#پارت429
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت429
دلم میخواد فکر کنم مخاطب این آهنگ منم و هومان فقط برای من میخونه...
دلم میخواد از این احساسِ قشنگ که در سینه ام به غلیان افتاده، اشک بریزم و با هر قطره اشکم دلباختگیمو به رخ بکشم...
چشمم پر میشه و کاش تمام گریه های عالم به همین شیرینی باشه!
هومان با لبخندِ محوش، ادامه میده :
__دلم از تماشای چشمای تو یه حسی مث پر گرفتن گرفت
چشای تو تا پیش چشم منه مگه میشه این حالو از من گرفت
تمام وجودم رو هر ثانیه تو دریای فکر تو حل میکنم
نگاه کن واسه این که تو با منی چه جوری خدارو بغل میکنم
گاهی اوقات بلند ترین خنده ها نمیتونن عمقِ احساسِ خوشحالیتو بروز بدن...
در اینجور مواقع اشک ها به دادت میرسن و حال خوبت از چشمات نشت میکنه و میباره...
همون لحظه اس که بهش میگن اشک شوق!
حالا من هم داشتم اشک شوق می ریختم...
دیگه هیچ لبخند و خنده ی از تَه دلی کفافِ احساساتِ شعله ورم رو نمیداد...
هومان آخرین نوت رو میزنه و گیتارو کنار میزاره و خیره ی نگاه خیسم، صدام میزنه :
_نيلوفر!
به جون می پذیرم لحنِ پر خواهش و درمونده اشو!!...
_جانم...
ازم رو میگیره و آروم زمزمه میکنه :
_ داری آزارم میدی...!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
دلم میخواد فکر کنم مخاطب این آهنگ منم و هومان فقط برای من میخونه...
دلم میخواد از این احساسِ قشنگ که در سینه ام به غلیان افتاده، اشک بریزم و با هر قطره اشکم دلباختگیمو به رخ بکشم...
چشمم پر میشه و کاش تمام گریه های عالم به همین شیرینی باشه!
هومان با لبخندِ محوش، ادامه میده :
__دلم از تماشای چشمای تو یه حسی مث پر گرفتن گرفت
چشای تو تا پیش چشم منه مگه میشه این حالو از من گرفت
تمام وجودم رو هر ثانیه تو دریای فکر تو حل میکنم
نگاه کن واسه این که تو با منی چه جوری خدارو بغل میکنم
گاهی اوقات بلند ترین خنده ها نمیتونن عمقِ احساسِ خوشحالیتو بروز بدن...
در اینجور مواقع اشک ها به دادت میرسن و حال خوبت از چشمات نشت میکنه و میباره...
همون لحظه اس که بهش میگن اشک شوق!
حالا من هم داشتم اشک شوق می ریختم...
دیگه هیچ لبخند و خنده ی از تَه دلی کفافِ احساساتِ شعله ورم رو نمیداد...
هومان آخرین نوت رو میزنه و گیتارو کنار میزاره و خیره ی نگاه خیسم، صدام میزنه :
_نيلوفر!
به جون می پذیرم لحنِ پر خواهش و درمونده اشو!!...
_جانم...
ازم رو میگیره و آروم زمزمه میکنه :
_ داری آزارم میدی...!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت429
پوفی کشیدم و از روی مبل بلندشدم...به سمت مانتوم رفتم که روی مبل ولو بود...
مانتوم و پوشیدم ویه شال قرمزم سرم انداختم و به همراه نقشه ها و وسایل نقشه کشی و غیره به سمت درخونه رفتم..
نمیشه من هی اینجا بشینم و فکر کنم و تهشم به هیچ نتیجه ای نرسم که!!
مسعود به من قول داده که تو پایان نامه ام کمکم کنه پس در هر موقعیتی باید پای قولش وایسه...
منم به راهنمایی و کمکش نیاز دارم پس به خاطر پایان نامه منم که شده،
مسعود باید من و ببینه!!من باید به پایان نامه ام برسم....
من باید برم پیش مسعود!!
محکم و قاطع درو باز کردم و کلید واز توی جا کلیدی برداشتم...درو بستم به سمت خونه مسعود رفتم و زنگ درو زدم...
چند دقیقه بعد، هیکل مردونه مسعود تو چهارچوب در ظاهر شد...
طبق معمول شیک و باکلاس روبروم وایساده بود...
مثل همیشه خوش تیپ... با نیش باز زل زده بودم بهش.
نگاهش که به من افتاد، اخمی روی پیشونیش نشست..
. پسره بی شعور هروقت من و می بینه اخم می کنه!!
خب چته تو؟؟هان؟!خب بگو منم در جریان باشم....
از حرفایی که بهت زدم دلگیری ؟!خب من که خواستم ازت معذرت خواهی کنم خودت نذاشتی!!
اخم اون باعث شد که نیشم بسته بشه...زیرلب گفتم:سلام...
بی رمق و کلافه گفت: علیک!!
با چشمم به کاغذاو وسایلی که دستم بود اشاره کردم و گفتم: یه سری نقشه کشیدم واسه پایان نامه
ام اومدم پیشت تا ایراداش و بگیری
با همون اخم روی پیشونیش
، از جلوی در کنار رفت... درحالیکه به داخل خونه اشاره می
کرد، گفت: باشه... بیا تو.
کفشام و در آوردم و وارد خونه شدم.
با دیدن خونه فکم چسبیدبه زمین!! اینجا دوباره شد بازار شام ؟!
اونشب که من اومدم واسش قورمه سبزی پختم که خیلی تمیز بود!!
پس چرا الان انقد بهم ریخته اس ؟
مرده شورش و ببرن که هیچ بویی از تمیزی نبرده... شلخته دخترباز!!!
@kadbanoiranii
پوفی کشیدم و از روی مبل بلندشدم...به سمت مانتوم رفتم که روی مبل ولو بود...
مانتوم و پوشیدم ویه شال قرمزم سرم انداختم و به همراه نقشه ها و وسایل نقشه کشی و غیره به سمت درخونه رفتم..
نمیشه من هی اینجا بشینم و فکر کنم و تهشم به هیچ نتیجه ای نرسم که!!
مسعود به من قول داده که تو پایان نامه ام کمکم کنه پس در هر موقعیتی باید پای قولش وایسه...
منم به راهنمایی و کمکش نیاز دارم پس به خاطر پایان نامه منم که شده،
مسعود باید من و ببینه!!من باید به پایان نامه ام برسم....
من باید برم پیش مسعود!!
محکم و قاطع درو باز کردم و کلید واز توی جا کلیدی برداشتم...درو بستم به سمت خونه مسعود رفتم و زنگ درو زدم...
چند دقیقه بعد، هیکل مردونه مسعود تو چهارچوب در ظاهر شد...
طبق معمول شیک و باکلاس روبروم وایساده بود...
مثل همیشه خوش تیپ... با نیش باز زل زده بودم بهش.
نگاهش که به من افتاد، اخمی روی پیشونیش نشست..
. پسره بی شعور هروقت من و می بینه اخم می کنه!!
خب چته تو؟؟هان؟!خب بگو منم در جریان باشم....
از حرفایی که بهت زدم دلگیری ؟!خب من که خواستم ازت معذرت خواهی کنم خودت نذاشتی!!
اخم اون باعث شد که نیشم بسته بشه...زیرلب گفتم:سلام...
بی رمق و کلافه گفت: علیک!!
با چشمم به کاغذاو وسایلی که دستم بود اشاره کردم و گفتم: یه سری نقشه کشیدم واسه پایان نامه
ام اومدم پیشت تا ایراداش و بگیری
با همون اخم روی پیشونیش
، از جلوی در کنار رفت... درحالیکه به داخل خونه اشاره می
کرد، گفت: باشه... بیا تو.
کفشام و در آوردم و وارد خونه شدم.
با دیدن خونه فکم چسبیدبه زمین!! اینجا دوباره شد بازار شام ؟!
اونشب که من اومدم واسش قورمه سبزی پختم که خیلی تمیز بود!!
پس چرا الان انقد بهم ریخته اس ؟
مرده شورش و ببرن که هیچ بویی از تمیزی نبرده... شلخته دخترباز!!!
@kadbanoiranii