کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.85K subscribers
23K photos
28.4K videos
95 files
42.5K links
Download Telegram
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#گلاب #پارت_۲۲ چند ماه گذشت،تا اينكه يه روز بهادر وقتي اومد كه خرجيمونو بهمون بده، گفت خانوم بزرگ براتون پيغام فرستاده،گفت به گلاب بگو اگه انجام نده فاتحه خانوادشو بخونه.. از شنيدن حرفاي بهادر قلبم به تپش افتاد..گفتم خب بگو ميشنوم..بهادر گفت: خانوم بزرگ خيلي…
#گلاب #پارت_۲۳
الانم چند روزه با اصرار خانوم بزرگ يه زن طلاق گرفته رو صيغه كرده و شرط كرده كه فقط يه شب كنارش ميخوابه، اگه بچه دار شد بعد از زايمان بچه رو ميگيره و صيغه رو باطل ميكنه و اگه بچه دار نشد ديگه با هيچ زني عقد يا صيغه نميشه
وقتي فهميدم ارباب زن صيغه كرده ناراحت شدم اما بازم خوشحال بودم كه بعد از زايمان صيغه رو باطل ميكنه.. يه مدت گذشت خبر دادن كه زن ارباب بارداره..تو عمارت جشن گرفته بودن و همه اهالي روستارو دعوت كرده بودن اما من و محمد و خانواده هامون نرفتيم.. چند وقت بعد يه شب محمد اومد خونه براي اولين بار گفت بيا كارت دارم.. رفتيم تو اتاق خودمون..گفت ببين گلاب خودت ميدوني كه من قرباني كاراي تو شدم و هيچ عشق و علاقه اي بين ما نيست..كاملا از احوالت مشخصه كه عاشق اربابي هنوز..من چند ماهه عاشق يه دختري شدم و ميخوام باهاش ازدواج كنم اما اون حاضر نيست زن دوم من بشه..گفته بايد زنتو طلاق بدي..گفتم خب الان اينارو ميگي كه چي؟ ميخواي طلاقم بدي؟ گفت اره، يه نگاه به زندگيمون بنداز، تو زن شرعي مني ولي جلوي من حجاب ميذاري،رختخوابت از من جداست، ما حتي عين خواهر و برادرم نيستيم.. تو اصلا منو نميبيني.. نگران نباش حالا كه ارباب خودش زن گرفته و داره بچه دار ميشه، خانوم بزرگ ديگه كاري به تو و خانوادت نداره.. گفتم يعني اگه من عين زناي ديگه باهات رفتار ميكردم الان منو طلاق نميدادي؟ هيچي نگفت و از اتاق رفت بيرون.. مغزم كار نميكرد، نميدونستم بايد چيكار كنم.. مطمئن بودم اگه محمد منو طلاق ميداد و خانوم بزرگ ميفهميد حتما يه بلايي سر من و محمد و خانواده هامون مياورد، چون زن ارباب قرار نبود دائمي باشه و خانوم بزرگ حتما از طلاقِ من عصباني ميشد.. اون شب براي اولين بار رفتم تو اتاق خودمون و براي خودمو محمد كنار هم رختخواب پهن كردم.. محمد اومد از تو اتاق براي خودش تشك برداره وقتي رختخوابو ديد تعجب كرد، يه نگاه به من انداخت، گفتم هيچ زني دلش نميخواد مهر طلاق رو پيشونيش بخوره و مطلقه باشه، از امشب من و تو زن و شوهر ميشيم، محمد انگاري خوشحال شده بود گفت مطمئني؟ در اتاقو بستم و گفتم اره..اون شب من بالاخره زن محمد شدم و از دنياي دخترانه خدافظي كردم، فردا صبح كه بيدار شديم محمد كنارم بود، بعد از صبح بخير بهم گفت گلاب من عاشق هيچ دختري نيستم، تو اين يك سال و چندماهي كه ميگذره من عاشقت شدم..ديشب اون حرفارو زدم كه بلكه يه تغييري تو زندگيمون به وجود بياد، گلاب من خيلي دوست دارم، ميدونم طول ميكشه تا عاشقم بشي شايدم نشي اما من سعي خودمو ميكنم.. هيچي نگفتم، چون براي من فقط پدر و مادرم مهم بودن..خانوم بزرگ ادمايي داشت كه به راحتي اب خوردن ادم ميكشتن، بخاطر همين ازش ميترسيدم.. از اون روز سعي كردم زندگي با محمدو قبول كنم و به ارباب فكر نكنم هرچند كه خيلي سخت بود..
ماهها گذشت، منو محمد يه زندگي معمولي داشتيم، اون عاشق من بود اما من فقط بهش احترام ميذاشتم.. دختر ارباب به دنيا اومد و ارباب صيغه رو باطل كرد، به اون زن پول داد، اون زنم رفت و پشت سرشو نگاه نكرد.

@kadbanoiranii