#پارت440
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت440
*"*" *"*" *"****" *"*" *"*" *"*"
{ نيلوفر }
متعجب به جعبه ی زیبا و شکیلی که الیزابت به سمتم گرفته و میگه از طرف هومان برای من ارسال شده، نگاه میکنم و با ذوقی فوران کرده، از دستش میگیرم و روی پام قرارش میدم.
تقریبا وزنش زیاده و اصلا نمیتونم حدس بزنم چه چیزی میتونه داخلش باشه!
جعبه یاسی رنگ با درب کِرمی که نام یک برند روش نقش بسته و با یک ربان یاسی کادو پیچ شده!
یعنی این یک هدیه از طرف هومان برای منه ؟!!
خدای من ...
هر لحظه امکان داره از شور و هیجان پس بیفتم!
نگاهی به الیزابت که با کنجکاوی بالای سرم وایساده و منتظره محتوای جعبه رو ببینه، ميندازم و دوباره به بسته چشم میدوزم...
با ملایمت گِره ربانو باز میکنم و نفس عمیق میکشم و با فشردن لبهام سعی دارم، لبخند گشادم رو کنترل کنم ....
با اشتیاقی وصف ناپذیر درِ بزرگ جعبه رو باز میکنم و با چیزی که میبینم دهنم باز میمونه و چشمام برق میزنه!
یک پیراهنِ مشکیِ کوتاه که فرم دکلته داره و دوبنده اس و گلهای درشت روش زیباییشو چندبرابر کرده...
یه کفش پاشنه ده سانتیِ مخمل که اون هم مشکی رنگه و قطعا با این پیراهن مجلسی فوقالعاده میشه!
چند بار پلک میزنم تا مطمئن بشم چیزی که میبینم واقعیه و برای اطمینان بیشتر به الیزابت نگاه میکنم و نگاه خیره ی اونو هم روی لباس میبینم!
پیراهنو لمس میکنم و از داخل جعبه بیرون میکشمش...
یه شنل حریر دوشی هم زیرش هست که تکمیل کننده ی زیبایی این لباسه!
همین که تای پیراهن باز میشه، یه کاغذ کوچیک از بینش میفته....
برش میدارم و بازش میکنم و خط خوش ِ هومان بهم چشمک میزنه :
_ امشب
قراره در کنار من قدم بر داری و همه ی نگاه ها رو سمت خودت بکشی...
میخوام نشون بدی که لایق همراهیِ من هستی....
چیزی که هیچ کس رو شایسته اش ندونستم
امشب با تو تجربه میکنم...
هومان
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
*"*" *"*" *"****" *"*" *"*" *"*"
{ نيلوفر }
متعجب به جعبه ی زیبا و شکیلی که الیزابت به سمتم گرفته و میگه از طرف هومان برای من ارسال شده، نگاه میکنم و با ذوقی فوران کرده، از دستش میگیرم و روی پام قرارش میدم.
تقریبا وزنش زیاده و اصلا نمیتونم حدس بزنم چه چیزی میتونه داخلش باشه!
جعبه یاسی رنگ با درب کِرمی که نام یک برند روش نقش بسته و با یک ربان یاسی کادو پیچ شده!
یعنی این یک هدیه از طرف هومان برای منه ؟!!
خدای من ...
هر لحظه امکان داره از شور و هیجان پس بیفتم!
نگاهی به الیزابت که با کنجکاوی بالای سرم وایساده و منتظره محتوای جعبه رو ببینه، ميندازم و دوباره به بسته چشم میدوزم...
با ملایمت گِره ربانو باز میکنم و نفس عمیق میکشم و با فشردن لبهام سعی دارم، لبخند گشادم رو کنترل کنم ....
با اشتیاقی وصف ناپذیر درِ بزرگ جعبه رو باز میکنم و با چیزی که میبینم دهنم باز میمونه و چشمام برق میزنه!
یک پیراهنِ مشکیِ کوتاه که فرم دکلته داره و دوبنده اس و گلهای درشت روش زیباییشو چندبرابر کرده...
یه کفش پاشنه ده سانتیِ مخمل که اون هم مشکی رنگه و قطعا با این پیراهن مجلسی فوقالعاده میشه!
چند بار پلک میزنم تا مطمئن بشم چیزی که میبینم واقعیه و برای اطمینان بیشتر به الیزابت نگاه میکنم و نگاه خیره ی اونو هم روی لباس میبینم!
پیراهنو لمس میکنم و از داخل جعبه بیرون میکشمش...
یه شنل حریر دوشی هم زیرش هست که تکمیل کننده ی زیبایی این لباسه!
همین که تای پیراهن باز میشه، یه کاغذ کوچیک از بینش میفته....
برش میدارم و بازش میکنم و خط خوش ِ هومان بهم چشمک میزنه :
_ امشب
قراره در کنار من قدم بر داری و همه ی نگاه ها رو سمت خودت بکشی...
میخوام نشون بدی که لایق همراهیِ من هستی....
چیزی که هیچ کس رو شایسته اش ندونستم
امشب با تو تجربه میکنم...
هومان
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت440
اخمم غلیظ تر شد...
تو چشماش زل زدم و گفتم: آرتان غلط کرده با ۷ جد و آبادش!
!علاقه اش بخوره تو سرش.
من اون و می خوام چیکار؟!!
- شاید تو اون و نخوای ولی اون تو رو می خواد!!
عصبی گفتم:اون شکر خورده که من و می خواد..
اصلا چرا این بحث و پیش کشیدی؟!!
چرا داری از علاقه آرتان به من حرف می زنی؟!
! چرا واست مهمه؟!چرا واست مهمه که آرتان من و می خواد و بهم علاقه داره؟؟چرا؟
!چرا وقتی رفتار او حرکاتش و دیدی عصبانی شدی؟!
!تو که همیشه می خواستی سر به تن من نباشه...
حالا چی شده که سرم غیرتی میشی؟!
این بار نگاهش و دوخت به چشمام... با عصبانیت گفت: کی گفته من سر تو غیرتی شدم؟!
الانم مثل سابق می خوام سربه تنت نباشه...
من در برابر تو احساس مسئولیت می کنم فقط همین!
!وگرنه تو هنوزم واسم همون رهای لج باز و یه دنده و فوضول سابقی
و نگاهش و ازم گرفت و زل زد به روبروش
احساس مسئولیت؟!یعنی اون شب فقط به خاطر احساس مسئولیت عصبانی شد؟!
یعنی هنوزم ازم متنفره؟؟
پس چرا من دیگه ازش متنفر نیستم
؟ چرا بی تفاوت بودنش واسم مهمه وقتی اون هنوزم می خواد سر به تنم نباشه؟!
چرا؟!وقتی اون هنوزم از من بدش میاد پس چرا من احساسم بهش تغییر کرده؟؟
چرا دوست دارم باهام حرف بزنه؟؟
چرا وقتی بهم اخم می کنه اعصابم به هم می ریزه؟!
چرا رفتار و حرکاتش واسم مهم شده؟؟ چرا؟؟
نگاهم و ازش گرفتم و دوختم به
روبروم...خیلی کلافه بودم.
بی اختیار زبونم تو دهنم چرخید: مسعود. تو هنوزم از من متنفری؟!
- هیچ وقت نبودم...
این چی گفت؟!گفت هیچ وقت از من متنفر نبوده؟
مسعود از من متنفر نبوده؟
!هیچ وقت؟! با تعجب بهش خیره شدم....هنوزم اخم کرده بود و به روبروش خیره شده بود...
@kadbanoiranii
اخمم غلیظ تر شد...
تو چشماش زل زدم و گفتم: آرتان غلط کرده با ۷ جد و آبادش!
!علاقه اش بخوره تو سرش.
من اون و می خوام چیکار؟!!
- شاید تو اون و نخوای ولی اون تو رو می خواد!!
عصبی گفتم:اون شکر خورده که من و می خواد..
اصلا چرا این بحث و پیش کشیدی؟!!
چرا داری از علاقه آرتان به من حرف می زنی؟!
! چرا واست مهمه؟!چرا واست مهمه که آرتان من و می خواد و بهم علاقه داره؟؟چرا؟
!چرا وقتی رفتار او حرکاتش و دیدی عصبانی شدی؟!
!تو که همیشه می خواستی سر به تن من نباشه...
حالا چی شده که سرم غیرتی میشی؟!
این بار نگاهش و دوخت به چشمام... با عصبانیت گفت: کی گفته من سر تو غیرتی شدم؟!
الانم مثل سابق می خوام سربه تنت نباشه...
من در برابر تو احساس مسئولیت می کنم فقط همین!
!وگرنه تو هنوزم واسم همون رهای لج باز و یه دنده و فوضول سابقی
و نگاهش و ازم گرفت و زل زد به روبروش
احساس مسئولیت؟!یعنی اون شب فقط به خاطر احساس مسئولیت عصبانی شد؟!
یعنی هنوزم ازم متنفره؟؟
پس چرا من دیگه ازش متنفر نیستم
؟ چرا بی تفاوت بودنش واسم مهمه وقتی اون هنوزم می خواد سر به تنم نباشه؟!
چرا؟!وقتی اون هنوزم از من بدش میاد پس چرا من احساسم بهش تغییر کرده؟؟
چرا دوست دارم باهام حرف بزنه؟؟
چرا وقتی بهم اخم می کنه اعصابم به هم می ریزه؟!
چرا رفتار و حرکاتش واسم مهم شده؟؟ چرا؟؟
نگاهم و ازش گرفتم و دوختم به
روبروم...خیلی کلافه بودم.
بی اختیار زبونم تو دهنم چرخید: مسعود. تو هنوزم از من متنفری؟!
- هیچ وقت نبودم...
این چی گفت؟!گفت هیچ وقت از من متنفر نبوده؟
مسعود از من متنفر نبوده؟
!هیچ وقت؟! با تعجب بهش خیره شدم....هنوزم اخم کرده بود و به روبروش خیره شده بود...
@kadbanoiranii