کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.2K videos
95 files
43.5K links
Download Telegram
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت234 رمان پارادوکس صدای قدماش که سمت در اتاق اومد هول هولکی از در فاصله گرفتم و رو پنجه های پام سمت اشپزخونه دویدم. همینکه پشت میز نشستم صدای تق در اومد. سرمو انداختم پایین که حضورشو تو اشپزخونه حس کردم: _سلام. بدون اینکه جوابشو بدم رفتم سمت فنجونا…
#پارت235
رمان پارادوکس


بهم نزدیک تر شد صدام زد:
_آمین

انگشتمو به سمتش گرفتم و گفتم:

_اسم منو با لبای کثیفت نبر.

یهو انگشتمو که به سمتش گرفته بودمو محکم گرفت و چرخوند. از درد اخی گفتم که با حرص گفت:

_ هرچی هیچی نمیگم برا خودت میتازونی‌. حواست به حرفاییکه از دهنت در میاد هست؟

قطره اشک‌ تو چشمام حلقه بست اما خودمو کنترل میکردم که نریزه. که نبینه ضعفمو.

دهن باز کرد حرفشو ادامه بده که با صداییکه از پشت سرمون اومد تپش قلبم رفت رو هزار:

_حامی؟

حامی با چشمای به خون نشستش زل زد به پشت سرم.

_اروم باش.

و انگار همین جمله اب رو اتیش شد. چشاشو بست و نفسشو پرصدا داد بیرون.

از ترس میترسیدم برگردم عقب:

_سلام.

سرمو چرخوندم سمتشو با ترس نگاش کردم. خدایا من اینجا چیکار میکردم؟ بین دو تا ادم.

یکیش کسی که سه سال پیش نابودم کرده بود و یکی دیگه کسی که همین دیشب اگه متجاوزگرم نمیرسید دوباره نابود میشدم‌.

اب دهنمو قورت دادم و فقط نگاش کردم. سرشو انداخت پایین و با شرمندگی خاصی گفت:

_ بابت دیشب من واقعا عذر میخوام‌ اتفاقی که داشت میوفتاد دست من نبود. تو حالت عادی نبودم.

🍃 @kadbanoiranii
#پارت235

جسمی روی بینی و دهنمو پوشونده و با هردَم ، پشت جناغ سینه ام تیر میکشه.

یک بار دیگه چشم باز میکنم.

زنی بالای سرم ایستاده و وقتی چشمهای بازم رو می بینه لبخند میزنه :

_are you OK?
(حالت خوبه؟)


درکی از موقعیتم ندارم!
از مرگ برگشتم؟!
به اطراف نگاه میکنم و خودم رو در اتاقی آشنا می بینم.

عمارتِ هومان؟؟
تصویر ها یکی یکی جلوی چشمم زنده میشه.
کابوس نبود!
یک واقعیتِ وحشتناک بود اما...
چرا حالا اینجام؟!

مگه هومان قصد کشتنم رو نداشت؟!
مگه نمی‌خواست بهم تجاوز کنه؟!

پس اینجا روی تخت اتاق و زیر سرُم چه میکنم ؟

یعنی وقتی بیهوش بودم، بکارتم رو گرفته و به خواسته اش رسیده ؟!

همین فکر کافیه تا تنفس با وجود دستگاه اکسیژن برام سخت بشه و یک اشک نافرمان از گوشه ی چشمم جاری بشه و بین موهام بلغزه..

زن دست روی پیشانیم میزاره و میگه :

_Your body temperature has dropped and it is no longer dangerous.
The doctor was able to save you in time.!
(تبت پایین اومده و دیگه خطرناک نیست.
دکتر به موقع تونست نجاتت بده!)


الیزابت رو میبینم که میاد و رو به همون زن میگه :

_The driver is waiting for you.
(راننده منتظر شماست)


پس خودش کجاست؟؟
کارشو کرده و تن دردناک و رنجورمو آورده اینجا؟

زنی که حدس می‌زنم پزشک باشه گیره ی غلتکی سِرُم رو کمی بالا و پایین میکنه.
دستگاه پالس اکسیمتری که به انگشت اشاره ام وصله، جدا میکنه و نگاهی بهش میندازه.
ماسک اکسیژن رو از صورتم برمیداره و همراه کپسول در کیف مخصوصش قرار میده و بعد از تکون دادن دستش برام همراه الیزابت از اتاق خارج میشه.

دلم میخواد بخوابم.
یه خوابِ عمیق و طولانی بدون بیدار شدن...
من قسم خوردم که خودمو میکشم.
آیا جسارتش رو دارم که تیغ روی رگم بکشم ؟

اینبار که چشم می بندم.
فقط بی صدا برای خودم گریه میکنم.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت235




انگشت کیکیش و توی دهن سعید فرو کرد و با اون یکی دستش آروم زد پشتش.

با یه لبخند شیطون گفت:عاشق همین دیوونه بازیاتم سعید!!!

سعید خندید و گفت:مخلصیم!

یهو یه پارازیت وارد صحنه شد...

یکی از دخترای مفتون و عاشق مسعود!!
!
با عشوه رو به مسعود گفت: تبریک میگم

مسعود. از اولش می دونستم که پایان نامه ات معرکه اس.

و یه جعبه کادویی رو به سمت مسعود گرفت!!

مسعود با تعجب نگاهی به کادو کرد و گفت:این مال منه؟!

- بعله.

سعید با خنده گفت:نمی شه مال من باشه؟!

دختره اخمی کرد و رو به سعید گفت: نه!مال مسعود.

مسعود لبخندی زد و کادو رو ازش گرفت.

و زیر لبی گفت:مرسی

دختره داشت از ذوق پس میفتاد. با نیش باز به مسعود زل زده بود...

یهو یه دختر دیگه ام پیداش شد. کادوی توی دستش و به سمت مسعود گرفت و گفت: تبریک.

مسعود لبخندی زد و کادو رو ازش گرفت.

اونم داشت پس میفتاد...

اون دوتا که رفتن سرجاشون، یه گله دیگه اومدن.

اصلا یه اوضاعی بود!!!روی میز پر از گل و کادو شده بود.


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر