#پارت341
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
ادامه رمان گل یاس
#پارت341
_حسام بگو چندثانیه برگرده عقب و سرعتشو کم کنه...
حسام هم مثل من چشم از تصویر نمیگیره و حرفمو برای مسئول امنیت ترجمه میکنه.
حرکت حلزون وار اون مرد و لحظه ی ورودش به داخل اتاق که دست پشت کمرش میاره و چیزی بیرون میکشه و وارد میشه و دیگه چیزی مشخص نیست...
با زوم کردن تصویر به شدت ناواضح میشه و نمیتونیم تشخیص بدیم که چی در دست اون عوضیه مشکوکه!
ولوم صدام بالا میره و رو به حسام داد میزنم :
_بقیه اش....
بگو از یک زاویه ی دیگه نمایش بده که داخل اتاق مشخص باشهههه!!!
حسام سعی میکنه آرومم کنه و آهسته میگه :
_هومان عصبی هستی ولی منطقتو به کار بنداز... دوتا دوربین این سمت راهروعه و دوتا اون سمت، هیچ کدوم داخل اتاق رو نشون نمیدن!
به پیشونیم مشت میزنم :
_خیلی خب بگو بقیه اشو بزاره...
فیلمو تا ثانیه بیرون اومدنشون نگاه میکنم....
یک مرد دیگه که با ماسک سیاه وارد اتاق میشه و چند دقیقه ی بعد خروجشون با اون چرخ دستی و رفتنشون به سمت آسانسور...
حسام با سوظن به حرف میاد :
_مطمئنم هرچی که هست زیر سر ایناست...
نمیخوام قبول کنم!
نمیخوام شکم به یقین تبدیل بشه!
نمیخوام به فریاد قلبم گوش بدم که نيلوفر ربوده شده!
فیلم های آسانسور و پارکینگ رو هم نگاه می کنیم و کاش دختری که اون حرومزاده روی دوشش میندازه و سوار وَن سیاه میکنه، نيلوفر نباشه!
کاش همین الان بیاد و من عصبانیتم رو با لِه کردنش تخلیه کنم و بخاطر بی توجهیش بکوبمش!
حسام دستی به گردنش میکشه و با استیصال میگه :
_پلاک ماشین مختوشه!
فکر همه جاشو کردن....
سرم به دوران میفته ...
تازه دارم میفهمم چه بلایی سرم اومده...
اون دزدیده شده بخاطر من!!
بخاطر من!
و این یعنی نیلوفر تو چنگ رقبا و دشمنای من اسیره و ممکنه هراتفاقی براش بیفته !!
به صفحه ی مانیتور پشت میکنم و نفس نفس میزنم و دستم ازخشمو عصبانیت مشت میشه .
صحنه خوابیدنش با اون صورت معصوم جلو روم جون میگیره و رمق از تنم میره...
دندون روی هم میسابم و گلدون کریستال روی میزو برمیدارم و با تمام توانم به صفحه ی مانیتور میکوبم و عربده میزنم :
_احمق.... احمق.... احمق
نباید درو باز میکرد... نباید....
حالا من چجوری پیداش کنم؟!
کجای این شهرو دنبالش بگردم ؟؟؟
چنین خریتی کار کی میتونه باشه؟؟
با قدمای بلند از اتاق خارج میشم و به صدا زدن های مکرر حسام اعتنایی نمیکنم...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت341
_حسام بگو چندثانیه برگرده عقب و سرعتشو کم کنه...
حسام هم مثل من چشم از تصویر نمیگیره و حرفمو برای مسئول امنیت ترجمه میکنه.
حرکت حلزون وار اون مرد و لحظه ی ورودش به داخل اتاق که دست پشت کمرش میاره و چیزی بیرون میکشه و وارد میشه و دیگه چیزی مشخص نیست...
با زوم کردن تصویر به شدت ناواضح میشه و نمیتونیم تشخیص بدیم که چی در دست اون عوضیه مشکوکه!
ولوم صدام بالا میره و رو به حسام داد میزنم :
_بقیه اش....
بگو از یک زاویه ی دیگه نمایش بده که داخل اتاق مشخص باشهههه!!!
حسام سعی میکنه آرومم کنه و آهسته میگه :
_هومان عصبی هستی ولی منطقتو به کار بنداز... دوتا دوربین این سمت راهروعه و دوتا اون سمت، هیچ کدوم داخل اتاق رو نشون نمیدن!
به پیشونیم مشت میزنم :
_خیلی خب بگو بقیه اشو بزاره...
فیلمو تا ثانیه بیرون اومدنشون نگاه میکنم....
یک مرد دیگه که با ماسک سیاه وارد اتاق میشه و چند دقیقه ی بعد خروجشون با اون چرخ دستی و رفتنشون به سمت آسانسور...
حسام با سوظن به حرف میاد :
_مطمئنم هرچی که هست زیر سر ایناست...
نمیخوام قبول کنم!
نمیخوام شکم به یقین تبدیل بشه!
نمیخوام به فریاد قلبم گوش بدم که نيلوفر ربوده شده!
فیلم های آسانسور و پارکینگ رو هم نگاه می کنیم و کاش دختری که اون حرومزاده روی دوشش میندازه و سوار وَن سیاه میکنه، نيلوفر نباشه!
کاش همین الان بیاد و من عصبانیتم رو با لِه کردنش تخلیه کنم و بخاطر بی توجهیش بکوبمش!
حسام دستی به گردنش میکشه و با استیصال میگه :
_پلاک ماشین مختوشه!
فکر همه جاشو کردن....
سرم به دوران میفته ...
تازه دارم میفهمم چه بلایی سرم اومده...
اون دزدیده شده بخاطر من!!
بخاطر من!
و این یعنی نیلوفر تو چنگ رقبا و دشمنای من اسیره و ممکنه هراتفاقی براش بیفته !!
به صفحه ی مانیتور پشت میکنم و نفس نفس میزنم و دستم ازخشمو عصبانیت مشت میشه .
صحنه خوابیدنش با اون صورت معصوم جلو روم جون میگیره و رمق از تنم میره...
دندون روی هم میسابم و گلدون کریستال روی میزو برمیدارم و با تمام توانم به صفحه ی مانیتور میکوبم و عربده میزنم :
_احمق.... احمق.... احمق
نباید درو باز میکرد... نباید....
حالا من چجوری پیداش کنم؟!
کجای این شهرو دنبالش بگردم ؟؟؟
چنین خریتی کار کی میتونه باشه؟؟
با قدمای بلند از اتاق خارج میشم و به صدا زدن های مکرر حسام اعتنایی نمیکنم...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت341
مسعود لبخندی زد و گفت:سلام بر خانوم کوزت!
اخمی کردم و گفتم:علیک سلام..
با چند تا قدم بلند فاصله بینمون وطی کردو روبروم ایستاد...
شیطون گفت:من موندم تو با چه اعتماد به
نفسی امشبم پاشدی اومدی خونه ام تا واسم غذا بپزی!!
اخمم غلیظ تر شدو عصبی گفتم:ناراحتی میرم.
و روم و ازش برگردوندم و خواستم از خونه خارج بشم که مچ دستم و گرفت...
صداش و از پشت سرم شنیدم:
- تو چقد زود ناراحت میشی دختر!شوخی کردم... شوخیم سرت نمیشه؟!
- دستم و ول کن...
مچ دستم و محکم تر فشار داد و گفت:میشه بمونی؟!
این چی گفت؟!بمونم که سنگ قبرتو رو با هم بشوریم؟؟؟
مگه دیوونه ام خونه تو بمونم پسره
چلغوز؟
به سمتش چرخیدم و با تعجب زل زدم تو چشماش!!
تعجبم و که دید دوباره شیطون شد و گفت:چیه؟؟
همچین نگام می کنی که انگار بهت پیشنهاد رفاقت دادم!!فقط ازت خواستم پیشم بمونی تا با هم شام بخوریم.
امروز رفتم جیگر خریدم الانم دارم تو بالکن کبابشون می کنم...
تنهایی بهم نمی چسبید. توام که تو خونه ات تنهایی گفتم بیای باهم بخوریم....
(روش و ازم برگردوند و در حالیکه به سمت بالکن می رفت، ادامه داد: حالا اگه نمی خوای اصراری نیست... خودم همش ومی خورم... نوش جونم!!!
و وارد بالکن شد...
این گفت جیگر؟؟؟ وای خدا من خیلی وقته جیگر نخوردم... خب نخوردی که نخوردی!! کارد بخوره به
اون شکمت!!!
بیخیال جیگر بابا آبروی خودت و جلوی این مسعود دراکولاا نبر... چی میگی تو؟؟
من
دلم جیگر می خواد. حالا برامم فرقی نمی کنه که مسعود بخواد بهم جیگر بده یا هر کس دیگه!!
@kadbanoiranii
مسعود لبخندی زد و گفت:سلام بر خانوم کوزت!
اخمی کردم و گفتم:علیک سلام..
با چند تا قدم بلند فاصله بینمون وطی کردو روبروم ایستاد...
شیطون گفت:من موندم تو با چه اعتماد به
نفسی امشبم پاشدی اومدی خونه ام تا واسم غذا بپزی!!
اخمم غلیظ تر شدو عصبی گفتم:ناراحتی میرم.
و روم و ازش برگردوندم و خواستم از خونه خارج بشم که مچ دستم و گرفت...
صداش و از پشت سرم شنیدم:
- تو چقد زود ناراحت میشی دختر!شوخی کردم... شوخیم سرت نمیشه؟!
- دستم و ول کن...
مچ دستم و محکم تر فشار داد و گفت:میشه بمونی؟!
این چی گفت؟!بمونم که سنگ قبرتو رو با هم بشوریم؟؟؟
مگه دیوونه ام خونه تو بمونم پسره
چلغوز؟
به سمتش چرخیدم و با تعجب زل زدم تو چشماش!!
تعجبم و که دید دوباره شیطون شد و گفت:چیه؟؟
همچین نگام می کنی که انگار بهت پیشنهاد رفاقت دادم!!فقط ازت خواستم پیشم بمونی تا با هم شام بخوریم.
امروز رفتم جیگر خریدم الانم دارم تو بالکن کبابشون می کنم...
تنهایی بهم نمی چسبید. توام که تو خونه ات تنهایی گفتم بیای باهم بخوریم....
(روش و ازم برگردوند و در حالیکه به سمت بالکن می رفت، ادامه داد: حالا اگه نمی خوای اصراری نیست... خودم همش ومی خورم... نوش جونم!!!
و وارد بالکن شد...
این گفت جیگر؟؟؟ وای خدا من خیلی وقته جیگر نخوردم... خب نخوردی که نخوردی!! کارد بخوره به
اون شکمت!!!
بیخیال جیگر بابا آبروی خودت و جلوی این مسعود دراکولاا نبر... چی میگی تو؟؟
من
دلم جیگر می خواد. حالا برامم فرقی نمی کنه که مسعود بخواد بهم جیگر بده یا هر کس دیگه!!
@kadbanoiranii