#پارت439
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت439
با هر جمله ی من ابروهای سوفیا بیشتر بالا میره و حدقه چشماش در گشاد ترین حالت ممکن خودش قرار میگیره...
پوزخندی میزنم...
آره خودمم میدونم ازم بعیده اما چه کنم که نيلوفر فرق میکنه...!
فردا شب قراره برای اولین بار با یه دختر در یک مراسم حضور پیدا کنم و برام خیلی مهمه که اون دختر در کنارم بدرخشه!
یه کاغذ آسه از کشوی میز بیرون میکشم و با خودنویس مشکی، متن مورد نظرمو روش می نویسم.
تا میزنمش و اشاره ای به سوفیا میکنم و میگم :
_Send the packaging of the clothes with this paper to the mansion
( پاکت لباس رو همراه این کاغذ بفرست به عمارت)
پاتند میکنه و برگه رو از دستم میگیره.
کنجکاوی از تمام وجنتانش میباره اما تنها به یک سوال اکتفا میکنه :
__Evening dress for what ceremony?
This is an important Issue....
( پیراهن شب برای چه مراسمی؟
مسئله مهمیه... )
میدونم که سامی حتما سوفیا رو دعوت کرده چون رابطه ی دوستانه ی خوبی باهم داشتن بنابراین، جوابش رو میدم :
_Sami wedding celebration
(جشن عروسیِ سامی)
سوفیا هیچ وقت از حدش فراتر نمیرفت و دستیار مطمئنی برام بود و از اونجایی که همیشه لباس های شیک و برازنده به تن میکرد و میشد به خوش سلیقه بودنش پی برد ، میتونست به بهترین نحو از پس اینکار بر بیاد!
از طرفی هم شک نداشتم نيلوفر در هر پیراهنی، زیبا و خیره کننده خواهد شد !
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
با هر جمله ی من ابروهای سوفیا بیشتر بالا میره و حدقه چشماش در گشاد ترین حالت ممکن خودش قرار میگیره...
پوزخندی میزنم...
آره خودمم میدونم ازم بعیده اما چه کنم که نيلوفر فرق میکنه...!
فردا شب قراره برای اولین بار با یه دختر در یک مراسم حضور پیدا کنم و برام خیلی مهمه که اون دختر در کنارم بدرخشه!
یه کاغذ آسه از کشوی میز بیرون میکشم و با خودنویس مشکی، متن مورد نظرمو روش می نویسم.
تا میزنمش و اشاره ای به سوفیا میکنم و میگم :
_Send the packaging of the clothes with this paper to the mansion
( پاکت لباس رو همراه این کاغذ بفرست به عمارت)
پاتند میکنه و برگه رو از دستم میگیره.
کنجکاوی از تمام وجنتانش میباره اما تنها به یک سوال اکتفا میکنه :
__Evening dress for what ceremony?
This is an important Issue....
( پیراهن شب برای چه مراسمی؟
مسئله مهمیه... )
میدونم که سامی حتما سوفیا رو دعوت کرده چون رابطه ی دوستانه ی خوبی باهم داشتن بنابراین، جوابش رو میدم :
_Sami wedding celebration
(جشن عروسیِ سامی)
سوفیا هیچ وقت از حدش فراتر نمیرفت و دستیار مطمئنی برام بود و از اونجایی که همیشه لباس های شیک و برازنده به تن میکرد و میشد به خوش سلیقه بودنش پی برد ، میتونست به بهترین نحو از پس اینکار بر بیاد!
از طرفی هم شک نداشتم نيلوفر در هر پیراهنی، زیبا و خیره کننده خواهد شد !
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت439
دیدمش و بعد سوار ماشین شدیم تا الان
، به جز سلام حرف دیگه ای نزده
!!بابا حوصله ام سر رفته از بس به روبروم زل زدم...
پوفی کشیدم و رو به مسعود گفتم: تو می خوای تا آخر سفر همین جوری بدعنق باشی؟!
بدون اینکه به من نگاه کنه گفت: آره....
البته فقط با تو!! اخم کردم و گفتم: آخه واسه چی؟!مگه من چیکارت کردم؟! هان؟!
پوزخندی زد و گفت:دیگه چیکار می خواستی بکنی؟!
- مسعود... من ازت معذرت می خوام ببخشید. می دونم باهات بد حرف زدم
ولی باور کن اعصابم خورد بود
. توام دیگه داری زیاده روی می کنی. نزدیک دو هفته اس که باهام قهری...
- من باهات قهر نیستم...
- چرا هستی!!!تمام رفتار و حركاتت نشون میده که باهام قهری...
اگه قهر نیستی چرا هروقت نگاهت میفته بهم اخم می کنی؟!
چرا باهام حرف نمی زنی؟
!چرا؟!به خاطر حرفای اون شبم؟
!به خاطر کارایی که آرتان اون شب کرد؟!
- آره..... به خاطر حرفات.... به خاطر اینکه گذاشتی اون پسره عوضی هر غلطی که دلش می خواد بکنه
!!چرا شیدا؟
!چرا؟!چرا هیچی به آرتان نگفتی؟
!چرا وقتی بوست کرد چیزی بهش نگفتی؟
!چرا وقتی روی پله ها بغلت کرد هیچی بهش نگفتی؟!!!
اخم کردم و نگاهم و ازش گرفتم... سرم و انداختم پایین و در حالیکه با انگشتای دستم بازی می کردم، گفتم:
چی بهش می گفتم؟!اصلا چی می تونستم بهش بگم؟؟
اگه هرکس دیگه ای به جز آرتان بود، پدرش و در میاوردم ولی...
ولی من نمی تونم به آرتان چیزی بگم...
اون داداش آرزو. می ترسم آرزو از دستم دلخور بشه.
از طرف دیگه این رفتارای آرتان واسه من تازگی نداره.
خیلی وقته که این جوریه.... دلیل این رفتارا و حرکاتش و نمی فهمم.
نمی دونم چرا اینجوری می کنه..
. پوزخندی زد و عصبی گفت:واقعا نمی دونی چرا اینجوری می کنه!؟
تو من و خر فرض کردی؟!
آره؟!!هر آدم خری رفتارای آرتان و ببینه، می فهمه که بهت علاقه داره...
@kadbanoiranii
دیدمش و بعد سوار ماشین شدیم تا الان
، به جز سلام حرف دیگه ای نزده
!!بابا حوصله ام سر رفته از بس به روبروم زل زدم...
پوفی کشیدم و رو به مسعود گفتم: تو می خوای تا آخر سفر همین جوری بدعنق باشی؟!
بدون اینکه به من نگاه کنه گفت: آره....
البته فقط با تو!! اخم کردم و گفتم: آخه واسه چی؟!مگه من چیکارت کردم؟! هان؟!
پوزخندی زد و گفت:دیگه چیکار می خواستی بکنی؟!
- مسعود... من ازت معذرت می خوام ببخشید. می دونم باهات بد حرف زدم
ولی باور کن اعصابم خورد بود
. توام دیگه داری زیاده روی می کنی. نزدیک دو هفته اس که باهام قهری...
- من باهات قهر نیستم...
- چرا هستی!!!تمام رفتار و حركاتت نشون میده که باهام قهری...
اگه قهر نیستی چرا هروقت نگاهت میفته بهم اخم می کنی؟!
چرا باهام حرف نمی زنی؟
!چرا؟!به خاطر حرفای اون شبم؟
!به خاطر کارایی که آرتان اون شب کرد؟!
- آره..... به خاطر حرفات.... به خاطر اینکه گذاشتی اون پسره عوضی هر غلطی که دلش می خواد بکنه
!!چرا شیدا؟
!چرا؟!چرا هیچی به آرتان نگفتی؟
!چرا وقتی بوست کرد چیزی بهش نگفتی؟
!چرا وقتی روی پله ها بغلت کرد هیچی بهش نگفتی؟!!!
اخم کردم و نگاهم و ازش گرفتم... سرم و انداختم پایین و در حالیکه با انگشتای دستم بازی می کردم، گفتم:
چی بهش می گفتم؟!اصلا چی می تونستم بهش بگم؟؟
اگه هرکس دیگه ای به جز آرتان بود، پدرش و در میاوردم ولی...
ولی من نمی تونم به آرتان چیزی بگم...
اون داداش آرزو. می ترسم آرزو از دستم دلخور بشه.
از طرف دیگه این رفتارای آرتان واسه من تازگی نداره.
خیلی وقته که این جوریه.... دلیل این رفتارا و حرکاتش و نمی فهمم.
نمی دونم چرا اینجوری می کنه..
. پوزخندی زد و عصبی گفت:واقعا نمی دونی چرا اینجوری می کنه!؟
تو من و خر فرض کردی؟!
آره؟!!هر آدم خری رفتارای آرتان و ببینه، می فهمه که بهت علاقه داره...
@kadbanoiranii