کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29K videos
95 files
43.3K links
Download Telegram
🔴 ادامه رمان گل یاس

#پارت566

نگاه کوتاه و معناداری به لبهای سرخم میندازه و با لحنی موذیانه که وجودمو به تب و تاب وا می‌داره، میگه :


_ دیگه احتیاجی بهش ندارم. چند وقتی هست که براش جایگزین پیدا کردم!... الانم بدجوری نسخشم!
لامذهب نمیدونم چی داره! همین که به کامت میرسه، از دنیا جدا میشی و فقط به طعم شیرین اون فکر میکنی..!


میگه و میره و نمیبینه چه وِلوله ای در دل من به پا میکنه...
گُر گرفتن گونه هامو حس میکنم و با دست خودمو باد میزنم...

نگاهی به اطراف میندازم و ایلیا رو در انتهایی ترین قسمت سالن و در حالی که تنها ایستاده و از بطری برای خودش آب میریزه، می بینم...
همین که میخوام به سمتش قدم بردارم، کتم با ضرب از پشت کشیده میشه و سکندری میخورم...
به زور تعادلم رو حفظ میکنم که پخش زمین نشم!
عصبی و شاکی به عقب میچرخم تا ببینم کی بوده که چنین شوخی بی مزه ای کرده و با دیدن مهدیس میفهمم شوخی نبوده بلکه کاملا جدی بوده!

اخم میکنم و با تشر میگم :

_نمیتونی مثل آدم صدام بزنی؟!
فرمایش؟

پوزخندی میزنه و با کنایه ای زهر دار میگه :

_ آخ ببخشید، تو عادت کردی به لطافت!...
دیدم خیلی سرخ شدی گفتم از هپروت بیارمت بیرون.... آخه فک کنم هومان از شبایی که تختشو گرم میکردی، زیر گوشت پچ پچ کرد و تجدید خاطره کرد!


حتی صبر نمیکنه تا جوابش رو بدم و به سرعت ازم دور میشه و راهی که هومان به بیرون ویلا طی کرده، پیش میگیره و بیرون میره...!

متاسف میشم براش!
نگاه و ذهن مسموم و فاسدی که هومان میگفت، دقیقا همین بود اما هیچ اهمیتی برام نداره!

اصلا طلایی که پاکه چه منتش به خاکه؟!

بیخیال لبخند میزنم و شونه بالا میندازم و به سمت ایلیا میرم.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت566



متعجب به سمت مسعود چرخیدم

و دهن باز کردم تا چیزی بگم که یهو مسعود به سمتم خیز برداشت

و با یه دستش سرم و با دست دیگه اش پاهام و گرفت از روی زمین بلندم کرد!!

من و گرفت تو بغلش...سرم و گذاشت روی شونه اش و دست چپش و دور کمرم حلقه کرد و دست راستش و دور پاهام...

سرش و سمت گوشم خم کردو شیطون گفت: کجا؟؟

من هنوز اون بلایی که تو کوه سرم آوردی و تلافی نکردم!

و سرخوش خندید و همون طور که من و تو بغلش گرفته بود، به سمت ساحل رفت...

اون قدر تو شوک بودم که حتی پلک هم نمی زدم.....

این چرا همچین کرد؟!وا!چرا من و بغل کرده؟؟

چی گفت؟!تلافی تلافی کدوم کار؟؟

تلافی اینکه تو کوه مجبورش کردم کولم کنه؟

وای نه... یعنی می خواد چیکار کنه...

خدایا خودت به دادم برس..

.نکنه می خواد به اسم تلافی کردن کارای خاک برسری بکنه؟

نه بابا مسعود بیچاره اهل کارای خاک برسری نیست..

.دیدی بود!!

تو از کجا این دراکولا رو می شناسی؟



@kadbanoiranii