کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.85K subscribers
23.1K photos
29.3K videos
95 files
43.6K links
Download Telegram
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت418 رسانه تبلیغی ما باشید🎀 به کدبانوها فوروارد کن 😊 لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join @kadbanoiranii https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال @kadbanoiranii   حرام…
#پارت419


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت419

ولی نيلوفر بر خلاف من، مصرانه اعتقاد داشت که کجو کوله بودنش دلیل نمیشه که مزش مثل قیافش بد باشه...

تا زمان آماده شدنش منتظر موندم تا با خوردنش لبخنده فاتحانمو نثارش کنم و بهش ثابت کنم که خوب نشده...


اما همین که بوی خوشش به مشامم رسید فهمیدم که زیادی به خودم غره شدم!

مزش هم مثل بوش بی نظیر بود...!

بدون اغراق این طعم در ضمیر ناخودآگاهم تا ابد ثبت میشد...

پیتزایی با طعمِ خوش خنده های نيلوفر و شوخیای بچگانه و پر شورش و دستای مهربونش...!


تمام اینها یک روزِ خاطره ساز رو تو کلبه ی تنهاییام رمق زد!...

بعد خوردن پیتزا با همون لب و لوچه آویزونِ معروفش که به تازگی به عنوان سلاح ازش استفاده میکرد جلو اومد و نگام کرد :

_ تموم جونمو به گند کشیدی هومان!
اینجام که حموم نیست خیلی احساس چندشی دارم...
چجوری خودمو تمیز کنم؟


شونه ای بالا انداختم و خودمو سرگرم گوشیم نشون دادم :

_منم چندان به این وضعیت راضی نیستم، ولی همچین بدم نشد...
جنابعالی تنبیه میشی چون با وجود دونستن وضعیت، این مسخره بازی رو شروع کردی!


گریه تصنعیش بلند میشه...
خودشو روی صندلی پرت میکنه و سر روی میز میزاره!


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت419




پوزخندی زد و با صدای بلندی گفت:منم که خرم!!!

داشت در مورد کار و درس و دانشگاه حرف می زد که بغلت کردو مدام زل زده بود تو چشمات و تهشم ماچت کرد؟!! آره؟!

اوووه!!این بچه چه دقتی داشته بزنم به تخته..

تک تک لحظه ها رو دیده... اصلا به این چه که تمام مدت داشته من و می پاییده؟

!مسعود کی منه که سرم داد می زنه و ازم توضیح می خواد؟!

اخمی کردم و عصبانی گفتم:بی خود سر من داد نزن...من نه دوس دخترتم نه خواهرت نه زنت که هری چی دلت خواست بهم بگی و منم عین بز نگات کنم!

!من شیدام.....شیدا شمس!!کسی که خودت خوب می شناسیش..

.من رو پای خودم وایمیستم و کسیم حق نداره بهم بگه چیکار کنم و چیکارنکنم!!

به تو هیچ ربطی نداره که آرتان داشت بهم چی می گفت...

چند ماهه همسایه ام شدی، هوا برت داشته؟

!فکر کردی حالا چون همسایه امی باید سرم داد بزنی و هرچی که دلت خواست بگی ؟

نخیر آقای ادیب!

تو بزرگتر من نیستی که بخوای واسم دادوبیداد راه بندازی و ازم توضیح بخوای،

من خودم هم بابا دارم هم داداش!!

پس تو یکی بهتره تو کارام دخالت نکنی.

..درسته مسئولیتم به عهده توئه ولی تو هیچ حقی نداری که چکم کنی و ازم توضیح بخوای!

! پس پاشو برو به دختربازیت برس و کاری به کارم نداشته باش.

و بدون اینکه منتظر جوابش بمونم، از کنارش رد شدم و به سمت خاله پروانه، مامان ارزو، رفتم تا باهاش حال و احوال کنم..

عروسی تقریبا تموم شده بود...همه مهمونا از تالار بیرون اومده بودن و منتظر بودن تا ماشین عروس راه بیفته و

دنبالش کارناوال راه بندازن...من میمیرم واسه این قسمت از عروسی!!

خیلی توپه!!انقد رقصیده بودم که کف پاهام زوق زوق می کرد ولی به خاطراری هم که شده تا تهش هستم...

با ذوق و شوق مانتوم و پوشیدم و شالمم سرم کردم.

کیف به دست از اتاقی که مخصوص تعویض لباس بود، بیرون اومدم....

به جز چند نفری که داشتن به امیر و آرزو تبریک می گفتن

، کس دیگه ای توی تالار نمونده بود.

به سمت آرزو رفتم و بهش گفتم که دم در منتظرم تا بیان و باهم بریم جیغ و رقص و صفا!!!

با خنده و شوخی ازش جدا شدم و به سمت در ورودی تالار رفتم...

درو که باز کردم، نگاهم خورد به مسعود و سعید که پایین پله ها وایساده بودن و با هم حرف می زدن ولی بابک نبود!!


@kadbanoiranii