کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
28.7K videos
95 files
42.9K links
Download Telegram
#پارت430


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت430

منظورشو نمی فهمم اما تا لب باز میکنم ازش بپرسم، بلند میشه و همونطور که به سمت ماشین میره، میگه :

_پاشو برو داخل کلبه...
بیرون نمون، خطرناکه....


متعجب از دگرگونیِ ناگهانیش، از روی تنه ی درخت بلند میشم و صداش میکنم :

_ هومان...

می ایسته و با غیظ به طرفم برمیگرده و به کلبه اشاره میکنه و صداشو کمی بالا میبره :

_ گفتم برو داخل نيلوفر....!!

جدیتش لالم میکنه و سرخورده بغضم میگیره!

انگار باید خو بگیرم به این هوای ابریِ هومان....
بايد کنار بیام با این موضوع که حال خوب با من سر ناسازگاری داره...

هومان سوار ماشین میشه و میره و من جا میمونم....
جا می‌مونم در چند دقیقه ی قبل که هومان با صدای گیراش برام میخوند ...


آتیشِ خاکستر شده و گیتاری که به صندلیِ چوبی تکیه داده شده، بهم ثابت میکنه که رویا نبوده....

واقعی بود که تو چشمام نگاه کرد و گفت( شدی آرامش کل این زندگی!)
صداش در گوشم اکو میشه و بازم لبخند به لبم میاره که اشکم همراهش میچکه....

ای کاش واقعا من آرامش بودم براش...

کاش انقد ازم دور نبود و میتونستم سهم کوچیکی از زندگیش داشته باشم..!

پلکامو روی هم میزارم وجمله ی آخرشو چند بار تکرار میکنم...
گفت من آزارش میدم؟!!

تصویر نگاه پر از حرفش مقابلم زنده میشه و باهاش حرف میزنم تا بلکه آروم بگیرم...

_ چرا هومان عزیزم... ؟!
چرا من موجب آزارتم؟!
من که تمام وجودم شده قلب و برای تو میتپه...
چیکار کنم که اذیت نشی و همیشه خوشحال ببینمت؟!
اگه برم و پشت سرمم نگاه نکنم قول میدی همیشه خوب باشی؟!...


آه پر حسرتی از اعماق وجودم سر بر میاره و از بین لبهام خارج میشه...

من نمیتونم تنهات بزارم هومان....
نه میتونم و نه میشه.....!

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت430




مثل دفعه اولی که به خونه اش اومده بودم، همه جا به هم ریخته بود...

یه سری کاغذ کف هال بود، لباساش روی مبلا پخش و پلا بودن و جعبه های پیتزاو آشغال ساندویچ روی زمین ولو بودن..

.به من گفت که دیگه واسش غذا نپزم که هی بره فست فود ببنده به خیکش؟!

پسره چلغوزه و نگاه... اصلا انقد پیتزا و ساندویچ بخور تا بترکی کلافه به سمت مبل رفت و روی همون لباساش نشست!!

دفعه پیش لااقل لباسارو از روی مبل برداشت ولی حالا زرتی اومد نشست روی لباساش!!

اشاره ای به مبل کنارش کرد و گفت: بیا بشین دیگه...

به سمت مبل رفتم و لباسارو از روش برداشتم و گذاشتمشون روی میز!!

روی مبل نشستم و زل زدم به اخمای درهم مسعود.. پوفی کشید و گفت:چیه؟!چرا اونجوری نگام می کنی؟!(

دستش و دراز کردو نقشه هارو ازم گرفت و ادامه داد: بده ببینم چی کشیدی...

و با دقت شروع کرد به بررسی کردن نقشه ها..

.نگاهش و از نقشه ها گرفت و دوخت به من... مشکلات و ایرادام و بهم گفت و برام

درستشون کرد... در مورد پایان نامه ام ازم سوال پرسید که چجوری پیش میره و منم براش توضیح دادم..

.بازم راهنماییم کرد تا چه کارای دیگه باید بکنم... توضیحاتش که تموم شد، نقشه هارو گذاشت روی میز

.نگاهش و ازم گرفت و شروع کرد به بازی کردن با انگشتای دستش...

با یه لحن مهربون و مظلوم گفتم: مسعود...


بهم نگاه کردو با همون اخم غلیظی که از اول روی پیشونیش بود، گفت:بله؟!

نیشم و تا بناگوشم باز کردم و باذوق گفتم:من فرداشب آرزو و امیر و دعوت کردم تا پاگشاشون کنم...

میشه توام بیای؟!

خونسردگفت:نه... حوصله مهمونی ندارم.....ببخشید!

لب لوچه ام آویزون شد... با التماس زل زدم تو چشماش و مظلوم گفتم: توروخدا مسعود.

بیا دیگه!! تو بیای بیشتر خوش میگذره..


@kadbanoiranii