کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29K videos
95 files
43.3K links
Download Telegram
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت246 رمان پارادوکس با حس سنگینی چیزی رو بدنم چشممو باز کردم. خمار از خواب زل زدم به حامی که ازم دور میشد و سمت اشپزخونه میرفت. تو جام نیم خیز شدم که با دیدن پتوی نازکی که رو تنم بود سرمو دوباره چرخوندم سمتش. اینهمه مهربونی ازش بعید بود. نگاهی به…
#پارت247
رمان پارادوکس

مچ دستمو بالا اورد و درحالیکه زل زده بود بهش مشغول نوازش پشتش دستم شد:

_ ولی من ازین رفتن خوشحال نیستم.

دستمو محکم از دستش کشیدم بیرون که

جوریکه انگار از یه دنیای دیگه بیرون اومده باشه به خودش اومد:

_چیکار داری میکنی؟ دستمو ول کن.

اروم دستمو ول کرد و زل زد تو چشمام.

با لحن خاصی که تو صداش موج میزد گفت:

_دستاتو ول کنم. سرنوشتت چی؟ اون که بهم گره خورده نمیتونم ولش کنم.

چی داشتم میشنیدم؟ این چند روز اینجا چخبر شده بود؟؟؟

با حالت پر اضطرابی پرسیدم:

_چند روزه حرفاتون ترسناک شده. هم تو هم اون دوستت. چتونه شما؟؟؟

نگاه خیره و سنگینش داشت عذابم میداد. نفسشو پرصدا داد بیرون و گفت:

_ برو وسایلتو جمع کن. زمان همه چیو حل میکنه.

عصبی پرسیدم:

_ زمان چیو حل میکنه؟؟؟

دستشو به سینه زد و ریلکس گفت:

_ هر چیزی که قرار بابت ترس و ناامنی تو بشه.

پوزخندی زدمو با لحن تمسخر امیزی گفتم:

_ حتما هم قرار تو حلش کنی..

لبخند شیطونی زد و درحالیکه چشماش حسابی برق میزد گفت:

_ شاااید.

@kadbanoiranii
#پارت247

[ هومان ]


سرم عجیب درد میکنه از حجم زیاد سیگارهایی که دیشب مهمونِ ریه های بی زبونم کردم.

من هیچ وقت زیاده روی نمیکردم..... ولی اینبار فرق داشت... این بار من تازیانه زدم به روح و روانِ نحیف اون دخترک بیچاره و کاری کردم که از ترسِ غرق شدن قالب تهی کنه.... کاری کردم که تو روم بایسته و تنفر و بیزاریشو فریاد بزنه...

چشمامو با حرص محکم روی هم فشار میدم تا تصویر اون سیلی های ناحقم، اوقاتمو تیره و تار نکنه.
هر بار با تصور چشمای نمدار و ملتمسش، سرم تیر میکشه.
حتی فشار شقیقه های دردمندم تسکین دهنده نیست و آماس وجدانم، روی اعصابم رژه ی نظامی میره...

امروز اومدم شرکت تا مثل همیشه خودم رو در کار و مشغله، غرق کنم...
تا به مغزم فرصت سفسته چینی و افکار بیخود ندم اما...


سوفیا متوجه پریشونیِ احوالم میشه و میگه :

_Do you want me to move the meeting to another day?

(میخواید جلسه رو به روز دیگه ای موکول کنم؟)


لحنم تند میشه و خشمم رو این چنین بیرون میریزم :

_Which graves are they?
When did I allow you to be negligent?
Do all these people have to procrastinate?

(پس کدوم گوری ان؟؟
از کی تا حالا به خودتون اجازه ی سهل انگاری در ساعات کاری میدید؟؟
که الان این همه آدمو معطل و مچل دونفر باشن؟؟)

نگاهشو میدزده و با شرمندگی سرشو پایین میندازه....
خودم خبر از احوالم دارم و میدونم تورم مویرگهای قرمز ناشی از بی خوابی داخل چشمام و لحن به شدت عصبیم بقیه رو ترسونده، و سر این میز بیست نفره، کوچک ترین صدایی از هیچ کدومشون در نمیاد، مخصوصا که فهمیدن، چیزی که ازش متنفرم یعنی بی نظمی صورت گرفته...


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت247




ذوق زده واسه خودم داشتم حال می کردم که صدای باز شدن در ورودی خونه اومد. بعد از اونم صدای مامان:

- کجا بودی اشکان؟!می دونی چقدر دلواپست شدیم؟!!عزیز دلم... پسر گلم می خوای بری بیرون...

اشکان با صدای کلافه و خسته اش حرف مامان و قطع کرد

- تورو خدا هیچی نگو مامان.هیچی.

با این حرف اشکان نگران شدم. یعنی چی هیچی نگو؟

یعنی چی شده!؟

با عجله از اتاق خارج شدم. همین که اومدم بیرون با اشکان چشم تو چشم شدم.

نگاهی گذرا بهم انداخت و به سمت اتاقش رفت.

قیافه اش خیلی پیکر بود. نگاهش خسته بود. حالش

بد بود. بد که نه داغون بود!!!

مامان همون طور که به سمتش می رفت، گفت:

تو که من و نصف جون کردی بچه!!!

چی شده؟!تو شرکتتون اتفاقی افتاده؟ با سارا دعوات شده؟ اشکان...

حرف مامان با بسته شدن در اتاق اشکان ناتموم موند.

صدای چرخش کلید توی قفل در، هممون و مبهوت کرد.

بابا به سمت در رفت و آروم گفت:اشکان!!!چرا درو قفل کردی؟

بعدم مامان به سمت در رفت و حرفای قبلیش و تکرار کرد.

ولی اشکان در جواب همه حرفاشون فقط گفت:

- برید. تورو خدا برید.برید... بذارید تنها باشم... بذارید به درد خودم بمیرم...برید.

مامان نگران تر از قبل، در حالیکه اشک تو چشماش حلقه زده بود گفت

الهی مامانت برات بمیره. چی شده اشکانم؟!


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر