#پارت532
این رفتارها به قدری ازش بعیده که از استرس پاهام سست شده.!
به زحمت پیاده میشم و پابه پاش وارد رستوران میشم.
گوشه دنجی که همیشه ماوای مادوتا بود امروز مهمان دو تا زوج جوون بود...
ایلیا نمیزاره تا میزجدیدی رو انتخاب کنم...
سرسری صندلی یکی از میزهای وسط رستوران رو کنار میکشه و میشینه.
بغ کرده از این حرکتش اخم میکنم و من هم میشینم...
حالا دیگه مطمئنم که یک چیزایی فهمیده یا حدس زده!!
ولی چجوری؟ یعنی میشه مثل بابای هومان جاسوس کار گذاشته باشه؟
یا مثلا موقع رفتن از یه خدمتکار خواسته باشه اگه موردی پیش اومد بهش خبر بده؟
وای خدا سرم داره از این همه افکار درهم و مغشوش میترکه...
( د یه حرفی بزن ایلیا وا کن اون اخمای لامصبو بگو چته دارم پس میفتم!)
دستاشو توهم گره میزنه و نگاه دلواپسمو شکار میکنه.
آب دهنمو صدا دار قورت میدم و لب خنده مضحکی به لب میارم....
دروغ نمیگن که آدم گناهکار با هر حرکتش میتونه، خودش رو پیش از محاکمه لو بده... اما مگه من گناهکارم؟!!
تو ذهنم مکان هایی که هومان منو بغلم کرده یا بوسیده آنالیز میکنم. وای خدا یادم نمیاد کسی مارو دیده باشه...
ولی چرا فقط الیزابت یک بار مارو در حال هم آغوشی دید!
سکوت کافیه...
باید صحبت کنه که بفهمم سر چه چیزی داره منو تنبیه میکنه و اینجوری تلخ شده...
بالاخره که باید درباره ی هومان بفهمه... همه میفهمن... وقتی که برگرده ایران...!
قلب ناآروممو به آرامش دعوت میکنم و سر صحبت و باز میکنم:
_خوب ایلیا خان...
نمیخوای حرف بزنی؟
تعریف کن تو این چندماهه چجوری گذشته..؟
خوش میگذشت بدون من؟!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
این رفتارها به قدری ازش بعیده که از استرس پاهام سست شده.!
به زحمت پیاده میشم و پابه پاش وارد رستوران میشم.
گوشه دنجی که همیشه ماوای مادوتا بود امروز مهمان دو تا زوج جوون بود...
ایلیا نمیزاره تا میزجدیدی رو انتخاب کنم...
سرسری صندلی یکی از میزهای وسط رستوران رو کنار میکشه و میشینه.
بغ کرده از این حرکتش اخم میکنم و من هم میشینم...
حالا دیگه مطمئنم که یک چیزایی فهمیده یا حدس زده!!
ولی چجوری؟ یعنی میشه مثل بابای هومان جاسوس کار گذاشته باشه؟
یا مثلا موقع رفتن از یه خدمتکار خواسته باشه اگه موردی پیش اومد بهش خبر بده؟
وای خدا سرم داره از این همه افکار درهم و مغشوش میترکه...
( د یه حرفی بزن ایلیا وا کن اون اخمای لامصبو بگو چته دارم پس میفتم!)
دستاشو توهم گره میزنه و نگاه دلواپسمو شکار میکنه.
آب دهنمو صدا دار قورت میدم و لب خنده مضحکی به لب میارم....
دروغ نمیگن که آدم گناهکار با هر حرکتش میتونه، خودش رو پیش از محاکمه لو بده... اما مگه من گناهکارم؟!!
تو ذهنم مکان هایی که هومان منو بغلم کرده یا بوسیده آنالیز میکنم. وای خدا یادم نمیاد کسی مارو دیده باشه...
ولی چرا فقط الیزابت یک بار مارو در حال هم آغوشی دید!
سکوت کافیه...
باید صحبت کنه که بفهمم سر چه چیزی داره منو تنبیه میکنه و اینجوری تلخ شده...
بالاخره که باید درباره ی هومان بفهمه... همه میفهمن... وقتی که برگرده ایران...!
قلب ناآروممو به آرامش دعوت میکنم و سر صحبت و باز میکنم:
_خوب ایلیا خان...
نمیخوای حرف بزنی؟
تعریف کن تو این چندماهه چجوری گذشته..؟
خوش میگذشت بدون من؟!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت532
. با دیدن اسم طرف، لبخندی روی لبش نشست و جواب داد:
- به به به !اسلام رعنا خانوم گل...مامان بی معرفت من چطوره؟!!..
چی؟؟.... چی میگی مامان؟؟زن؟!!مامانم چی داری میگی؟!!
چرا داد میزنی قربونت برم؟؟
زن کجا بود؟؟من کی زن گرفتم که خودم خبر ندارم؟؟.....
(پوفی کشیدو کلافه گفت: چی؟!بچه؟!مامان حالت خوبه؟
بچه چیه؟! من گور ندارم که بخوام كفن داشته باشم.
این حرفا رو کی به شما زده؟؟هان؟!!....... کی؟
!تینا؟؟ ( يهو از خنده ترکید... یه دل سیر که خندید، با لبخندی روی لبش گفت: چی میگی مامانم ؟!
کیارش کیه؟؟ شیداا؟؟ای خدا...از دست این تینا!!(زیر لب غرید:) پرتقال تامسون!!
أه!!وای گاوم زایید...رعنا جون چجوری از قضیه پرتقال تامسون خبردار شده؟
!تینا خره کیه؟؟ هر کی بوده چه خوب آمار همه چی و به رعنا جون داده!!
اسم بچه نداشتمونم بهش گفته..
.وای بدبخت شدم!! خدا می دونه رعنا جون الان راجع به من چه فکری می کنه..
مسعود داشت برای مامانش توضیح می داد:
- مامانم یه دقیقه به من گوش کن...
بابا بچه کجا بود قربونت بشم؟!زن چیه؟!!... یه دقیقه به من گوش
بده بذار برات توضیح بدم...
بابا روز اول که اومدیم اینجا، یخچال خالی بود واسه همینم من
@kadbanoiranii
. با دیدن اسم طرف، لبخندی روی لبش نشست و جواب داد:
- به به به !اسلام رعنا خانوم گل...مامان بی معرفت من چطوره؟!!..
چی؟؟.... چی میگی مامان؟؟زن؟!!مامانم چی داری میگی؟!!
چرا داد میزنی قربونت برم؟؟
زن کجا بود؟؟من کی زن گرفتم که خودم خبر ندارم؟؟.....
(پوفی کشیدو کلافه گفت: چی؟!بچه؟!مامان حالت خوبه؟
بچه چیه؟! من گور ندارم که بخوام كفن داشته باشم.
این حرفا رو کی به شما زده؟؟هان؟!!....... کی؟
!تینا؟؟ ( يهو از خنده ترکید... یه دل سیر که خندید، با لبخندی روی لبش گفت: چی میگی مامانم ؟!
کیارش کیه؟؟ شیداا؟؟ای خدا...از دست این تینا!!(زیر لب غرید:) پرتقال تامسون!!
أه!!وای گاوم زایید...رعنا جون چجوری از قضیه پرتقال تامسون خبردار شده؟
!تینا خره کیه؟؟ هر کی بوده چه خوب آمار همه چی و به رعنا جون داده!!
اسم بچه نداشتمونم بهش گفته..
.وای بدبخت شدم!! خدا می دونه رعنا جون الان راجع به من چه فکری می کنه..
مسعود داشت برای مامانش توضیح می داد:
- مامانم یه دقیقه به من گوش کن...
بابا بچه کجا بود قربونت بشم؟!زن چیه؟!!... یه دقیقه به من گوش
بده بذار برات توضیح بدم...
بابا روز اول که اومدیم اینجا، یخچال خالی بود واسه همینم من
@kadbanoiranii