کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.2K videos
95 files
43.5K links
Download Telegram
#پارت400


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت400

اشک سمجی روی گونه ام میچکه و تا زیر چونم میلغزه و نگاه هومانم همراه اون قطره حرکت میکنه...

دست از جیبش در میاره و با انگشت شصت رد اشکمو لمس میکنه و کف دستشو روی گونه ام میزاره.!
گردنمو به طرف دستش خم میکنم و لبخند لرزون و ضعیفی به لب میارم...

در عمق چشماش ، در سوسوی نگاهی که تلاش در کتمان احساساتش داره و به محبوس کردن حرف ها در خودش عادت کرده، غم عجیبی موج میزنه!

غمی که جنسش رو نمیدونم ولی دوسش ندارم...!
هومانِ من نباید هیچ غمی داشته باشه!

هومانِ من؟!!

چه توهماتی میزنی، اِی دل ساده ی من!
هومان با این همه خواهان کجا و توعه بینوا کجا..؟!!

بینیمو بالا میکشم و اشکامو پس میزنم و میخندم...

دستی که روی گونه ام گذاشته میگیرم و پایین میارم...

دو طرف صورتشو قاب میگیرم ومیگم :

_ گذشته ها گذشته هومان....
مهم زمان حاله....
حالا که تو یه آدم موفق و بزرگی که شهرت و محبوبیتت بین تمام فامیل دهن به دهن میچرخه و همه آرزوشونو که تورو ببینن....
میدونم و میفهمم که خیلی سختی کشیدی تا به اینجا برسی.....
میدونم شايد چیزی که من از سر گذروندم یک دهم دردهایی که تو متحمل شدی، نباشه اما کاملا درکت میکنم.....
بیا سختی ها رو به دست فراموشی بسپاریم......
همینجا، تو این جنگل تمام گذشته ی غمناکمون رو مدفون کنیم .....


گوشه های لبشو با انگشت به سمت بالا میکشم و با خنده ای که باعث میشه دوباره اشکم بریزه و دیدمو تار کنه، ادامه میدم :


_الان یدونه از اون خنده های قشنگتو نشونم بده....!
ببین....کاری نداره.....خیلی راحته.......
یه کوچولو از اینور، یکمم از اونور لباتو بده بالا، این میشه خنده..... حالا بخند.....
بخند دیگه هومان....

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
ادامه رمان گل یاس

#پارت400

اشک سمجی روی گونه ام میچکه و تا زیر چونم میلغزه و نگاه هومانم همراه اون قطره حرکت میکنه...

دست از جیبش در میاره و با انگشت شصت رد اشکمو لمس میکنه و کف دستشو روی گونه ام میزاره.!
گردنمو به طرف دستش خم میکنم و لبخند لرزون و ضعیفی به لب میارم...

در عمق چشماش ، در سوسوی نگاهی که تلاش در کتمان احساساتش داره و به محبوس کردن حرف ها در خودش عادت کرده، غم عجیبی موج میزنه!

غمی که جنسش رو نمیدونم ولی دوسش ندارم...!
هومانِ من نباید هیچ غمی داشته باشه!

هومانِ من؟!!

چه توهماتی میزنی، اِی دل ساده ی من!
هومان با این همه خواهان کجا و توعه بینوا کجا..؟!!

بینیمو بالا میکشم و اشکامو پس میزنم و میخندم...

دستی که روی گونه ام گذاشته میگیرم و پایین میارم...

دو طرف صورتشو قاب میگیرم ومیگم :

_ گذشته ها گذشته هومان....
مهم زمان حاله....
حالا که تو یه آدم موفق و بزرگی که شهرت و محبوبیتت بین تمام فامیل دهن به دهن میچرخه و همه آرزوشونو که تورو ببینن....
میدونم و میفهمم که خیلی سختی کشیدی تا به اینجا برسی.....
میدونم شايد چیزی که من از سر گذروندم یک دهم دردهایی که تو متحمل شدی، نباشه اما کاملا درکت میکنم.....
بیا سختی ها رو به دست فراموشی بسپاریم......
همینجا، تو این جنگل تمام گذشته ی غمناکمون رو مدفون کنیم .....


گوشه های لبشو با انگشت به سمت بالا میکشم و با خنده ای که باعث میشه دوباره اشکم بریزه و دیدمو تار کنه، ادامه میدم :


_الان یدونه از اون خنده های قشنگتو نشونم بده....!
ببین....کاری نداره.....خیلی راحته.......
یه کوچولو از اینور، یکمم از اونور لباتو بده بالا، این میشه خنده..... حالا بخند.....
بخند دیگه هومان....


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت400




خوابید؟!! والا منم امروز ساعت ۶ بیدار شدم، دیشبم ساعت ۲خوابیدم ولی مثل این دراکولا هلاک خواب نیستم!!!


نگاهی به چشمای بسته و لبخند روی لبش کردم...

این دیوونه داره چه خوابی می بینه که اینجوری لبخند روی لباشه؟!

!فکر کنم داره خوابه دوس دختراش و می بینه...اسکله به خدا!!!

شایدم داره به ریش نداشته من بدبخت می خنده!!!ببین چه راحت کپه اش و گذاشته... سنگ قبرت و بشورم الهی!!!

بی حوصله و کلافه نگاهم وازش گرفتم و سرم و به پشتی صندلی تکیه دادم...

خدایی خیلی خسته

بودم!!

دیشب تا حالا فقط ۴ساعت خوابیدم... حداقل یه ۲ساعت بخوابم که توان داشته باشم تا آخر عروسی شاد و سرحال باشم....

.دلم نمی خواد تو عروسی بهترین دوستم چرت بزنم!!

نمی دونم کی و چجوری ولی بالاخره خوابم برد...
臺带整學營養學營樂


باصدای آلارم گوشی مسعود از خواب بیدار شدم... گوشیش مدام زنگ می زد...

زنگش خیلی رو مخ بود!!

دست دراز کردم و گوشیش و که روی داشبرد بود، برداشتم....

آلارم وقطع کردم و نگاهی به مسعود انداختم... عين خرس کپه اش و گذاشته!!

مرده شور برده در هر شرایطی می خوابه...

حالا چه تو آسانسور باشه چه تو ماشین اونم دقیقا روزی که عروسی بهترین رفیقشه!!

حالا من چجوری این و بیدارکنم؟!با جیغ و دادای من مگه بیدار میشه؟!

نگاهی به ساعت انداختم...وای ۶ شده!!

!بدبخت شدیم... دیر شده!!مگه این دراکولا گوشیش و روی دو نیم تنظیم نکرد؟! پس چرا الان زنگ زد؟!!

نکنه این بیچاره نیم ساعته داره زنگ میزنه و ما عين خرس خوابیدیم؟

!دیر شد.....خاک به گورم!!

شروع کردم به جیغ و داد کردن:پاشو... پاشو دراکولاا !!!

خواب آخرت بری ایشاا...!! خودم با همین دستام سنگ قبرت و بشورم الهی!!

!بلندشو...دیر شده!! پاشو...


@kadbanoiranii