کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.85K subscribers
23K photos
28.4K videos
95 files
42.6K links
Download Telegram
💫خدايا
🌷آرامش را سرليست
💫ِتمام اتفاقات
🌷ِزندگی مان قراربده
💫آرامش را
🌷تنها از تو ميخواهیم
💫الهی🙏🏻
🌷به دوستانم
💫فردایی پر ازخیر و برکت عطا کن

🌷 شبتون خـوش در پناه خـدا




@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
(( بسم الله الرحمن الرحیم ))

🌸الهی نگاه پر مهر خدا

🌱همراه لحظه‌هاتون

🌺سلامتی و نیکبختی

🌱گوارای وجودتون

🌸بارش برکت ونعمت

🌱جاری در زندگیتون

🌺 و دل تون پر از عشق و امید...

سلام روزتون زیبا

@kadbanoiranii
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#پیراشکی_ابری

از خانم خالقی

با خمیر فوق العاده

ارد ششصد گرم
شیرخشک قنادی پانزده گرم
مخمر یک قاشق غذاخوری
بهبود دهنده یک قاشق چایخوری
شکر دو قاشق غذاخوری
نمک دو قاشق چایخوری
اب یک پیمانه (۲۴۰ میلی)
کره پنجاه گرم

دمای ۱۹۰ درجه زمان تقریبی سی دقیقه یا زمانیکه بالا و‌پایین پیراشکی طلایی و خوشرنگ بشه

🛎️مراحل و توضیحات داخل کلیپ هست
💡از ابتدا داخل آرد کمی پودر سیر و اویشن هم میزنم نون پیراشکی معطر میشه


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پای_زردآلوی_ایتالیایی از استاد نظری
.
مواد لازم :

تخم مرغ : 4 عدد
کره ذوب شده : 180 گرم
شکر : 200 گرم
آرد نول : 200 گرم
وانیل : یک هشتم قاشق چایخوری
زردآلوی: 5 تا 6 عدد

روش تهیه :

کره و زرده های تخم مرغ و 100 گرم از شکر و وانیل رو به روغن اضافه کنید.
در یک ظرف دیگر، سفیده های تخم مرغ رو همراه با بقیه شکر با همزن بزنید تا به حالت استیف پیک برسد.
سپس آرد رو به مایع تخم مرغ و کره اضافه کنید.
در نهایت سفیده های تخم مرغ رو به مواد اضافه کنید و با لیسک با هم مخلوط کنید.
در قالب پهن کنید و هلو های برش خورده رو روی مایه قرار بدید و در دمای 170 درجه بمدت 25 تا 30 دقیقه بپزید.
.
اسلاید آخر رو با دقت ببینید ، نکات #فرم_دادن_سفیده_تخم_مرغ رو براتون گفتم.
.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#پای_زرد_آلو

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#پای_زرد آلو

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#پای زرد آلو


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#پای زرد آلو


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#عروسک_فوندانتی_خرس_مهربون

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی


#طرز_تهیه_پودینگ_با_نان_تست



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_کوکی_فرانسوی


تلفیق یک کوکی کاملا فرانسوی با یک کره گیاهی با عطر و طعم زعفران

پایه این نوع کوکی، کره هست و ما جایگزین کره حیوانی از محصول جدید غنچه پلاس؛ مارگارین زعفرانی استفاده کردیم که بو و طعم بی‌نظیری به کوکی‌هامون داد

این کوکی برای کسانی که گیاهخوار هم هستن گزینه فوق‌العادیه چون هیچ نوع ماده حیوانی داخلش استفاده نشده


کوکی زعفرانی
مارگارین زعفرانی غنچه پلاس ۲۳۰ گرم
پودر قند ۳/۴ پیمانه
نمک ۱/۸ قاشق چایخوری
وانیل ۱/۲ قاشق چایخوری
آرد ۲ پیمانه
۱/۲ قاشق چایخوری هل
پسته ۱/۲ پیمانه

توضیحات
بعد از درست کردن خمیر، حتما به مدت ۳۰ دقیقه یا حتی ۲۴ ساعت در یخچال نگهداری کنین که بوی زعفران و هل کاملا به خورد هم برن.
*دمای فر روی ۱۸۰ درجه سانتیگراد و مدت پخت بین ۱۰ الی ۱۲ دقیقه

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#فیلم_۵_مدل_فینگرفود

( پارت اول )


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#فیلم_۵_مدل_فینگرفود

( پارت دوم )


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴#فیلم_آموزشی

#پنکیک_خرسی

۲ عدد تخم‌مرغ
۲ فنجان شیر
۱ ق غ روغن
۲ ق غ شکر
۱ الی یکو نیم فنجان آرد (باید قوام پنکک کاملا مایع باشد پس به تدریج اضافه کنید و بیشتر نریزید)
۱ ق چ وانیل و بکینگ پودر
۱ پنس نمک
تخم مرغ ها رو کاملا هم زده سپس مواد دیگرو میریزیم و خوب مخلوط میکنیم داخل ظرف سس میریزیم و تابه نچسب رو روی حرارت گذاشته و کفش رو با مقداری روغن چرب میکنیم و موادو به شکل خرس مطابق فیلم میریزیم و از دو طرف با حرارت کم میپزیم و میذاریم وقتی خنک شد میتونین با سس شکلاتی تزیین کنید


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#ترشی_انبه🥭

موادلازم:

-انبه ۱کیلو
-سرکه یک لیوان
-شکر ۲ق غ
-سیر سه چهارحبه
-ادویه ترشی یک ق غ
-سیاه دانه
-فلفل ترشی
-تخم گشنیز
-زعفران غلیظ دم شده
-نمک و زردچوبه بمقدار لازم


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_بدون_فر_و_همزن
فقط بافت کیک رو ببینید


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
✾࿐༅༅࿐✾

رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی


پارتِ : 156

با تعجب ابرویی بالا انداخت و گفت:چه جالب! امروز قرار بود اخرین مجوز صادر
شه...میخواستم یکم دیگه ایران بمونم ولی حالا که برای تعطیلات میخوای بری المان خب
باهم بریم بهتره! میتونی برای فردا بلیط بگیری؟!
لبخند کوچیکی زدم و گفتم:خوبه پس...اره کاراشو میکنم من.
سری تکون داد و از اشپزخونه رفت بیرون.
اگه میخواستم کل تعطیلات و بمونم خونه و به رادمان فکر کنم که توی کیش داره با مهتا
چیکار میکنه حتما دیوونه میشدم!
از فکر کردن به کار قبل رفتنشم که اصلا نگم بهتره!
نیاز داشتم واقعا یه چند روزی به خودم استراحت بدم.
و چی بهتر از اینکه برم پیش مامان و بابا.
تازه خوشحالم میشن که برای تعطیلات میام اونجا.
کل روز مشغول گرفتن بلیت و جمع کردن وسایلم بودم پنی رو هم میخواستم ببرم باخودم تا
حال و هواش عوض بشه
ادریانم خونه نبودش رفته بود دنبال کاراش شبم که اومد شام خوردیم و رفت وسایلشو جمع
کنه برای صبح ساعت6:30بلیت گرفته بودم...
قبل خواب به بهار پیام دادم که دارم میرم المان و اینستامو چک کردم که دیدم رادمان پیام
فرستاده برام
چندتا عکس از جاده و مناظر!که چی چرا برای من فرستاده؟
پشت چشمی نازک کردم و گوشیو خاموش کردم و خوابیدم




****




پامو که از فرودگاه بیرون گذاشتم لبخند عمیقی رو لبم نقش بست
هرچی نباشه اینجا خونه ی منه جایی که نصف عمرمو توش گذروندم و بزرگ شدم
چون یه مدت ایران بودم و به جوشون عادت کرده بودم شالمو در نیاوردم بااینکه اینجا
مارس بود و هوام خیلی خوب بود...
_به خانوادت خبر ندادی؟
+نه دیگه خواستم سوپرایزشون بکنم
ادریان پنی و رو زمین گذاشت و برگشت سمتم
_کار خوبی کردی پس من میرم خونم خیلی خستم بعد میام دیدنت
سری تکون دادم و ازش خداحافظی کردم
با تاکسی به خونه رفتم چقدر دلم تنگ شده بود اونقدری محو اطرافم شده بودم که رادمان و
فراموش کرده بودم
مامان و بابا انقدر از دیدنم تعجب کردن که حد نداشت گفتن حتی فکرشونو هم نمیکردن که
بیام المان و قصد داشتن خودشون بیان پیشم
نیم ساعت بغلشون کرده بودم و تکون نمیخوردم طوری که از اخر مامان گفت
_شهرزادمون چقدر لوس شده قبلا که نمیومدی بغلمون کنی
+لوس نشدم فقط دلتنگتون بودم
مامان بوسه ای رو سرم نشوند
بعد اینکه خوب بغلشون کردم وسایلمو برداشتم و رفتم تو اتاقم
همه چی مثل قبل بود بدون هیچ تغییری لبخندی زدم و شروع بی چیدن وسایلم کردم
دو هفته اینجا بودم ولی لباس زیادی با خودم نیاورده بودم چون بیشتر لباسام مناسب المان
نبودن برای پوشیدن و از طرفی خودم لباس داشتم اینجا برای همین فقط یه ساک کوچیک
همراهم بود
چون صبح زود بیدار شده بودم بعد ناهار خوابیدم ولی قبلش به دوستام خبر دادم که اومدم و
قرار شد شب به یاد قدیما خونه یکی از بچها به قول خودمون شب دخترونه بگیریم منم با
خوشحالی موافقت کردم
دوران دبیرستان خیلی از اینکارا میکردیم...
نگاهی به تیپم جلوی اینه تمام قدم انداختم
شلوار لی مشکی و لباس استین بلند ولی نازک موهامم باز گذاشته بودم
یکم معذب کننده بود ولی من همینجوری بزرگ شده بودم
مشغول زدن برق لب بودم که گوشیم رو میزم شروع به لرزیدن کرد با تعجب خیره به اسم
رادمان شده بودم و نمیدونستم چه عکس العملی نشون بدم
جواب بدم یا نه؟چرا زنگ میزد؟اصلا از کجا شماره المانمو اورده!کی بهش خبر داده؟!
انقد مکث کردم که قطع شد
با صدای مامانم که گفت بیا آلدا اومده دنبالت گوشیمو چنگ زدم و بدون فکر به شخصی که
چنددقیقه پیش بهم زنگ زده بود از خونه زدم بیرون
آلدا با ماشینش اومده بود و ژاسمینم تو ماشینش بود
کلا ما یه اکیپ چهار نفره بودیم که از دبستان باهم دوست بودیم
آلدا، ژاسمین، کالرا و من
با دیدنم از ماشین پیاده شدن
آلدا با ذوق به سمتم اومد و ژاسمینم کنار وایستاد با خنده شروع به مسخره کردنمون کرد
عادت کرده بودیم به رفتارش زیاد از تماس فیزیکی دخترا خوشش نمیومد
بعد رفع دلتنگی سوار شدیم و به سمت خونه کالرا رفتیم البته سر راه کلی خوراکیم گرفتن
بچها


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
✾࿐༅༅࿐✾

رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی


پارتِ : 157

خوشحال بودم از اینجا بودن و از طرفی فکرم درگیر تماسی بود که بی جواب مونده بود.
خیلی به این دورهمی کوچیک نیاز داشتم.
انقدر ذهنم این چند وقت درگیری داشت که تموم خستگیام با اینهمه خوش و بش با بچه ها
در رفت.
کالرا با شیطنت گفت:خب خب شهرزاد خانوم...بگو ببینم کسی تو زندگیت هست؟
کالرا همیشه همینجوری بود!
بی مقدمه و سریع سوالشو میپرسید.
وقتی این سوالو پرسید ناخودآگاه ذهنم رفت پیش رادمان که خیلی عصبی شدم.
چرا باید اون بیاد به ذهنم؟
با خونسردی گفتم:نه همینطوری به زندگی عادیم ادامه میدم،چرا پرسیدی؟
آلدا با هیجان گفت:وای شهرزاد این مدتی که نبودی خیلی اتفاقا افتاد...کالرا نامزد کرده.
مات به کالرا نگاه کردم و بعد با خوشحالی گفتم:واقعا میگی؟ مبارک باشه حالا کی هست؟
کالرا دهن باز کرد تا حرفی بزنه که آلدا مثل همیشه با هیجان و ذوق گفت:اون پسر مو
نارنجیه بود که خیلی باهم جنگ و دعوا داشتن...اونه!
با خنده گفتم:نفرت سرآغاز عشق شده پس.
ژاسمین موشکافانه نگاهم کرد و گفت:ولی من میدونم یکی هست!وقتی کالرا ازت پرسید
کسی تو زندگیته یهو قیافت یه جوری شد.
چپ چپ نگاهش کردم و گفتم:دروغ ندارم بگم که! همچنان با تنهاییم حال میکنم.
ژاسمین درحالی که هنوز قانع نشده بود گفت:حالا میبینیم.
سعی کردم بحث و عوض کنم و موفق هم شدم.
تقریبا ساعت ۱۱ شب بود و منم فوق العاده خسته!
از اونجایی که ساعت ایران و آلمان هم فرق داشت داشتم از خواب بیهوش میشدم...
تا خواستم با ساعت ایران وفق بگیرم پاشدم اومدم آلمان!
زودتر از بقیه خداحافظی کردم و رفتم خونه.
مامان و بابا طبق معمول زود خوابیده بودن و منم بی سر و صدا وارد اتاقم شدم.
لباسامو با لباس خواب عوض کردم و موهامو گوجه ای بالا سرم جمع کردم،انقدر دورم
بودن که عرق کرده بودم.
نیمچه ارایشیم که روی صورتم بود و پاک کردم و پریدم رو تخت.
به دقیقه نکشید که گیج شدم و یهو با لرزش گوشیم روی تخت منم ویبره رفتم.
ای خدا لعنتت نکنه...
انگار خواب و حروم کردن برام!
با کلافگی به صفحه گوشی نگاه کردم.
رادمان داشت تصویری زنگ میزد!
اوف اینم وقت گیر آورده بخدا.
نقی زدم و خواستم جواب ندم ولی دقیقه آخر منصرف شدم و وصل کردم.
با صدا و چشمای خواب آلود گفتم:بهتره کار واجبی داشته باشی چون فوق العاده خستم!
نگاهی بهش انداختم که یه رکابی مشکی جذب تنش بود و یه لیوان آب پرتقالم دستش.
آره خوب بهش خوش میگذره منم بودم خوش میگذشت بهم!
بدون مکث و با یه لبخند مکش مرگ ما گفت:چی واجب تر از رفع دلتنگی من؟!
یه لحظه هنگیدم.
نه واقعا زده به سرش.
داره سر به سرم میزاره؟
با این حرفش انگار خواب از سرم پرید.
مات از روی صفحه گوشی نگاهش کردم و گفتم:آب و هوای اونجا بهت نساخته انگار! داری
چرت و پرت میبافی بهم.
یه خنده کوتاه کرد و گفت:چقدر اتاقت تاریکه! تا جایی که میدونم فاصله مشهد تا کیش
انقدری نیست که اونجا شب باشه.
پس نمیدونه من آلمانم!
لبخند مازموری روی لبم اومد و گفتم:کی گفته من مشهدم؟!
لبخندش جمع شد و با کنجکاوی گفت:یعنی چی؟



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
✾࿐༅༅࿐✾

رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی


پارتِ : 158

روی تختم نشستم و با یه لبخند سوزاننده جهت تلافی گفتم:با آدریان اومدم آلمان...واسه چی
ایران میموندم.
رفته رفته صورتش جدی تر شد و با لحن عجیبی گفت:شوخی میکنی دیگه نه؟
با چهره جدی تر از خودش گفتم:شوخی دارم من؟ ساعتا باهم قاطی شده تقریبا یه ۳۰ ساعتی
هست بخاطر همین نخوابیدم.
دیگه خبری از لبخند روی لباش نبود.
خورد تو پَ رت؟ آخی حقته.
با بیخیالی گفت:خوش بگذره بهتون...خب من برم مهتا منتظرمه..خداحافظ.
قبل اینکه بزاره چیزی بگم قطع کرد.
پسره مارمولک.
حرصی از حرفی که زد نفس عمیقی کشیدم.
مهتا منتظرشه؟ آخ رو مخ.
واقعا برام عجیبه که با اینکه میدونه مهتا دوستش داره باهاش میره مسافرت.
واقعا متوجه نیست که دختره رو امیدوار میکنه یا از قصده؟!
نکنه واقعا میخواد امیدوارش کنه؟
نکنه واقعا خبریه؟
کالفه نگاهی به گوشیم کردم و زیر لب گفتم:فقط منو میزاری تو گمراهی،همین.
گوشیو گذاشتم روی میز و رفتم کنار پنجره اتاقم.
تا بازش کردم یه نسیم خنک خورد تو صورتم که خیلی حالمو بهتر کرد.
به ماه خیره شدم و زیر لب یکی از اشعار شاملو که همیشه بابا میخوند و زمزمه کردم:
دل های ما که بهم نزدیک باشند
دیگر چه فرقی میکند کجای جهان باشیم
دور باش اما نزدیک
من از نزدیک بودنهای دور میترسم
نزدیک به یه هفته شده بود که آلمان بودم.
تقریبا یکنواخت شده بود و هیچ هیجانی نبود.
همیشه انگار یک چیزی کم داشتم.
جای خالیه یه چیزی حس میشد.
میتونستم حدس بزنم جای چی خالیه ولی نمیخواستم قبولش کنم!
انگار یه ترسی داشتم از اینکه به خودم اعتراف کنم.
به خاطر همین هم دچار دوگانگی شده بودم انگار.
قلبم یه چیزی میگفت ، عقلم یه چیز دیگه.
بی حوصله داشتم پنی و ناز میکردم.
قرار بود شب آدریان بیاد دنبالم بریم یه جایی.
حداقل تفریح کنم یکم الکی که نیومدم.
کم کم حاضر شدم و سعی کردم یکم تیپ شاد بزنم.
لباسای رنگارنگ بپوشم.
با صدای زنگ گوشیم فهمیدم آدریان اومده.
از مامان بابا خداحافظی کردم و رفتم بیرون.
سوار ماشین آدریان شدم که با روی خوش ازم استقبال کرد.
آدریان قرار بود ببرتم به یکی از تئاترای معروف کمدی که میدونست من خیلی ازش خوشم
میاد.
همیشه عاشق تئاترای آلمان بودم.
حال و هوای خاصی داشت مخصوصا اگه توی فضای باز میبود.
هوا یکم سرد بود ولی من عاشق این هوای گرگ و میش بودم.
دو ساعت فارغ از این دنیا و با خنده گذشت.
روحیهام بهتر شده بود و اینو مدیون آدریان بودم.
دوشادوش هم توی خیابون قدم میزدیم و درباره چیزای مختلف حرف میزدیم.
دو تا شکلات داغ هم که گرفت همه چی تکمیل شد.
گرم صحبت بودیم و آدریان داشت میگفت که باید دوباره با من برگرده ایران که گوشیم
زنگ خورد.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
✾࿐༅༅࿐✾

رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی


پارتِ : 159

ماشالله زنگخورش هم خوبه همش زینگ زینگ!
بهار بود و مطمعن بودم اگه وصل نکنم بعد کلی سوال پیچم میکنه و نق میزنه که رفتی
کشورت و باز مارو فراموش کردی و...
+بله سرکار خانوم؟
-زهرمار دخترهی فرنگی...هروقت پا میشی میری آلمان کلا از ما یادت میره،من زنگ
نزنم که کال فراموشی میگیری.
+الان زنگ زدی غرغر کنی؟ میدونی آدمی نیستم که زرت و زرت زنگ بزنم.
-ببخشید ما هی زرت و زرت زنگ میزنیم مزاحم میشیم نه اینکه شما اورانیوم غنی میکنین
سرتون شلوغه!!
+ولی جدا دلم واسه چرت و پرت گفتنات تنگ شده بود فکر کردم آدم شدی.
-قربونم بری فرشته ها که آدم نمیشن...راستی مژده بده خبر دسته اول دارم برات.
+بهار تو خیلی شبیه سازمان اطلاعاتی همه‌ی خبرا دستته کلک.
خنده بامزه ای کرد و گفت:وقتی کانون توجه باشی از همه چی هم خبردار میشی...خب حالا
بزار بگم چیشده،این دختره که با رادمان رفته بودن کیش بیچاره پاش شکست مجبور شدن
زودتر برگردن؛ الان رادمان اینا مشهدن.
نمیتونم بگم از شنیدن این خبر خوشحال شدم ولی ناراحت هم صد درصد نشدم!
سعی کردم خیلی خنثی بگم:خب به سلامتی ، به من چه؟
-هیچی دیگه خواستم بازگشت شکوهمندانه رادمان و بهت تبریک بگم
و بعدشم یه چیزیم بگم بین خودمون بمونه نری ضایع کنی که فقط منو سامیار میدونیم
با کنجکاوی گفتم:چیشده؟
-یه صد تومن آب میخوره برات ولی اشکال نداره برگردی مشهد از تو حلقومت درمیارم...دقیقا نمیدونم راسته یا نه ولی این دختره مهتا خیلی سر و گوشش میجنبه از این که
پاش هم شکسته قشنگ داره سو استفاده میکنه مخ رادمان و بزنه رادمانم انگار بدش نیومده
هااا ... خلاصه که خواهر زود بار و بندلیتو جمع کن پاشو بیا.
پشت چشمی نازک کردم و با عصبانیت گفتم:به من چه ربطی داره اصلا هرکاری دوست
دارن بکنن چرا پاشم بیام؟
-خر خودتی عزیزم به تو خیلیم ربط داره نمیدونم یکی از این دخترای اکیپشون که کیش بودن باهاش داشت بلوف میزد یا نه ولی میگفت این دوتا بزمجه خیلی لاو تو لاو بودن و از
اینجور چیزا.
با شنیدن اینا واقعا تعجب نکردم.
وقتی میرن کیش انتظار ایناروهم باید داشت مگه نه؟
همش میخواستم به خودم بقبولونم بیخیال باش ولی یه تیکه از وجودم نمیذاشت.
یه آشفتگی کوچیک توی دلم برقرار بود.
نفس عمیقی کشیدم و به بهار گفتم:بهار خیلی جدی دارم بهت میگم نمیخوام خبر از رادمان و
اینا بهم بدی چون اصلا به من ارتباطی نداره! خودتو خسته نکن هر اتفاقی هم بیوفته رادمان
فقط دانشجوی منه...میدونی که دروغ نمیگم بهار.
انگار ذوقش کور شده باشه گفت:خب حالا توهم! هروقت میری آلمان زمخت تر از قبل
برمیگردی...انگار راست میگن آلمانیا مثل یخن توهم شبیهشونی.
میدونستم یکم ناراحت شده حالا بعدا میتونستم از دلش دربیارم.
بعد اینکه لیست سوغاتیشم برام خوند و تهدیدمم کرد که اگه نیارم گردنمو میشکنه تصمیم
گرفت قطع کنه.
تصمیم گرفتم حالا که آدریان هم همراهم بود سوغاتی بگیرم برای بچه ها.
درواقع کلا از سوغاتی یادم رفته بود و بهار یادم انداخته بود.
مغازه ها تک و توک باز بودن و هنوز فرصت برای خرید بود.
با مشورت آدریان برای بهار یه جفت گوشواره کار دست گرفتم.
برای نیکا هم یه دستکش توری خوشگل که میدونستم حسابی خوشش میاد.
برای کاوه هم یه شال گردن خیلی نرم گرفتم.
یه لحظه فکرم رفت پیش رادمان که براش سوغاتی بگیرم.
ولی این کاملا با حرفایی که میزدم ضد و تقیض درمیومد!
از یه طرف میگفتم فقط دانشجومه و از یه طرفم میخواستم براش سوغاتی بگیرم!
خیلی کار احمقانه ایه!



***


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر