#پارت465
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت465
لبخندی مهربون به روش میپاشم و در جعبه رو باز میکنم و با خودم فکر میکنم، این دومین هدیه از طرف هومانه که این چنین وجود منو به تلاطم و مسرت وا میداره!
یک گوشی، دقیقا شبیه گوشی هومان....!
همون مدل و همون رنگ.....!
بدنه ی شیشه ای و اولفوبیکِ بی خط و خشش با آدم حرف میزنه!
بسیار جذاب و صد البته گرون قیمت!
پشت و روشو چندبار نگاه میکنم و با لکنتی که ارمغانِ شگفت زده شدنمه رو به هومان میگم :
_این......
هومان این.....
این باید خيلي گرون باشه اما.....
خیلی قشنگههه.....
خیلی دوسش دارم.......
چند روز بود بدون گوشی بهم سخت میگذشت و واقعا بهش نیاز داشتم... !!
نمیدونم چجوری باید ازت تشکر کنم!!!
لبخندش عمیق تر شد و تکونی به بدنش دادو کج نشست :
_ همین که این خوشحالی و خندتو دیدم، کفایت می کنه....
تمام برنامه ها روش نصبه و راه اندازی شده، تو فقط سیمتو بنداز داخلش!
کنترل بدنم از دستم خارج میشه و نزدیکش میشم و خودمو تو بغلش جا میکنم:
_ازت ممنونم هومان ....
بعد از دوروز متوالی که هر لحظشو برای عطر تنش لَه لَه زدم و هربار با فکر به اون بوسه ی تبدار، تا مرز دیوونگی پیش رفتم؛ بالاخره طلسم شکسته شد و به وصال آغوشش رسیدم!
بوسه ریزی روی موهام میزنه و بلند میشه و همونطور که به سمت پله ها میره، میگه :
_ به الیزابت بگو برای شام، واسه من سالاد میگو درست کنه.!
(چشم) بلند بالایی میگم و صدای خندیدنشو میشنوم!
هومان اخمو و بداخلاق من، این روزها، بی غل و غش میخنده و لبخند میزنه و چه لذتی از این بالاتر؟!
نفسمو رها میکنم و سرگرم گوشی تازه میشم..
بايد در اولین فرصت با ایلیا و مامان و بابا ویدیو کال بگیرم و رفع دلتنگی کنم!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
لبخندی مهربون به روش میپاشم و در جعبه رو باز میکنم و با خودم فکر میکنم، این دومین هدیه از طرف هومانه که این چنین وجود منو به تلاطم و مسرت وا میداره!
یک گوشی، دقیقا شبیه گوشی هومان....!
همون مدل و همون رنگ.....!
بدنه ی شیشه ای و اولفوبیکِ بی خط و خشش با آدم حرف میزنه!
بسیار جذاب و صد البته گرون قیمت!
پشت و روشو چندبار نگاه میکنم و با لکنتی که ارمغانِ شگفت زده شدنمه رو به هومان میگم :
_این......
هومان این.....
این باید خيلي گرون باشه اما.....
خیلی قشنگههه.....
خیلی دوسش دارم.......
چند روز بود بدون گوشی بهم سخت میگذشت و واقعا بهش نیاز داشتم... !!
نمیدونم چجوری باید ازت تشکر کنم!!!
لبخندش عمیق تر شد و تکونی به بدنش دادو کج نشست :
_ همین که این خوشحالی و خندتو دیدم، کفایت می کنه....
تمام برنامه ها روش نصبه و راه اندازی شده، تو فقط سیمتو بنداز داخلش!
کنترل بدنم از دستم خارج میشه و نزدیکش میشم و خودمو تو بغلش جا میکنم:
_ازت ممنونم هومان ....
بعد از دوروز متوالی که هر لحظشو برای عطر تنش لَه لَه زدم و هربار با فکر به اون بوسه ی تبدار، تا مرز دیوونگی پیش رفتم؛ بالاخره طلسم شکسته شد و به وصال آغوشش رسیدم!
بوسه ریزی روی موهام میزنه و بلند میشه و همونطور که به سمت پله ها میره، میگه :
_ به الیزابت بگو برای شام، واسه من سالاد میگو درست کنه.!
(چشم) بلند بالایی میگم و صدای خندیدنشو میشنوم!
هومان اخمو و بداخلاق من، این روزها، بی غل و غش میخنده و لبخند میزنه و چه لذتی از این بالاتر؟!
نفسمو رها میکنم و سرگرم گوشی تازه میشم..
بايد در اولین فرصت با ایلیا و مامان و بابا ویدیو کال بگیرم و رفع دلتنگی کنم!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت465
از جنس خودش نیستن...ماه خیلی تنهاست شیدا....
دلم به حالش می سوزه... می دونی شیدا...
حس می کنم منم مثل ماهم...نه اینکه بخوام بگم تكم و هیشکی مثل من نیست... نه!
! منظور من تنهایی ماهه..منم تنهام...درست مثل ماه..
. میون یه عالم ستاره گیر کردم که از جنس خودم نیستن...
ستاره هایی که نمی فهمن تنهایی یعنی چی...
ستاره هایی که در کم نمی کنن...ستاره ها هیچ وقت نمی تونن حال ماه و درک کنن چون هیچ وقت به اندازه ماه تنها نبودن...
نگاه عسلیش به ماه خیره شده بود...بدجور تو فکر بود...
لبخند تلخی روی لبش نقش بسته بود...زیرلب ادامه داد:
- هروقت به ماه نگاه می کنم، یاد بدترین روزای زندگیم میفتم..
. روزایی که به ماه تنها بودم میون یه عالمه ستاره توی آسمون دنیا.....
البته هنوزم بی شباهت به ماه نیستم. هنوزم هروقت دلم می گیره، نگاهم و میدوزم به آسمون تیره و تاریک شب تا هم درد خودم و پیدا کنم...
گاهی اوقات با ماه حرف می زنم
.باهاش دردودل می کنم...از تنهاییام بهش میگم..
.از غصه هام....از اینکه هیچ ستاره ای درکم نمی کنه...
می دونم حرفام و می فهمه... می دونم می دونه چی دارم می کشم...ماه من و می فهمه...
و سکوت کرد...
چند دقیقه ای در سکوت به ماه خیره شده بود..
.نمی دونم چرا ولی حس کردم داره یه سری خاطره رو مرور می کنه...
بدجور توی فکر بود. بالاخره با لحنی که
ناراحتی توش موج میزد، سکوت بینمون و شکست و بی مقدمه گفت:
- شیدا تو تا حالا عشق و تجربه کردی؟ همون طور که به ماه خیره شده بودم، گفتم: خب آره..
. صدای متعجبش به گوشم خورد:
- آره؟!!
@kadbanoiranii
از جنس خودش نیستن...ماه خیلی تنهاست شیدا....
دلم به حالش می سوزه... می دونی شیدا...
حس می کنم منم مثل ماهم...نه اینکه بخوام بگم تكم و هیشکی مثل من نیست... نه!
! منظور من تنهایی ماهه..منم تنهام...درست مثل ماه..
. میون یه عالم ستاره گیر کردم که از جنس خودم نیستن...
ستاره هایی که نمی فهمن تنهایی یعنی چی...
ستاره هایی که در کم نمی کنن...ستاره ها هیچ وقت نمی تونن حال ماه و درک کنن چون هیچ وقت به اندازه ماه تنها نبودن...
نگاه عسلیش به ماه خیره شده بود...بدجور تو فکر بود...
لبخند تلخی روی لبش نقش بسته بود...زیرلب ادامه داد:
- هروقت به ماه نگاه می کنم، یاد بدترین روزای زندگیم میفتم..
. روزایی که به ماه تنها بودم میون یه عالمه ستاره توی آسمون دنیا.....
البته هنوزم بی شباهت به ماه نیستم. هنوزم هروقت دلم می گیره، نگاهم و میدوزم به آسمون تیره و تاریک شب تا هم درد خودم و پیدا کنم...
گاهی اوقات با ماه حرف می زنم
.باهاش دردودل می کنم...از تنهاییام بهش میگم..
.از غصه هام....از اینکه هیچ ستاره ای درکم نمی کنه...
می دونم حرفام و می فهمه... می دونم می دونه چی دارم می کشم...ماه من و می فهمه...
و سکوت کرد...
چند دقیقه ای در سکوت به ماه خیره شده بود..
.نمی دونم چرا ولی حس کردم داره یه سری خاطره رو مرور می کنه...
بدجور توی فکر بود. بالاخره با لحنی که
ناراحتی توش موج میزد، سکوت بینمون و شکست و بی مقدمه گفت:
- شیدا تو تا حالا عشق و تجربه کردی؟ همون طور که به ماه خیره شده بودم، گفتم: خب آره..
. صدای متعجبش به گوشم خورد:
- آره؟!!
@kadbanoiranii