کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.2K videos
95 files
43.5K links
Download Telegram
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت394 رسانه تبلیغی ما باشید🎀 به کدبانوها فوروارد کن 😊 لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join @kadbanoiranii https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال @kadbanoiranii   حرام…
#پارت396


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت396


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
ادامه رمان گل یاس

#پارت396

وقتی آتیش قلبم می‌خوابه و آروم میگیره، چشامو باز میکنم و یواش صداش میزنم تا برای ناهار بیدار بشه :

_ هومان...
هومان جان....
بیدار شو تا ناهارمون از دهن نیفتاده...

بدون اینکه تغییری در حالتش ایجاد کنه جوابمو میده :

_بیدارم!

میگه و پلک هاشو از هم فاصله میده!
اگه بگم کپ کردم، دروغ نیست!
ینی بیدار بوده؟!

نکنه متوجه تمام حرکات من شده باشه و... وای خدا نه!
الان با خودش چه فکری میکنه؟!
نمیخوام بهش فکر کنم...

نگاه ازش میدزدم و از روی تخت بلند میشم.
پله ها رو طی میکنم و صدامو بالا میبرم تا به گوشش برسه :

_ زودباش بیا... میزو چیدما.....


چند دقیقه ی بعد با شلوار راحتی و سویشرتی که زیپش رو باز گذاشته، پایین میاد .
روی یکی از صندلی ها جا میگیرم و درب کنسروها رو باز میکنم و یکیشو داخل بشقاب هومان و یکیشم برای خودم میریزم.

هومان آبی به دست و روش میپاشه و با دستمال کاغذی حوله ای صورتشو خشک میکنه و پشت میز و روی صندلی کنارم میشینه.

تکه ای از باگت جدا میکنم و برای خودم لقمه میگیرم :

_ هومان هوا یکم سرده، باید این شومینه رو روشن کنیم تا شب قندیل نبندیم...

از تن ماهیش داخل نون میزاره و نگاه عاقل اندر سفیهی بهم میندازه و میگه :

_ خوب شد گفتیا خودم اصلا نمیدونستم


.رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت396




آرایشگاهه تو یه ساختمون تجاری بود.....

مثل اینکه امیر دم در، تو راهروی ساختمون، منتظر بود...

فیلمبرداره به من گفت که وقتی از آرایشگاه بیرون اومدم، دست آرزو و بذارم تودست امیر...

از آرایشگاه بیرون اومدیم و در پشت سرمون بسته شد

...امیر با یه کت وشلوار مشکی تقریبا براق و یه دسته گل خوشگل توی دستش جلوی

در منتظر بود...

یه پیرهن مردونه ساده سفیدم تنش بود...

با یه کراوات نازک مشکی موهاشم درست کرده بود و داده بود بالا.

خیلی خوشتیپ شده بود!!!

البته جای برادری ها!!!من به هر کی چشم داشته باشم به امیر به چشم برادری نگاه می کنم....

داشتم ذوق مرگ می شدم !!! تاحالا به یه عروس و داماد نزدیک نشده بودم!!!

دست تو دست آرزو به سمت امیر رفتیم...

فيلمبرداره داشت فیلم می گرفت...کلی ذوق کرده بودم که من تو اول فیلمشون هستم!

!نیشم تا بناگوشم باز بود...دست آرزو و گذاشتم تو دست امیر..

.امیر داشت با چشماش آرزو و می خورد..

. آرزو خیره خیره نگاهش می کرد... این دیگه هیز بازی نیس..دیگه زن و شوهر شدن!!

لبخندی زدم و با ذوق گفتم: خیلی به هم میاین!!!

جفتشون لبخند مهربونی بهم زدن از کادر دوربین کنار فتم و کنار در آرایشگاه وایسادم...

امیر دسته گل و به دست آرزو داد و کمکش کرد که با هم سوار آسانسور بشن...

فیلم برداره داشت فیلم می گرفت...

امیر و آرزو که سوار آسانسور شدن و آسانسور حرکت کرد، فیلم برداه بسرعت نور از پله ها پایین رفت

تا وقتی که از آسانسور پیاده میشن ازشون فیلم بگیره..

.اما من در کمال آرامش و متانت و با عشوه و ناز و ادا از پله ها پایین اومدم...

راستش اگه دست خودم بود، از پله ها سر می خوردم ولی اگه با این کفشار بخورم، کتلت شدنم قطعيه!!

هلک و هلک از پله ها پایین اومدم و به سمت در ورودی ساختمون رفتم..

آرزو وامير داشتن سوار ماشین می شدن!

یعنی سرعتم تو حلق شوور نداشته ام !!!

اینا از آسانسور پیاده شدن وفیلمشون و گرفتن ودارن سوار ماشین می شن،

اون وقت من تازه دارم از ساختمون میام بیرون!

@kadbanoiranii