کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت362 رسانه تبلیغی ما باشید🎀 به کدبانوها فوروارد کن 😊 لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join @kadbanoiranii https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال @kadbanoiranii حرام…
#پارت363
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت363
اسکاف رو به سر چوبش میکشه و میگه :
_البته اسم اونا توپ دورنگ نیست، توپهای استریپن...
دستی در هوا تکون میدم و میگم :
_خب حالا همون!
توپ کیوبال سفید رنگو بالا میندازه و میگیره.
صدر میز می ایسته و توپ رو مقابل باقی گوی های رنگی تنظیم میکنه و اولین ضربه رو برای پخش شدنشون میزنه و کنار میکشه.
با سر اشاره بهم میکنه و میگه :
_ شروع کن...
یقه ی بلوزمو بالا میکشم و با اعتماد به نفس جلو میرم و به تقلید از فیگوری که هومان گرفته بود، چوبو در دست میگیرم و هدفمو انتخاب میکنم و نابلدانه و محکم به توپ ضربه میزنم که به دیواره ی میز برخورد میکنه و برمیگرده.
بلند میخندم و برای خودم دست میزنم و تعظیم میکنم :
_ تشویق نکنید، تشویق نکنید... من متعلق به همتونم ..... احسنت به خودم، برای شروع عالی بوددد...
همراه آهنگای خارجی که پشت هم پلی میشن، میخونم و با شیطنت قِر میدم.
خیرگی نگاه هومان باعث میشه با خجالت و کرشمه ی زیرپوستی لبای خندونمو زیر دندون بکشم و گردنم رو کج کنم.
یک حرکت دلبرانه ی خواستنی!
هومان با همون لبخند یک طرفه ی خیلی ریز، چشم ازم میگیره و حرکت اولو گل میکنه و باز با چشم و ابرو بهم علامت میده نوبت منه!
دوباره ناوارد چوبو به دست میگیرم و زیر چشمی به هومان نگاه می کنم.
حواسش کاملا به منه!
چوبشو به پایه تکیه میده و میزو دور میزنه و سمتم میاد...
کنارم وایمیسته و دستشو روی کمرم میزاره و انحنای بدنم رو درست میکنه!
نزدیکمه!
اونقد که اگر برگردم یا تکون بخورم در آغوشش قفل میشم!
چشمام روی هم میفته و عطر تلخش مشاممو پر میکنه و در اعماق وجودم ذخیره میشه!
لبامو با لذت روی هم میفشارم!
گرمای کف دستش پوستمو میسوزونه و دلمو آب میکنه!
لبخند نامحسوس شیرینی از این حرکتش به لبم میاد...
فُرم دستامو میزون میکنه و چوب رو به دستم میده و عقب میکشه و میگه :
_ اول طرز صحیح ایستادن و چوب دست گرفتنو یاد بگیر، بعد شرط بزار.
در دنیای دیگری سِیر میکنم که فقط میتونم سر تکون بدم و بی حواس به توپ ضربه بزنم.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
اسکاف رو به سر چوبش میکشه و میگه :
_البته اسم اونا توپ دورنگ نیست، توپهای استریپن...
دستی در هوا تکون میدم و میگم :
_خب حالا همون!
توپ کیوبال سفید رنگو بالا میندازه و میگیره.
صدر میز می ایسته و توپ رو مقابل باقی گوی های رنگی تنظیم میکنه و اولین ضربه رو برای پخش شدنشون میزنه و کنار میکشه.
با سر اشاره بهم میکنه و میگه :
_ شروع کن...
یقه ی بلوزمو بالا میکشم و با اعتماد به نفس جلو میرم و به تقلید از فیگوری که هومان گرفته بود، چوبو در دست میگیرم و هدفمو انتخاب میکنم و نابلدانه و محکم به توپ ضربه میزنم که به دیواره ی میز برخورد میکنه و برمیگرده.
بلند میخندم و برای خودم دست میزنم و تعظیم میکنم :
_ تشویق نکنید، تشویق نکنید... من متعلق به همتونم ..... احسنت به خودم، برای شروع عالی بوددد...
همراه آهنگای خارجی که پشت هم پلی میشن، میخونم و با شیطنت قِر میدم.
خیرگی نگاه هومان باعث میشه با خجالت و کرشمه ی زیرپوستی لبای خندونمو زیر دندون بکشم و گردنم رو کج کنم.
یک حرکت دلبرانه ی خواستنی!
هومان با همون لبخند یک طرفه ی خیلی ریز، چشم ازم میگیره و حرکت اولو گل میکنه و باز با چشم و ابرو بهم علامت میده نوبت منه!
دوباره ناوارد چوبو به دست میگیرم و زیر چشمی به هومان نگاه می کنم.
حواسش کاملا به منه!
چوبشو به پایه تکیه میده و میزو دور میزنه و سمتم میاد...
کنارم وایمیسته و دستشو روی کمرم میزاره و انحنای بدنم رو درست میکنه!
نزدیکمه!
اونقد که اگر برگردم یا تکون بخورم در آغوشش قفل میشم!
چشمام روی هم میفته و عطر تلخش مشاممو پر میکنه و در اعماق وجودم ذخیره میشه!
لبامو با لذت روی هم میفشارم!
گرمای کف دستش پوستمو میسوزونه و دلمو آب میکنه!
لبخند نامحسوس شیرینی از این حرکتش به لبم میاد...
فُرم دستامو میزون میکنه و چوب رو به دستم میده و عقب میکشه و میگه :
_ اول طرز صحیح ایستادن و چوب دست گرفتنو یاد بگیر، بعد شرط بزار.
در دنیای دیگری سِیر میکنم که فقط میتونم سر تکون بدم و بی حواس به توپ ضربه بزنم.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت363
لبخندی زد و گفت:اوف چجورم!!
خیلی خوشمزه بود....(و دوباره شیطون شد و گفت: مطمئن باشم که آرزو کمکت نکرده دیگه نه؟!
ایش!!بچه پررو رونگاه!!
این همه جون کندم غذا پختم، حالا داره همه چی و می زنه به اسم آرزو!!
اخمی کردم و گفتم: توام دلت خوشه ها! آرزو الان سرش با امیر گرمه..
.اون روزم که اومد خونه من و واسه تومرغ درست کرد،
اومده بود خبر ازدواجش و بهم بده وگرنه انقد سرش با امیر گرمه که وقت
سرخاروندن نداره!
لبخندش پررنگ تر شد و گفت: واسشون خوشحالم بهم میان...
اخم منم محو شد و جاش یه لبخندنشست روی لبم..راست می گفت..
. آرزو وامیر خیلی بهم میان!!
الهی قربون ارزو بشم من..رفیق شفیق خل و چلم داره عروس میشه!!
گفتم: آره... خوشبخت بشن ایشا..!عروسیشون هفته بعده!!
- آره... میگم شیدا هفته بعد باهم بریم تالار؟!
جانم؟؟!این مسعود چایی نخورده پسرخاله شد؟!با هم بریم تالار؟!دیگه چی؟!
- نه..مزاحمت نمیشم خودم میرم!!
- مزاحم چیه بابا؟!هردومون می خوایم بریم عروسی، همسایه هم که هستیم... باهم بریم بهتره.
باشه؟!!
راست میگه ها!!جفتمون می خوایم بریم عروسی به قول مسعود همسایه هم که هستیم...
باهم بریم بهتره!!اگه من با مسعود نرم مجبورم خودم با ۲۰۶ اشکان رانندگی کنم...
می ترسم بزنم به یه ماشینی و عروسی آرزو کوفتم بشه...
گذشته از اون اگه بخوام رانندگی کنم، نمی تونم جیغ بزنم ومسخره بازی دربیارم...
!اونجوری خوش نمیگذره... اصلا یه ضرب المثل هست که بنده خودم ساختم که میگه
"افتادن دنبال ماشین عروس و جیغ زدن و درست کردن کارناوال، از خودعروسی توی تالار بیشتر خوش میگذره!"
اگه مسعود بشه راننده ام می تونم هرچی که بخوام مسخره بازی دربیارم...
@kadbanoiranii
لبخندی زد و گفت:اوف چجورم!!
خیلی خوشمزه بود....(و دوباره شیطون شد و گفت: مطمئن باشم که آرزو کمکت نکرده دیگه نه؟!
ایش!!بچه پررو رونگاه!!
این همه جون کندم غذا پختم، حالا داره همه چی و می زنه به اسم آرزو!!
اخمی کردم و گفتم: توام دلت خوشه ها! آرزو الان سرش با امیر گرمه..
.اون روزم که اومد خونه من و واسه تومرغ درست کرد،
اومده بود خبر ازدواجش و بهم بده وگرنه انقد سرش با امیر گرمه که وقت
سرخاروندن نداره!
لبخندش پررنگ تر شد و گفت: واسشون خوشحالم بهم میان...
اخم منم محو شد و جاش یه لبخندنشست روی لبم..راست می گفت..
. آرزو وامیر خیلی بهم میان!!
الهی قربون ارزو بشم من..رفیق شفیق خل و چلم داره عروس میشه!!
گفتم: آره... خوشبخت بشن ایشا..!عروسیشون هفته بعده!!
- آره... میگم شیدا هفته بعد باهم بریم تالار؟!
جانم؟؟!این مسعود چایی نخورده پسرخاله شد؟!با هم بریم تالار؟!دیگه چی؟!
- نه..مزاحمت نمیشم خودم میرم!!
- مزاحم چیه بابا؟!هردومون می خوایم بریم عروسی، همسایه هم که هستیم... باهم بریم بهتره.
باشه؟!!
راست میگه ها!!جفتمون می خوایم بریم عروسی به قول مسعود همسایه هم که هستیم...
باهم بریم بهتره!!اگه من با مسعود نرم مجبورم خودم با ۲۰۶ اشکان رانندگی کنم...
می ترسم بزنم به یه ماشینی و عروسی آرزو کوفتم بشه...
گذشته از اون اگه بخوام رانندگی کنم، نمی تونم جیغ بزنم ومسخره بازی دربیارم...
!اونجوری خوش نمیگذره... اصلا یه ضرب المثل هست که بنده خودم ساختم که میگه
"افتادن دنبال ماشین عروس و جیغ زدن و درست کردن کارناوال، از خودعروسی توی تالار بیشتر خوش میگذره!"
اگه مسعود بشه راننده ام می تونم هرچی که بخوام مسخره بازی دربیارم...
@kadbanoiranii