...با این حال شما جاشو برام پر کردین ... خیلی جاها کمکم
میکردین... اما زمانی که کیان از زندگیم رفت همه تنهام گذاشتن ... داشتم از تنهایی داغون
میشدم ... این حس بی پناهی رو منم تجربه کردم خیلی دردناک و زجرآوره ... من در عرض چند
ماه چیزی ازم باقی نموند ... اگه خدا ، آرشام رو در کنارم نمیذاشت منم نابود میشدم.
رؤیا با دقت به صورتش خیره شد و با تردید لب باز کرد و گفت :
- پس یعنی... تو آرشامو قبول میکنی ؟!... همش میترسیدم اینم قبول نکنی ... اخه این پسره هم
خیلی دورو برت میچرخه ...
گفتم اینم میشه مثل کیان .
بهار با ناراحتی گفت :
- کیان موضوعش فرق میکرد ... اون حس دوطرفه بود ... اما .......
رؤیا دست از شستن دستمال برداشت و گفت :
- یعنی چی اون حس دو طرفه بود ؟
بهار لبخندی زد و از کنارش رد شد . گلهای تزیینی شسته شده رو دست گرفت و گفت :
- من برم به بقیه ی کارها برسم ... داره دیر میشه ... تا یه ساعت دیگه وقته ناهاره .
رؤیا الله اکبری گفت و به کارش ادامه داد .
طبق معمول هر روز پنجشنبه بهرام هم زودتر از روزهای دیگر به خانه آمده بود ... میز ناهار چیده
شده بود و همه دور میز نشسته بودند ...
بهرام در حالی که روی برنجش تکه ای مرغ میگذاشت رو به بهار گفت :
- فکراتو در مورد پسر داییت کردی یانه ؟... هر تصمیمی داری اول به خودم میگی ... نبینم بلند
شی وسط مراسم تو چشم
بزرگترات نگاه کنی و جواب بدیا .
بهار از شرم سرش را پایین انداخت و چشمی گفت . بهنام با شیطنت گفت


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر