🔴ادامه رمان گل یاس
#پارت599
هومان منو تو بغلش گرفت و به سمت ماشین حرکت کرد توی چشماش خیره شدم و توی دلم خدا رو شکر کردم به خاطر مردی که تو زندگیم قرار داد .
هومان صدام کرد گل یاس خوب تو بغلم جا خوش کردی و شروع کرد به خندیدن
در ماشین رو باز کرد و منو رو صندلی جلو گذاشت و در رو بست و خودش هم رفت تا سوار ماشین بشه .
وقتی هومان سوار شد ناخواسته بغلش کردم و بوسیدمش و گفتم متشکرم به خاطر همه چی
انگار هومان منتظر ی جرقه بود منو چنان محکم تو بغلش گرفت و با ولع تمام شروع به مکیدن لبهام کرد توی بغلش مسخ شده بودم دلم میخواست همراهیش کنم اما شرم اجازه نمیداد کم کم هومان به خودش اومد اروم منو از خودش جدا کرد و گفت کی میشه این چند روز بگذره و تو رسما همسرم بشی
ریز خندیدم و گفتم خیلی زود عزیزم
اون هم لبخند زیبایی رو لباش نشست و گفت اون موقع نوبت من میشه که تک تک آرزوهامو کنارت برآورده کنم .
بعد گفت خب تا شیطون گولم نزده بریم ی جا شام بخوریم پرسید گل یاس چی دوست داری بخوری گفتم هر چی همسرم انتخاب کنه منم همون رو میخورم
بلند خندید و گفت همسر اولین باره این کلمه قشنگ از زبونت شنیده میشه . دلم میخواد همیشه همسر صدام کنی
گفتم چششششم همسررررر جان
هومان گفت فدای اون چشمای هومان کشت بشم که هر چه کرد اون چشمها بود
ماشین رو روشن کرد و ی آهنگ خارجی گذاشت و باهاش شروع کرد به خوندن
نیم ساعت رانندگی کرده بود که کنار ی رستوان شیک نگه داشت گفت بفرما ملکه من بریم شام بخوریم پیاده شدیم
دستم رو توی دستش گرفت و به سمت رستوران حرکت کردیم .
داخل شدیم و ی میز رو انتخاب کردیم و نشستیم منو رو باز کردیم و نگاهی انداختیم و هر دو شیشلیک سفارش دادیم تا شام حاضر بشه چندتا عکس سلفی گرفتیم . شام آوردن و خوردیم و هومان حساب کرد و به پسر جوانی که اونجا کار میکرد رو صدا کرد و بهش انعام داد پسرک خوشحال شد و با زبون شمالی تشکر کرد و دعا کرد خوشبخت بشیم
#پارت599
هومان منو تو بغلش گرفت و به سمت ماشین حرکت کرد توی چشماش خیره شدم و توی دلم خدا رو شکر کردم به خاطر مردی که تو زندگیم قرار داد .
هومان صدام کرد گل یاس خوب تو بغلم جا خوش کردی و شروع کرد به خندیدن
در ماشین رو باز کرد و منو رو صندلی جلو گذاشت و در رو بست و خودش هم رفت تا سوار ماشین بشه .
وقتی هومان سوار شد ناخواسته بغلش کردم و بوسیدمش و گفتم متشکرم به خاطر همه چی
انگار هومان منتظر ی جرقه بود منو چنان محکم تو بغلش گرفت و با ولع تمام شروع به مکیدن لبهام کرد توی بغلش مسخ شده بودم دلم میخواست همراهیش کنم اما شرم اجازه نمیداد کم کم هومان به خودش اومد اروم منو از خودش جدا کرد و گفت کی میشه این چند روز بگذره و تو رسما همسرم بشی
ریز خندیدم و گفتم خیلی زود عزیزم
اون هم لبخند زیبایی رو لباش نشست و گفت اون موقع نوبت من میشه که تک تک آرزوهامو کنارت برآورده کنم .
بعد گفت خب تا شیطون گولم نزده بریم ی جا شام بخوریم پرسید گل یاس چی دوست داری بخوری گفتم هر چی همسرم انتخاب کنه منم همون رو میخورم
بلند خندید و گفت همسر اولین باره این کلمه قشنگ از زبونت شنیده میشه . دلم میخواد همیشه همسر صدام کنی
گفتم چششششم همسررررر جان
هومان گفت فدای اون چشمای هومان کشت بشم که هر چه کرد اون چشمها بود
ماشین رو روشن کرد و ی آهنگ خارجی گذاشت و باهاش شروع کرد به خوندن
نیم ساعت رانندگی کرده بود که کنار ی رستوان شیک نگه داشت گفت بفرما ملکه من بریم شام بخوریم پیاده شدیم
دستم رو توی دستش گرفت و به سمت رستوران حرکت کردیم .
داخل شدیم و ی میز رو انتخاب کردیم و نشستیم منو رو باز کردیم و نگاهی انداختیم و هر دو شیشلیک سفارش دادیم تا شام حاضر بشه چندتا عکس سلفی گرفتیم . شام آوردن و خوردیم و هومان حساب کرد و به پسر جوانی که اونجا کار میکرد رو صدا کرد و بهش انعام داد پسرک خوشحال شد و با زبون شمالی تشکر کرد و دعا کرد خوشبخت بشیم
#پارت599
خیلی واسش نگرانم.
خیلی و آه پرسوزی کشید و یه قلوپ از چاییش و سر کشید..
به معنی واقعی کلمه... توجه داشته باشید به معنی واقعی کلمه زرشک!!
د مگه من سایت همسریابیم که داری این چرت و پرتارو تحویل من میدی؟
والا. من نه سایت همسریابیم، نه دفترخانه طلاق و ازدواج دارم و نه کیس مناسبیم واسه ازدواج با پسر تیکه
شما سراغ دارم که بخوام بهتون معرفیش کنم..
.نه که پسرتون خیلی ماه و همه چی تمومه، از اون جهت عرض می کنم!
!کسی پیدا نمیشه که لیاقت زندگی با این شازده رو داشته باشه!
برخلاف تمام زر زرایی که تو دلم بلغور کردم، لبخندی زدم و رو به رعنا جون گفتم
: آقا مسعود حیف میشن اگه ازدواج نکنن...
مامانش سری به علامت تایید تکون داد و آه پرسوز و گداز دیگه ای کشید
.
دلم می خواست بزنم زیر خنده ولی خب ضایع بود..
. امروز به اندازه کافی جلوی ننه دراکولا سوتی
دادم
دیگه نمی خوام تعداد سو تیام از اینی که هست بالاتر بره!! |
@kadbanoiranii
خیلی واسش نگرانم.
خیلی و آه پرسوزی کشید و یه قلوپ از چاییش و سر کشید..
به معنی واقعی کلمه... توجه داشته باشید به معنی واقعی کلمه زرشک!!
د مگه من سایت همسریابیم که داری این چرت و پرتارو تحویل من میدی؟
والا. من نه سایت همسریابیم، نه دفترخانه طلاق و ازدواج دارم و نه کیس مناسبیم واسه ازدواج با پسر تیکه
شما سراغ دارم که بخوام بهتون معرفیش کنم..
.نه که پسرتون خیلی ماه و همه چی تمومه، از اون جهت عرض می کنم!
!کسی پیدا نمیشه که لیاقت زندگی با این شازده رو داشته باشه!
برخلاف تمام زر زرایی که تو دلم بلغور کردم، لبخندی زدم و رو به رعنا جون گفتم
: آقا مسعود حیف میشن اگه ازدواج نکنن...
مامانش سری به علامت تایید تکون داد و آه پرسوز و گداز دیگه ای کشید
.
دلم می خواست بزنم زیر خنده ولی خب ضایع بود..
. امروز به اندازه کافی جلوی ننه دراکولا سوتی
دادم
دیگه نمی خوام تعداد سو تیام از اینی که هست بالاتر بره!! |
@kadbanoiranii