کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.83K subscribers
23.1K photos
28.9K videos
95 files
43.2K links
Download Telegram
#پارت332


کنار یک میز با دو صندلی شکیل متوقف میشیم و پیشخدمت صندلی‌ها رو بیرون میکشه و با لبخند اشاره میکنه تا بنشینیم و کارتی که به انگلیسی روی اون کلمه ی ( رزرو ) نوشته شده برمی‌داره و میره.

هومان کِی وقت کرده میز رزرو کنه؟!

روی صندلی روبروش میشینم و کیفمو روی میز میزارم.

به اطراف نگاهی ميندازم و یک دور فضا رو رصد میکنم و یک دور آدم هایی که تقریبا تمام میزها رو پر کردند و همین معلوم میکنه که غذای این رستوران پرطرفداره!

بعضی ها زوج اومدن و خودشون رو به صرف یک شام عاشقانه دعوت کردند!
بعضی ها خانوادگی و با بچه هاشون و برخی ها گروهی و مجردی مثل اون پنج تا دختری که در سمت راست ما قرار دارنو صدای خنده و هر هر و کرکرشون کل رستورانو برداشته!

چهره ی همشون رو از نظر میگذرونم.
نچرال و اروپایی با مدل موهای مختلفِ کوتاه و بلند براشینگ و مصری و آرایشی لایت که رژ قرمز و جیغ یکیشون بدجوری تو چشم بود.
زیبا بودند و بیش از اندازه لوند و نگاه زیر زیرکیشون به میز ما بود !

نمیدونم چرا نگاهم سمت هومان کشیده شد تا ببینم اون هم نگاهشون میکنه یا نه!
و همین که میبینم با اخم مِنوی چرمی رو بالا پایین میکنه و اصلا حواسش به اون سمت نیست، خیالم راحت میشه و معنی لبخندی که به لبم میاد رو نمی‌فهمم!
چرا باید خوشحال بشم که هومان به اونها که با ادا و اطوار نگاهش میکنن و کم مونده که قورتش بدن، توجهی نمیکنه!


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت332




من و روی صندلی نشوند و به سمت یخچال رفت...

آب و دوغ و ماست و ترشی و بیرون آورد و گذاشت روی میز به سمت قابلمه روی گاز رفت و نیشش بازشد....

روبه من گفت: به به! بذار ببینم چی پختی!

قطع به یقین با دیدن اون کرمای مریض بدحال رنگ پریده چنان دادی سرم میزنه که روح عمه خانوم بابا بزرگ خدابیامرز بابای مامانم بیاد جلوی چشمم!!!

در حال که قیافه ام مچاله شده بود، لبخند مصنوعی زدم و گفتم:همچینم خوب نشده ها!!

یعنی... نیشش شل تر شد و گفت: ای بابا !تو چقد شکسته نفسی می کنی !!من مطمئنم با دیدن این غذا آب از لب و لوچه ام آویزون میشه...

و دستش و برد سمت در قابلمه تابرش داره!!


جیغ بلندی زدم و گفتم:نه!!

مسعود با چشمای گردشده بهم زل زد و با تعجب گفت:چته دیوونه؟! چراجیغ میزنی؟!خل بودی خل تر شدی!!!

اخمی کردم واز جام بلندشدم...به سمتش رفتم و گفتم:وقتی بهت می گم خوب نشده یعنی خوب نشده پس هی نگو شکسته نفسی نکن...

من چه شکسته نفسی دارم که با تو بکنم هان؟می گم بد شده آقاجان... خیلیم بد شده!!

لبخندی روی لبش نشست و گفت:ای بابا.. انقد خودت ودست کم نگیر!!مرغ دیروزت خیلی خوشمزه بود.مگه میشه غذای امشبت بدمزه باشه؟!حتما خوش مزه اس.
ودستش و بردسمت در قابلمه و قبل از اینکه من بتونم عکس العملی نشون بدم، خیلی سریع درش
و برداشت !!

چشمتون روز بد نبینه... وقتی نگاهش افتاد به اون کرمای مریض بدحال رنگ پریده چشماش شد قد دو تاسیب زمینی !!!

در حالیکه به ماکارونی زل زده بود، با تعجب گفت:این چیه؟!

از سرناچاری لبخندی زدم و گفتم: قرار بود ماکارونی باشه !!

@kadbanoiranii