کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.3K videos
95 files
43.6K links
Download Telegram
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت79 جعبه ای کمک های اولیه رو ازاشپزخونه برداشتمو به سمت اتاق شاهین رفتم تقه ای به در زدمو باگفتن بیاتو شاهین در بازکردم جعبه ای کمک های اولیه رو بروش گرفتم گفتم بیا بشین صورتمو ضد عفونی کن من نه عمم اخه من بلد نیستم که اینبار فرهاد گفت…
#پارت80

-تموم شد


شادی خانوم میشه زحمت منوهم بکشید


اخه...


خواهش میکنم..


هوووفی کشیدم به سمتش رفتم


صورت اون بیشتر شاهین زخم داشت


دوباره پنبه رو به بتادین زدمو روی گونه اش که جراحتش بیشتر از بقیه صورتش بود گذاشتم


نگاهش بهم بود برعکس من که نگاهم فقط به پنبه ای به گونه ام زده بودم بود


داشتم زیرنگاهش ذوب میشدم


ولی نگاهش مثل ادم هیز نبود یه جوری بود که نمیفمیدم


دوباره پنبه رو برداشتم بهش بتادین زدم


خیلی محمکم دوباره به گونش زدم


اخ بلندی گفت
حقش بود تادیگه اینجوری نگاهم نکنه تقریبا ده دقیقه ای کار فرهاد هم تموم شد


به صورتاشون نگاه کردم خنده ام گرفت به زوری خنده امو خوردم جعبه رو جمع کردم به طرف شاهین برگشتمو گفتم


الان میتونم برم


اره برو


بیعشور یه تشکر کردن بلد نیستم


به سمت در اتاق رفتم همینکه در رو بازکردم


فرهاد گفت


ممنونم شادی خانوم خیلی زحمت کشیدید


افرین به این میگن بچه ای با ادب


لبخندی زدمو گفتم کاری نکردم که


از اتاق اومدم بیرون نگاهی به سالن کردم


خداروشکر بابا هنوز تواتاقش بود


به سمت اشپزخونه رفتمُ جعبه رو سرجاش گذاشتم...


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت79 رمان پارادوکس _ کم زبون بریز. چیشده گفتی بیام دنبالت؟؟ قری به گردنش داد و گفت: _ حالا بعد عمری یه روز اومدی دنبال من. ببین چه منتی میزاریا. _ د اخه میدونم تا کارت گیر نباشه که سراغ منو نمیگیری. _ اتفاقا امروز کارم گیر نیست. به جاش مامان فاطمه زنگ…
#پارت80
رمان پارادوکس

جلوی در زدم رو ترمز. پروانه تندی پرید پایین و زنگو فشار داد. منم دزدگیر ماشینو زدم و سمتش رفتم. در با صدای ارومی باز شد و باهم وارد شدیم. از تو خونه صدای بلند چند نفر میومد. انگار مامان و حاج اقا داشتن با چند نفر بگو بخند میکردن. متعجب به پروانه نگاه کردم که روشو ازم گرفت. مطمئن بودم که یه چیزی شده یا قراره بشه. تنها چیزی که ارومم میکرد این بود که حس بدی نداشتم. هر وقت قرار بود اتفاقی بیوفته حس بدی بهم دست میداد..کفشامونو در اوردیمو تقی به در زدم و وارد شدیم. مامان با شنیدن صدامون اومد استقبالو جفتمونو بغل کرد:
_ خوش اومدین مادر
لبخندی زدمو گفتم:
_مرسی.
_ توخوبی پروانه.
_ مرسی مامانجون.
_ دخترای مامان بدویین بیاین تو حاج اقا هم خیلی دلش براتون تنگ شده.
اروم پرسیدم:
_ مامان مهمون داری؟
چشاش به طرز عجیبی برق زد. با خنده گفت:
_ اره.
_ کی هست به سلامتی؟
دستمو گرفت و سمت سالن پذیرایی کشید و گفت:
_ حالا بیا خودت میفهمی.
سرمو چرخوندم سمت پروانه که سرجاش وایساده بود که دیدم با خنده شونه هاشو انداخت بالا.


@kadbanoiranii
#پارت80


سکوت سنگین بینمون رو هق هق های عمه میشکنه.
هیچ ایده ای ندارم و هیچ جایی به نظرم نمی رسه.

صدای آهسته و گرفته ی عمه حواسمو جمع میکنه :


_اگه اینجا بودن اذیتش میکنه بفرستیمش اصفهان خونه ی صنوبر، حداقل خیالم راحته که مثل چشماش از نيلوفرم مراقبت میکنه...


این چیزیه که به فکر منم رسید اما شدنی نیست چون... :


_عمه جانم،
عمه صنوبرم خواهر شماست، یادتون رفته الناز دو روزی که اینجا بود چجوری پیش نيلو زار میزد که انگار دور از جونش، مُرده!!!
اونجا هم جای مناسبی نیست و روحیه اش بیشتر تضعیف میشه...


با لحن زاری خدا رو صدا میزنه.


از حرف نزدن آقا مجتبی به ستوه میام و رو بهش میگم :


_شما نمیخواید چیزی بگید؟نظری ندارید؟


چند ثانیه چشم می بنده و سرشو پایین میندازه.
در همون حالت می پرسه :



_گفتی،. دکتر سعادت گفته از این کشور دورش کنیم؟!


عمه صنم قبل از جواب دادن من، تو صورتش براق میشه و با تندی میگه :


_حالا گفته باشه!
واسه خودش گفته.
مگه من میزارم بچمو تک و تنها بفرستی یه کشور غریب...!


رو به من می چرخه و میگه :


_می گردید همین دور و بر یه خونه ای براش اجاره می کنید، منم میرم می‌مونم پیشش!

پنجه بین موهام فرو میبرم و میگم :


_ای بابااا، عمه چرا برمی‌گردی سر خونه ی اول..!! یک ساعته دارم برات گِل لگد میکنم.


و در ادامه، جواب سوال آقا مجتبی رو میدم :


_بله عمو، گفت اگه بتونید کلا از این کشور خارجش کنید خیلی بهتره، ولی ما که....


اجازه نمیده جمله امو کامل کنم و بین حرفم میگه :

_ میریم نيويورک!!!


منو عمه همزمان با بُهت و تقریبا صدای بلند میگیم :


_چییییی؟؟؟


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت80





پام و بردم عقب تا یه لگد جانانه دیگه به پاش بزنم که پاش و از پام دور کرد..

.از جاش بلند شد و به
سمتم برگشت.

تو چشمام خیره شدو چنان لگدی به گوشه پام زد که دو دور، دوره خودم چرخیدم!

پوزخندی زد و گفت:اینم من زدم واسه لاستیکایی که پنچر کردی!

در حالیکه صورتم از درد مچاله شده بود،

گفتم: آخ... خیلی نامردی... پام شکست... وای... وای!

مسعود چیزی نگفت و فقط باهمون پوزخند مسخره اش بهم زل زد.

دلم می خواست بزنم تو دهنش ولی راستش دیگه جونی تو بدنم نمونده بود که بخوام صرف زدن مسعود بکنم!

بابک از جاش بلند شد و به سمت ما اومد

.نگران رو به من گفت:چی شدین خانوم شمس؟ ببینم پاتون

بهم نزدیک شد

تا پام و نگاه کنه که ازش فاصله گرفتم.اینم زیادی پررو شده بود!!!

آروم گفتم: چیزی نیست ببخشید. و خیلی سریع به همراه آرزو از سلف خارج شدیم.


به کلاسمون رفتیم و روی صندلیای جلو نشستیم

. هنوز استاد نیومده بود.ارزو داشت با شیده صحبت می کرد...

ایش !!شيده شاهی... یه دختر فوق العاده چندش که من حالم ازش بهم می

خوره.ارزو ام با چه کسایی هم صحبت میشه ها!

حوصله ام سر رفته بود خفن

توکلاسم هیشکی و به جز آرزو و شیده نمی شناختم!

چون این کلاس عمومی بود و تایمش کم و فشرده ، فرصت نکردم کسی و بشناسم.

ناخواسته مکالمه دوتا دخترو شنیدم که پشت سره من نشسته بودن:

- اگه هستی بفهمه از غصه دق میکنه!

- آره بیچاره...چقدرم مسعود و دوست داره
موضوع جالب شد مسعود خودمون و میگن؟!

آخه کی اون خودشیفته رو دوست داره؟!

چقدر احمقه اون دختره که مسعود و دوست داره!


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر