#پارت567
[ هومان ]
فکر به گونه های رنگ گرفته و چشمای درشت شدش لبخند به لبم میاره!
باورم نمیشه این منم!
این ناپرهیزِ بی تاب که جز پیوند زدن و وصله کردنِ نيلوفر به خودش، چیزی براش مهم نیست...
مثل حالا...
حالا که به جای فکر کردن به بابا و حرفایی که بارم کرد و عصبی شدن و خودخوری ، به فکر لب های سرخ و عنابیه نيلوفرم و شرم چشماش، زمانی که غیر مستقیم بهش گفتم که نسخ بوسیدنشم!... کم مونده بود آب بشه دلبر دوست داشتنی...!
به سنگ ریزه ی زیر پام ضربه ای میزنم و نگاهمو به آسمون میدم...
تا حالا، بوی عشق اونقد پیچیده تو جونت که حس کنی قلبت نامیراس؟!
تا حالا کسیو داشتی که کنارش گذر زمانو نفهمی و حالت به طرز عجیبی خوب باشه؟!
شده یه نفر اونقد برات خواستنی و دلنشین باشه که جز اون، هیچ کس به چشمت نیاد؟!
من همه ی این حسا رو دارم...
با نيلوفر زنده ام و زندگی برام معنا داره ...
انگار که اون آب حیات باشه و من انسان زیاده خواهی که در پی جاودانگیه!
غوطه ور در چشمه ی زلال افکارمم که صدای ظریف و عشوه گری، سکوت رو میشکنه و مزاحم خلوتم میشه:
_ فکر می کردم آدمی مثل تو، امکان نداره اشتباه کنه اما....
سر میچرخونم ونامفهوم و عبوس نگاهش میکنم.
نزدیکم میشه و دقیقا کنارم می ایسته :
_ اما امشب فهمیدم حتی توام ممکنه اشتباه کنی!...
انتخابت اشتباهه پسردایی!
پوزخندی میزنم و با تمسخر نگاهی به سر تا پاش ميندازم :
_ حتما توام اومدی از اشتباه درم بیاری؟!
_ دقیقا!
مثلا بهت بگم این خانم نيلوفر که انتخابش کردی، یه بار ازدواج کرده و شوهرش ولش کرده!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
[ هومان ]
فکر به گونه های رنگ گرفته و چشمای درشت شدش لبخند به لبم میاره!
باورم نمیشه این منم!
این ناپرهیزِ بی تاب که جز پیوند زدن و وصله کردنِ نيلوفر به خودش، چیزی براش مهم نیست...
مثل حالا...
حالا که به جای فکر کردن به بابا و حرفایی که بارم کرد و عصبی شدن و خودخوری ، به فکر لب های سرخ و عنابیه نيلوفرم و شرم چشماش، زمانی که غیر مستقیم بهش گفتم که نسخ بوسیدنشم!... کم مونده بود آب بشه دلبر دوست داشتنی...!
به سنگ ریزه ی زیر پام ضربه ای میزنم و نگاهمو به آسمون میدم...
تا حالا، بوی عشق اونقد پیچیده تو جونت که حس کنی قلبت نامیراس؟!
تا حالا کسیو داشتی که کنارش گذر زمانو نفهمی و حالت به طرز عجیبی خوب باشه؟!
شده یه نفر اونقد برات خواستنی و دلنشین باشه که جز اون، هیچ کس به چشمت نیاد؟!
من همه ی این حسا رو دارم...
با نيلوفر زنده ام و زندگی برام معنا داره ...
انگار که اون آب حیات باشه و من انسان زیاده خواهی که در پی جاودانگیه!
غوطه ور در چشمه ی زلال افکارمم که صدای ظریف و عشوه گری، سکوت رو میشکنه و مزاحم خلوتم میشه:
_ فکر می کردم آدمی مثل تو، امکان نداره اشتباه کنه اما....
سر میچرخونم ونامفهوم و عبوس نگاهش میکنم.
نزدیکم میشه و دقیقا کنارم می ایسته :
_ اما امشب فهمیدم حتی توام ممکنه اشتباه کنی!...
انتخابت اشتباهه پسردایی!
پوزخندی میزنم و با تمسخر نگاهی به سر تا پاش ميندازم :
_ حتما توام اومدی از اشتباه درم بیاری؟!
_ دقیقا!
مثلا بهت بگم این خانم نيلوفر که انتخابش کردی، یه بار ازدواج کرده و شوهرش ولش کرده!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت567
آخه مگه لب دریا میشه کارای خاک برسری کرد؟
چرا نمیشه؟!هرجایی برای انجام کارای خاک برسری مکانه
!!وای خدا...نکنه واقعا حدسم درست باشه؟؟
با ترس آب دهنم و قورت دادم. سرم و بردم زیر گوش مسعود وبا تته پته گفتم:می خوای... می خوای تلا... تلافی کنی؟
!!چی.... چیکار می خوای بکنی؟
خندید و گفت: حالا می فهمی..
و با گفتن این حرف، به ساحل رسید..
وای یعنی چی که حالا می فهمی؟!
!نکنه واقعا فکرای شیطانی در سر داره؟
!ای وای... حالا من چیکار کنم؟؟
دستم و به سمت گوشش دراز کردم و گوشش و پیچوندم... تنها فکری که اون لحظه به ذهنم رسید
همین بود!!
همون طور که گوشش و می پیچوندم، گفتم: یعنی چی حالا می فهمی؟هان؟!!
در حالیکه قیافه اش از درد مچاله شده بود، گفت:هیچی بابا....
آی... آی گوشم !! گوشم و ول کن...
@kadbanoiranii
آخه مگه لب دریا میشه کارای خاک برسری کرد؟
چرا نمیشه؟!هرجایی برای انجام کارای خاک برسری مکانه
!!وای خدا...نکنه واقعا حدسم درست باشه؟؟
با ترس آب دهنم و قورت دادم. سرم و بردم زیر گوش مسعود وبا تته پته گفتم:می خوای... می خوای تلا... تلافی کنی؟
!!چی.... چیکار می خوای بکنی؟
خندید و گفت: حالا می فهمی..
و با گفتن این حرف، به ساحل رسید..
وای یعنی چی که حالا می فهمی؟!
!نکنه واقعا فکرای شیطانی در سر داره؟
!ای وای... حالا من چیکار کنم؟؟
دستم و به سمت گوشش دراز کردم و گوشش و پیچوندم... تنها فکری که اون لحظه به ذهنم رسید
همین بود!!
همون طور که گوشش و می پیچوندم، گفتم: یعنی چی حالا می فهمی؟هان؟!!
در حالیکه قیافه اش از درد مچاله شده بود، گفت:هیچی بابا....
آی... آی گوشم !! گوشم و ول کن...
@kadbanoiranii