کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29K videos
95 files
43.3K links
Download Telegram
#پارت446


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت446

روبروش می ایستم ...
حالا به لطف کفش های پاشنه بلند، اختلاف قدیمون کمتر شده و تناسب بیشتری باهم داریم!

با خودم میجنگم که عنان از کف ندم و دست روی ته ریش مرتب و میلی متریش نکشم!

تکون خوردن سیبک گلوشو میبینم و نگاهش که بین اجزای صورتم درگردشه!

محوِ هم شدیم و در سکوت، به صحبت چشمامون گوش جان میسپریم!

لبخند محجوبی به لب میارم و تابی به گردنم میدم!

چشم میبنده و نفس میگیره!
از حالِ پریشون خودم باخبرم اما هومانو درک نمیکنم!

یعنی تا این حد از دیدنم شوکه شده که برای تسلط پیدا کردن به خودش چشم ببنده ؟؟!!

چند ثانیه مکث میکنه و بعد چشماشو باز میکنه و نگاهی گذرا اما عمیق بهم میندازه و با گفتن (بریم) از کنارم میگذره...

شاید توقع تحسین و تمجید ازش داشتم اما با رفتنش، به بیجا بودن توقعم پی میبرم و از هپروت بیرون میام پشت سرش راه میفتم ...!


سنگینیِ نگاه هایی رو حس میکنم که میدونم متعلق به النا و الیزابته که از آشپزخونه نظاره گر ماهستن...
خدا میدونه چه فکرایی میکنن!

هومان درو باز میکنه و کنار می ایسته تا اول من بیرون برم...
برای مبادی آداب رفتارش حظ میکنم!


همراه هم به حیاط میریم...

یکی از محافظین در عقب ماشین رو برای من و الکس هم درو برای هومان باز میکنه.

هومان دکمه ی کتش رو باز میکنه و سوار میشه و منم کنارش میشینم و درها بسته میشه!

سر بادیگارد و اکلس هم سوار میشن و به سمت مقصدی که نمیدونم کجاست حرکت می‌کنیم...

گوشه چشم هایی که هومان بهم میندازه برام لذت‌بخشه!

زانوهامو چفت میکنم و به سمتش برمی‌گردم و باز مثل همیشه منم که برای شکستن سکوت پیش قدم میشم :

_آقا هومان، نمیخوای بگی کجا داریم میریم؟!


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت446




با ذوق به سمت در راننده رفتم و بازش کردم... سوار شدم...

خواستم استارت بزنم که یهو یه چیزی پرید تو ماشین!!

مسعود خونسرد و بی تفاوت کنارم روی صندلی شاگرد نشسته بود و زل زده بود بهم.......

با تعجب گفتم: تو دیگه واسه چی اومدی؟!خودم داشتم می رفتم....

پوزخندی زد و گفت:هر چقد سعی کردم نتونستم تو رو با این ماشین نازنین تنها بذارم!

!نه که رانندگیتم خوب نیس گفتم اگه خودم باهات باشم احتمال اینکه ماشین و بزنی به در و دیوار کمتره.

پشت چشمی براش نازک کردم و گفتم:بس که خسیسی!!تو که خیلی پولداری.

..این خراب شد یکی دیگه می خری!

اخمی کردو نگاهش و ازم گرفت...زیر لب غرید: راه میفتی یانه؟!

دلم می خواست جفت پا برم تو دهنش! پسره چلغوز خسيس..

خب مگه چی می شد اگه می ذاشت خودم تنهایی رانندگی کنم؟

!سنگ قبرت و بشورم الهی گند زدی به همه نقشه هام.....

حالا دیگه نمی تونم برم تو شهر با جنسیس دور بزنم!

اخمی کردم و نگاهم و ازش گرفتم استارت زدم و ماشین حرکت کرد.

فرمونش خیلی نرم بود.... روی صندلیش که می نشستی فکر می کردی روی تخت خوابی!

! با نیش باز رانندگی می کردم و واسه خودم ذوق می کردم...

مرده شور مسعود و ببرن که تمام این مدت با همچین ماشین نازنینی رانندگی می کرده!

!لامصب اصلا تکون نمی خوره... آدم تو پراید آرزو که می شینه هی هی دچار لرزش میشه و بندری می زنه

ولی این جیگر اصلا تکون نمی خوره..

..انگار نه انگار که ماشین داره حرکت می کنه!!

در طول مسیر، این مسعود بی شعور برای اینکه حرص من و دربیاره هی می گفت که فلاشر بزن،

برو دنده ۲، بیشتر گاز بده، اینجا رو دور بزن،

فرمون و تا ته بپیچون و از این جور مزخرفات!

یعنی دلم می خواست خرخره اش و بجوئم...

خب چلغوز وقتی خودم بلدم رانندگی کنم،

دیگه چه نیازی به فرمایشات جنابعالی دارم؟

!مثلا می خواست بهم بفهمونه که خیلی از رانندگی سرشه و من هیچی بلد نیستم!!


@kadbanoiranii