#لبوی_شکم_پر برای شب یلدا درست کنید
#لبو_شکم_پر_تصویری
#مواد_لازم برای لبوی شکم پر برای شب یلدا :
لبوی درشت : 3 عدد
آب لیمو : خیلی كم
سیب زمینی متوسط پخته : 3 عدد
ذرت پخته،نخود فرنگی پخته ،خیار شور ، نمك و فلفل سس مایونز.ماست پرچرب به میزان لازم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#ادامه_آموزش_کدبانوی_ایرانی👇
#لبو_شکم_پر_تصویری
#مواد_لازم برای لبوی شکم پر برای شب یلدا :
لبوی درشت : 3 عدد
آب لیمو : خیلی كم
سیب زمینی متوسط پخته : 3 عدد
ذرت پخته،نخود فرنگی پخته ،خیار شور ، نمك و فلفل سس مایونز.ماست پرچرب به میزان لازم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#ادامه_آموزش_کدبانوی_ایرانی👇
#ادامه_رمان_گل_یاس
#پارت136
جلوتر میاد و بر خلاف من و انگار نه انگار که بهش توهین کردم، با آرامش میگه :
_طویله اس که تو، توش می مونی دیگه....
حالم از این همه حاضر جوابی و بی تفاوتیش به هم میخوره که هیچ وقت تیرم به هدف نمیخوره و نمیتونم عصبیش کنم، ولی اون با هر کلمه اش میتونه تا فیها خالدون منو بسوزونه....
پایین پیراهنمو بین مشتم می فشرم و بازدممو با حرص از بینیم بیرون میدم.
مثل یه ماده ببر می غرم :
_گمشو بیرون، خیلی ازت خوشم میاد هِی رِ به رِ میای اتاقم؟!
ابروهاشو کمی فقط کمی بالا میندازه و میگه :
_اتاقت؟! از کِی تاحالا؟
دست آتنا، شونه ام رو می فشره و ازم میخواد بحث نکنم، اما من نمیتونم ساکت بمونم، به هیچ وجه در برابر این آدم و اهانت هاش، کوتاه نمیام.
قبلا اینطوری نبودم!
تا این حد زودجوش و بی طاقت نبودم اما حرف های هومان خیلی برام سنگینه و خیلی بد روی اعصابم تاثیرگذاره...
لعنت بهش...
دست آتنا رو از سرشونه ام پس میزنم و با تمسخر میگم :
_باشه بابا همش مال خودته نترس...
نیشخند پر رنگی مهمون لب هام میکنم و ادامه میدم :
_این که مثل جن و بدون اجازه ظاهر بشی جزو قوانین " خونتونه " جناب؟!
و کلمه ی خونتون رو تشدید وار میگم.
بی حالت و با پرویی همیشگیش جواب میده :
_آها همینه تکرار کن که ملکه ی ذهنت بشه، اینجا خونه ی منه و برای ورود به اتاقاش از کسی اجازه نمیگیرم.
با تاکید در حالی که از درون برزخم، میگم:
_فرهنگت در همین حده... ! اینجا خونه ی توعه درست اما تا زمانی که این اتاق به من اختصاص داده شده، خوشم نمیاد وارد حریم شخصی من بشی... شاید من دلم بخواد تو اتاق لخت بگردم...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت136
جلوتر میاد و بر خلاف من و انگار نه انگار که بهش توهین کردم، با آرامش میگه :
_طویله اس که تو، توش می مونی دیگه....
حالم از این همه حاضر جوابی و بی تفاوتیش به هم میخوره که هیچ وقت تیرم به هدف نمیخوره و نمیتونم عصبیش کنم، ولی اون با هر کلمه اش میتونه تا فیها خالدون منو بسوزونه....
پایین پیراهنمو بین مشتم می فشرم و بازدممو با حرص از بینیم بیرون میدم.
مثل یه ماده ببر می غرم :
_گمشو بیرون، خیلی ازت خوشم میاد هِی رِ به رِ میای اتاقم؟!
ابروهاشو کمی فقط کمی بالا میندازه و میگه :
_اتاقت؟! از کِی تاحالا؟
دست آتنا، شونه ام رو می فشره و ازم میخواد بحث نکنم، اما من نمیتونم ساکت بمونم، به هیچ وجه در برابر این آدم و اهانت هاش، کوتاه نمیام.
قبلا اینطوری نبودم!
تا این حد زودجوش و بی طاقت نبودم اما حرف های هومان خیلی برام سنگینه و خیلی بد روی اعصابم تاثیرگذاره...
لعنت بهش...
دست آتنا رو از سرشونه ام پس میزنم و با تمسخر میگم :
_باشه بابا همش مال خودته نترس...
نیشخند پر رنگی مهمون لب هام میکنم و ادامه میدم :
_این که مثل جن و بدون اجازه ظاهر بشی جزو قوانین " خونتونه " جناب؟!
و کلمه ی خونتون رو تشدید وار میگم.
بی حالت و با پرویی همیشگیش جواب میده :
_آها همینه تکرار کن که ملکه ی ذهنت بشه، اینجا خونه ی منه و برای ورود به اتاقاش از کسی اجازه نمیگیرم.
با تاکید در حالی که از درون برزخم، میگم:
_فرهنگت در همین حده... ! اینجا خونه ی توعه درست اما تا زمانی که این اتاق به من اختصاص داده شده، خوشم نمیاد وارد حریم شخصی من بشی... شاید من دلم بخواد تو اتاق لخت بگردم...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#ادامه_رمان_گل_یاس
#پارت141
صدای پیامک و لرزش کوتاه گوشیم روی میز، حواسمو پرت میکنه.
(Come tonight baby?)
(امشب بیام عزیزم؟)
نه امشب وقتش نبود....
در جوابش می نویسم :
(No, I'm not bored.)
(نه حوصله اتو ندارم. )
به چند ثانیه نکشیده که پاسخ میده :
(But I have adorned myself for you 🥺)
(اما من خودمو برای تو آماده کردم)
کلافه گوشیو کنار میزارم و جوابشو نمیدم.
اینکه اون دختر خودشو برای با من بودن آماده کرده، هیچ اهمیتی نداره چون حس و حالشو ندارم.
چند وقتی هست که دلم نمیخواد هیچ دختری رو به تختم راه بدم.
وقتی همیشه رابطه رو نصفه رها میکنم و کسی نمیتونه احساسات و غرایضم رو اونجور که باید برانگیخته کنه، ترجیح میدم، باهاشون نخوابم.
دوسه دفعهای زنگ میزنه و وقتی جوابی نمیگیره، ادامه نمیده...
اینم مثل تمام دخترای قبلی...
فرقی نداره.
هیچ فرقی...
همشون دنبال یه نفرن که نیاز جسمشونو برطرف کنه و بهشون لذت بده...
و بعد با افتخار پز اینو بدن که برای یه شب تونستن با من باشن.
اینکه در برابر خشونت و سختی من تو رابطه دووم میارن، بایدم به خودشون ببالن...
پوزخندی روی لبم نقش می بنده و هوفی میکشم و تمام این افکار بیهوده رو پس میزنم.
از پشت میز بلند میشم و خوندن بقیه ی تحقیق ها رو به وقت دیگه ای موکول میکنم و برای خوردن عصرونه به طبقه ی پایین میرم.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت141
صدای پیامک و لرزش کوتاه گوشیم روی میز، حواسمو پرت میکنه.
(Come tonight baby?)
(امشب بیام عزیزم؟)
نه امشب وقتش نبود....
در جوابش می نویسم :
(No, I'm not bored.)
(نه حوصله اتو ندارم. )
به چند ثانیه نکشیده که پاسخ میده :
(But I have adorned myself for you 🥺)
(اما من خودمو برای تو آماده کردم)
کلافه گوشیو کنار میزارم و جوابشو نمیدم.
اینکه اون دختر خودشو برای با من بودن آماده کرده، هیچ اهمیتی نداره چون حس و حالشو ندارم.
چند وقتی هست که دلم نمیخواد هیچ دختری رو به تختم راه بدم.
وقتی همیشه رابطه رو نصفه رها میکنم و کسی نمیتونه احساسات و غرایضم رو اونجور که باید برانگیخته کنه، ترجیح میدم، باهاشون نخوابم.
دوسه دفعهای زنگ میزنه و وقتی جوابی نمیگیره، ادامه نمیده...
اینم مثل تمام دخترای قبلی...
فرقی نداره.
هیچ فرقی...
همشون دنبال یه نفرن که نیاز جسمشونو برطرف کنه و بهشون لذت بده...
و بعد با افتخار پز اینو بدن که برای یه شب تونستن با من باشن.
اینکه در برابر خشونت و سختی من تو رابطه دووم میارن، بایدم به خودشون ببالن...
پوزخندی روی لبم نقش می بنده و هوفی میکشم و تمام این افکار بیهوده رو پس میزنم.
از پشت میز بلند میشم و خوندن بقیه ی تحقیق ها رو به وقت دیگه ای موکول میکنم و برای خوردن عصرونه به طبقه ی پایین میرم.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
🔴 #ادامه رمان گل یاس
#پارت468
حاضر و آماده، باهم به حیاط میریم...
هومان با همون شلوار اسلش ورزشیش اومده و فقط تیشرتشو با یه هودی پاییزه مشکی، عوض کرده...
لامذهب در هر حالت و استایلی، قابلیت بازی کردن با قلب آدم رو داره!
الکس با دو به طرف هومان میاد و میخواد سوئیچ رو به هومان بده که از دستش میقاپم و با لبخند دندون نمایی میگم :
_ بدون ماشین بریم!....
پیاده قدم زدن علاوه بر اینکه کِیف میده واسه سلامتیمونم خوبه...
سرخوشانه میخندم و منتظر موافقت یا مخالفتش نمی مونم و دستشو میگیرم و با خودم همراهش میکنم.
بدون هیچ حرفی انگشتامو بین انگشتاش، چفت میکنه و شونه به شونه هم از درب حیاط خارج میشیم و راه خیابون رو پیش میگیرم...
نیمی از راه در سکوت طی میشه و هردومون در فکر و خیالات خودمون پیچ و تاب میخوریم..!
همین که لب باز میکنم تا واسه شروع صحبت پیش قدم بشم، هومان گلویی صاف میکنه و میگه :
_ کجا دوست داری بریم؟؟
شونه ای بالا میندازم و تا نوک زبونم میاد که بگم ( هر جایی در کنار تو خوبه) اما در جا قورتش میدم... :
_ فرقی نمیکنه، همینجوری راه بریم...
سر تکون میده و فشاری به دستم وارد میکنه...
با لبخندی شیطانی نگاهش میکنم و یکم ازش جلو میزنم و به طرفش میچرخم :
_ بدوئیم؟؟
ابرو بالا ميده و جدی و قاطع (نه) میگه
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت468
حاضر و آماده، باهم به حیاط میریم...
هومان با همون شلوار اسلش ورزشیش اومده و فقط تیشرتشو با یه هودی پاییزه مشکی، عوض کرده...
لامذهب در هر حالت و استایلی، قابلیت بازی کردن با قلب آدم رو داره!
الکس با دو به طرف هومان میاد و میخواد سوئیچ رو به هومان بده که از دستش میقاپم و با لبخند دندون نمایی میگم :
_ بدون ماشین بریم!....
پیاده قدم زدن علاوه بر اینکه کِیف میده واسه سلامتیمونم خوبه...
سرخوشانه میخندم و منتظر موافقت یا مخالفتش نمی مونم و دستشو میگیرم و با خودم همراهش میکنم.
بدون هیچ حرفی انگشتامو بین انگشتاش، چفت میکنه و شونه به شونه هم از درب حیاط خارج میشیم و راه خیابون رو پیش میگیرم...
نیمی از راه در سکوت طی میشه و هردومون در فکر و خیالات خودمون پیچ و تاب میخوریم..!
همین که لب باز میکنم تا واسه شروع صحبت پیش قدم بشم، هومان گلویی صاف میکنه و میگه :
_ کجا دوست داری بریم؟؟
شونه ای بالا میندازم و تا نوک زبونم میاد که بگم ( هر جایی در کنار تو خوبه) اما در جا قورتش میدم... :
_ فرقی نمیکنه، همینجوری راه بریم...
سر تکون میده و فشاری به دستم وارد میکنه...
با لبخندی شیطانی نگاهش میکنم و یکم ازش جلو میزنم و به طرفش میچرخم :
_ بدوئیم؟؟
ابرو بالا ميده و جدی و قاطع (نه) میگه
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
🔴 #ادامه رمان گل یاس
#پارت554
گفته بود جوری برمیگرده که همه انگشت به دهن بمونن و حالا...... حتی منو هم غافلگیر و شگفت زده کرده!
با دلی تنگ و نگاهی بارونی بهش خیره میشم...
یکی یکی ، فامیل اطرافشو میگیرن و دورش شلوغ میشه...
به سختی نگاه سنگینش رو ازم میگیره...
هاله و هانیه با ذوق اشک میریزن و خودشونو در آغوش برادر جا میدن ...
هومان متقابلاً، مردونه بغلشون میکنه و گونشون رو می بوسه...
زن عمو، کاملا عادی و با حفظ ظاهر جلو میره و پسرش رو بغل میگیره و ابراز خوشحالی میکنه...
عمو محمد لبخند زورکی میزنه و به اجبارِ چشم هایی که تماشاگرشون هستن، هومان رو در بر میگیره و متوجه میشم که چیزی در گوشش زمزمه میکنه و باعثِ نقش بستنِ پوزخند روی لبهای هومان میشه!
قلبم فشرده میشه و چشم ازشون میگیرم...
دوست ندارم این بی میلی و بی رحمیِ عمو رو در حق پسرش ببینم درحالی که همه از ذوق زدگی و خوش حالی در پوست خودشون نمی گنجن و برای احوال پرسی با هومان، بی تابی میکنن!
تمام زمزمه ها از هیجان و سورپرایز شدنشون و بی خبر اومدن هومان، اونم دقیقا امشب و وقتی همه جمعن نشئت گرفته...
مامان و زندایی هم جلو میرن تا مثل بقیه هومان رو جلوی در گیر بندازن و بهش خوش آمد بگن...
فقط ایلیا کنار منِ مسخ شده میمونه...
دست خودم نیست که نمیتونم جلو برم!
می ترسم نزدیکش بشم و نتونم خودمو کنترل کنم و به سمت آغوشش پرواز کنم...!
می بینم که دخترا و در صدر همه مهدیس، انگار که سلبریتی و کراش چندسالشون رو دیده باشن، مشتاقانه و ذوق زده کنار هومان بال بال میزنن و خودشونو معرفی میکنن...
فکر میکنم حسادت و حساسیت دخترانه، در این موقعیت، طبیعی ترین حسی باشه که در وجودم شکل میگیره!
دندون روی هم میسابم و به واکنش هومان زول میزنم...
همین که به تکون دادن سرش اکتفا می کنه و با احترام از کنارشون رد میشه، خیالمو راحت میکنه...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت554
گفته بود جوری برمیگرده که همه انگشت به دهن بمونن و حالا...... حتی منو هم غافلگیر و شگفت زده کرده!
با دلی تنگ و نگاهی بارونی بهش خیره میشم...
یکی یکی ، فامیل اطرافشو میگیرن و دورش شلوغ میشه...
به سختی نگاه سنگینش رو ازم میگیره...
هاله و هانیه با ذوق اشک میریزن و خودشونو در آغوش برادر جا میدن ...
هومان متقابلاً، مردونه بغلشون میکنه و گونشون رو می بوسه...
زن عمو، کاملا عادی و با حفظ ظاهر جلو میره و پسرش رو بغل میگیره و ابراز خوشحالی میکنه...
عمو محمد لبخند زورکی میزنه و به اجبارِ چشم هایی که تماشاگرشون هستن، هومان رو در بر میگیره و متوجه میشم که چیزی در گوشش زمزمه میکنه و باعثِ نقش بستنِ پوزخند روی لبهای هومان میشه!
قلبم فشرده میشه و چشم ازشون میگیرم...
دوست ندارم این بی میلی و بی رحمیِ عمو رو در حق پسرش ببینم درحالی که همه از ذوق زدگی و خوش حالی در پوست خودشون نمی گنجن و برای احوال پرسی با هومان، بی تابی میکنن!
تمام زمزمه ها از هیجان و سورپرایز شدنشون و بی خبر اومدن هومان، اونم دقیقا امشب و وقتی همه جمعن نشئت گرفته...
مامان و زندایی هم جلو میرن تا مثل بقیه هومان رو جلوی در گیر بندازن و بهش خوش آمد بگن...
فقط ایلیا کنار منِ مسخ شده میمونه...
دست خودم نیست که نمیتونم جلو برم!
می ترسم نزدیکش بشم و نتونم خودمو کنترل کنم و به سمت آغوشش پرواز کنم...!
می بینم که دخترا و در صدر همه مهدیس، انگار که سلبریتی و کراش چندسالشون رو دیده باشن، مشتاقانه و ذوق زده کنار هومان بال بال میزنن و خودشونو معرفی میکنن...
فکر میکنم حسادت و حساسیت دخترانه، در این موقعیت، طبیعی ترین حسی باشه که در وجودم شکل میگیره!
دندون روی هم میسابم و به واکنش هومان زول میزنم...
همین که به تکون دادن سرش اکتفا می کنه و با احترام از کنارشون رد میشه، خیالمو راحت میکنه...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
🔴 #ادامه گل یاس
#پارت570
_ میدونی چرا عاشقش شدم؟؟؟
چون با همه فرق داره... با شما فرق داره....
چون وقتی جریانو براش تعریف کردم، مثل شما ازم نخواست بهش ثابت کنم...
حرفامو بی چون و چرا قبول کرد و به جای هر حرفی فقط بغلم کرد و گفت کنارمه...
می فهمی بابا؟!!
درحالی که پدرم الان ازم مدرک اثبات میخواد اون گفت بیشتر از چشماش بهم اعتماد داره......
میخوامش چون بیشتر از خانواده ی خودم برام ارزش قائله!
آره بابا میخوامش ....
باور کنی یا نه، من عاشق نیلوفرم و این چیزیه که بخاطرش هرکاری میکنم...
کلمه های آخرشو شمرده شمرده و بلند بیان میکنه و انگار قصد داره اینو به گوش همه برسونه و همه رو تفهیم کنه!
دلم میره برای صدای پر خشمش که خواستن منو فریاد میزنه!
دیگه نمیتونم اینجا بند بشم...
به سرعت از جا بلند میشم و سمت اتاق پا تند میکنم و صدای اخطار دهنده ی مامان رو نادیده میگیرم اما پیش از اینکه به در اتاق برسم، هومان، عصبی و نفس نفس زنان بیرون میزنه...
نگاهش روی چهره ی نگرانم ثابت میمونه و بعد از چند لحظه متاسف و گرفته سری تکون میده و ویلا رو ترک میکنه...
بی قرار و آشفته، نگاهی به بابا و مامان ميندازم و دنبالش میدوئم...
همین که پامو از ویلا بیرون میزارم، بی هوا مچ دستم کشیده میشه و در آغوش گرمی فرو میرم...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت570
_ میدونی چرا عاشقش شدم؟؟؟
چون با همه فرق داره... با شما فرق داره....
چون وقتی جریانو براش تعریف کردم، مثل شما ازم نخواست بهش ثابت کنم...
حرفامو بی چون و چرا قبول کرد و به جای هر حرفی فقط بغلم کرد و گفت کنارمه...
می فهمی بابا؟!!
درحالی که پدرم الان ازم مدرک اثبات میخواد اون گفت بیشتر از چشماش بهم اعتماد داره......
میخوامش چون بیشتر از خانواده ی خودم برام ارزش قائله!
آره بابا میخوامش ....
باور کنی یا نه، من عاشق نیلوفرم و این چیزیه که بخاطرش هرکاری میکنم...
کلمه های آخرشو شمرده شمرده و بلند بیان میکنه و انگار قصد داره اینو به گوش همه برسونه و همه رو تفهیم کنه!
دلم میره برای صدای پر خشمش که خواستن منو فریاد میزنه!
دیگه نمیتونم اینجا بند بشم...
به سرعت از جا بلند میشم و سمت اتاق پا تند میکنم و صدای اخطار دهنده ی مامان رو نادیده میگیرم اما پیش از اینکه به در اتاق برسم، هومان، عصبی و نفس نفس زنان بیرون میزنه...
نگاهش روی چهره ی نگرانم ثابت میمونه و بعد از چند لحظه متاسف و گرفته سری تکون میده و ویلا رو ترک میکنه...
بی قرار و آشفته، نگاهی به بابا و مامان ميندازم و دنبالش میدوئم...
همین که پامو از ویلا بیرون میزارم، بی هوا مچ دستم کشیده میشه و در آغوش گرمی فرو میرم...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
🔴 #ادامه رمان گل یاس
#پارت577
{ نيلوفر }
_ آها پیداش کردم...
موزیک رو پلی میکنم و با ذوق به طرف هومان برمیگردم و همزمان اون هم با لبخند به سمتم میچرخه که نگاهمون در هم گره میخوره ...
من این مردو میخوام...
نه سطحی و معمولی!... با تمام وجود و دیوانه وار برای خودم میخوامش و دیگه فرق نداره چقد راهِ رسیدن بهش دشوار باشه! خودمو برای همه ی سختی هاش آماده کردم...
سیبک گلوش در معرض دیدم، هوسِ بوسیدنش رو در وجودم قلقلک میده...
قلبم میخواد و مغزم به آنی دستورشو صادر میکنه... خودمو جلو میکشم و لبهامو روی فک استخونیش میزارم و محکم میبوسمش...
تکون نامحسوسی که میخوره، احساس و قدرت زنانم رو جلا میده و لبخندم عمیق تر میشه...
تو همون فاصله ی کم میمونم و با شیطنت و طنازی میگم :
_ جز من هیچ کس بهت نمیاد آقای دکتر!
گوشه چشمی نشونم میده و نفس سنگینشو همراه لبخندش رها میکنه :
_ وقت تسویه حساب میرسه نيلوفر خانم...!..... حالا هی ناز کن و کار خودتو سخت کن!
جذابیت این خنده و لحنش اونقد وسوسه کنندس که اگر عقب نکشم، هر کاری ممکنه ازم سر بزنه و حواس هومان رو از رانندگی پرت کنه!
آروم و بی صدا، با دلی که مالش میره میخندم و سر جام بر میگردم...
شیشه رو پایین میدم و خیره به جاده، همراه خواننده زمزمه میکنم :
_ باید از عشقِ نگاه تو، شهرو به هم بریزم یه تنه
باید به آسمونا بگم چشمای تو فقط مالِ منه
اینو به کل دنیا میگم
عشق تو سهم منه
میخوام غزل بسازم ازت هرجایی وِرد زبونا بشه
میخوام که عشقِ تو دلمون قصه ی مردم دنیا بشه
باید که از علاقه ی ما بدجوری غوغا بشه
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت577
{ نيلوفر }
_ آها پیداش کردم...
موزیک رو پلی میکنم و با ذوق به طرف هومان برمیگردم و همزمان اون هم با لبخند به سمتم میچرخه که نگاهمون در هم گره میخوره ...
من این مردو میخوام...
نه سطحی و معمولی!... با تمام وجود و دیوانه وار برای خودم میخوامش و دیگه فرق نداره چقد راهِ رسیدن بهش دشوار باشه! خودمو برای همه ی سختی هاش آماده کردم...
سیبک گلوش در معرض دیدم، هوسِ بوسیدنش رو در وجودم قلقلک میده...
قلبم میخواد و مغزم به آنی دستورشو صادر میکنه... خودمو جلو میکشم و لبهامو روی فک استخونیش میزارم و محکم میبوسمش...
تکون نامحسوسی که میخوره، احساس و قدرت زنانم رو جلا میده و لبخندم عمیق تر میشه...
تو همون فاصله ی کم میمونم و با شیطنت و طنازی میگم :
_ جز من هیچ کس بهت نمیاد آقای دکتر!
گوشه چشمی نشونم میده و نفس سنگینشو همراه لبخندش رها میکنه :
_ وقت تسویه حساب میرسه نيلوفر خانم...!..... حالا هی ناز کن و کار خودتو سخت کن!
جذابیت این خنده و لحنش اونقد وسوسه کنندس که اگر عقب نکشم، هر کاری ممکنه ازم سر بزنه و حواس هومان رو از رانندگی پرت کنه!
آروم و بی صدا، با دلی که مالش میره میخندم و سر جام بر میگردم...
شیشه رو پایین میدم و خیره به جاده، همراه خواننده زمزمه میکنم :
_ باید از عشقِ نگاه تو، شهرو به هم بریزم یه تنه
باید به آسمونا بگم چشمای تو فقط مالِ منه
اینو به کل دنیا میگم
عشق تو سهم منه
میخوام غزل بسازم ازت هرجایی وِرد زبونا بشه
میخوام که عشقِ تو دلمون قصه ی مردم دنیا بشه
باید که از علاقه ی ما بدجوری غوغا بشه
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
🎶 @Narinmusic1 🎶
گرشا رضایی/ادامه داره
#گرشا_رضایی
#ادامه_داره
💖💖
هی بخند و غصه را شرمنده کن
لحظه را از خنده ها آکنده کن
خنده کن خنده بهتر از طلاست
خنده برهردرد بی درمان دواست
روزتون پر از لبخند😊
🎵👌✨ @kadbanoiranii
حال دلتون خوش رفقا🌹🤞
#ادامه_داره
💖💖
هی بخند و غصه را شرمنده کن
لحظه را از خنده ها آکنده کن
خنده کن خنده بهتر از طلاست
خنده برهردرد بی درمان دواست
روزتون پر از لبخند😊
🎵👌✨ @kadbanoiranii
حال دلتون خوش رفقا🌹🤞