کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.83K subscribers
23K photos
28.1K videos
95 files
42.2K links
Download Telegram
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت172 رمان پارادوکس پگاه بی حوصله جواب داد: _سر به سرم نزار سحر،اصلا حوصله دارم. سحردستشو به کمرش زدوگفت: _ اینو که خودم از قیافه ی داغونت فهمیدم. دارم میپرسم چه مرگته؟ پگاه گوشیشو گذاشت کنارشو گفت: _ دوستم یه کلیپ برام فرستاد حالمو بهم ریخت. ملیکا وسحر…
#پارت173
رمان پارادوکس

باتمام وجودم جیغ میزدم کمک میخواستم. انگار زمان و مکان از دستم در رفته بود. برگشته بودم به اون انباری کوفتی. سردم بود. دندونام از سرما بهم میخورد. دستایی که شونه هامو گرفته بود و با وحشت پس میزدم و حتی قدرت اینو نداشتم که تشخیص بدم کیه و چی دار ه میگه. من فقط میخواستم اون نزدیکم نیاد. دوباره تکونم دادن و من با جیغ پشت سر هم تکرار میکردم:
_نههههه، نهههه تورو خدا ولم کن دست از سرم بردار. نهههههه.
صدای کوبیده شدن در و اینبار یه عطر اشنا، که ترسمو چند برابر کرد. دستامو دور خودم حلقه کردم. دمای اتاق انگار زیر صفر شده بود. صداهای اشناشون به گوشم میخورد و بازم قدرتشو نداشتم جوابی بدم. صدای جیغ دخترک از پشت گوشی پگاه به بدحالیم دامن میزد. جیغ زدم:
_خفش کنننننن. خفش کن نمیخوام صداشو بشنوم. خفش کن.
و اینبار صدای اشنایی که دلمو بیشتر تکون داد:
_اون کلیپ لعنتیو خفش کن سحر. نمیبینی حالشو؟؟؟
و بعد یهو دستای یکی دورم پیچیده شد. جیغام تبدیل به زجه و ناله شده بود. تند و پشت سر هم گفتم:
_ میترسم. خیلی میترسم..
صدای اروم و اشنای سحر زیر گوشم پیچید:
_هییییسسسس، نترس. چیزی نیست. تموم شد.ببین چشماتو بازکن و نگاه کن.تو اینجایی. اینجا کسی قرار نیست به کسی اسیب بزنه. چند تا نفس بکش و چشماتو باز کن. چیزی نیست دختر خوب. چیزی نیست.
اروم چشمای خیسمو باز کردم. با دیدن نگاه نگران همکارام و اینکه من تو اون انبار کوفتی نیستم یهو نفسمو ول کردم و اروم گرفتم. صورتم خیس عرق شده بود. دستی جلوی صورتم اومد که لیوان ابو جلوم گرفته بود. سرمو که بلند کردم نگاهم به صورت اخمالود حامی گره خورد.با همون حالت اشاره ای به لیوان اب کرد و گفت:
_ بخورش حالتو بهتر میکنه.
با دستای لرزون لیوان و ازش گرفتم و به لبام نزدیک کردم. هنوز یه جرعه ازش نخورده بودم که اینبار صدای داد حامی بلند شد:
_ این مزخرفات چیه تو گوشیت پگاه؟

🍃 @kadbanoiranii
#پارت173

ایلیا از شماره ی خطی حرف میزنه که هومان برام گرفته بود؟!

من حتی یادم نمیاد اونو کجا گذاشتم!

بزاق دهنمو قورت میدم تا از خشکی گلوم کاسته بشه و به فرمان دل تنگم می پرسم:

_مامان و بابام خوبن؟
همه چی رو به راهه؟


_خوبن ولی دلتنگن!
اجباری که تو بهشون تحمیل کردی اگرچه تحمل میکنن ولی....
ول کن این حرفا رو تو خوب باشی، همه ی ما خوشحال و خوبیم...
به فکر خودت و سلامتیت باش...
خدارو هزار مرتبه شکر که صداتو شنیدم....

بغض صدای برادر دل نازکم رو درید و با گلایه گفت :

_چرا نيلو؟
چرا حتی شنیدن صداتو از ما دریغ کردی؟
مگه ما چیکار کردیم؟
مسبب کدوم اتفاق ما بودیم؟


چیزی برای گفتن ندارم!
جوابی ندارم بنابراین پایان این مکالمه رو اعلام می‌کنم :

_ایلیا هرموقع که زمانش برسه، هرموقع که بشم همون آدمی که میخوام و بتونم خودم رو ببخشم بخاطر انتخابات اشتباهم و شمارو ببخشم بخاطر اینکه جلوی اشتباهمو نگرفتید، خودم بهتون زنگ میزنم پس....... به هیچ کس نگو که با من حرف زدی و....... دیگه با هومان تماس نگیر.....


حرفام که به اتمام میرسه، بدون توجه به جمله ای که میخواد بگه، تماسو قطع میکنم و خودمو روی تخت رها میکنم.


حرفی از عمل پاهام نزد...
نمیدونن!
پس هومان به حرفش عمل کرده و چیزی بهشون نگفته.

اگه رابطه امون باهم شکراب نبود، حتما ازش تشکر میکردم....


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت173



از پشت سرم صدای مسعود و شندیم که می گفت: خدایی خیلی توپ حال اون دختره لوس و گرفتی. با خنده ادامه داد:

- حتی حرف زدنت با ارو و اون دختر لوسه رو هم شنیدم.

و دوباره از خنده ترکید.

بی شعوور!!!

یعنی تمام حرفای من وشنیده؟! آخه این کجا بود که من ندیدمش؟!

ای خاک تو سر من کنن!!!!بدبخت شدم رفت

!اگه اتفاقا و احمق بازیای امروز من و واسه کسی تعریف

کنن، شرفم رفته!!!

چه روز گندیه امروز

سعی کردم دیگه به اتفاقای بدی که امروز افتاده،

فکر نکنم. واسه همینم ذهنم و خالی کردم و تمام فکرم و متمرکز راه رفتنم کردم تا یه وقت نیفتم زمین!!

باید با تاکسی می رفتم خونه.

علی رغم میل باطنیم، به سمت در خروجی دانشگاه به راه افتادم.

دیگه از دانشگاه خارج شده بودم که گوشیم زنگ خورد.

بعداز کلی جون کندن و کشتی گرفتم با کیفم، تونستم گوشیم و پیدا کنم.

نگاهی به صفحه گوشی انداختم. با دیدن اسم آرزو ناخودآگاه دستم رفت روی دکمه سبز

و صدای آرزو توی گوشم پیچید:

- کجایی؟!

- برای تو فرقیم می کنه؟!


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر