کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.3K videos
95 files
43.6K links
Download Telegram
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت61 عمو نمیای پیش ما بشینی چراالان میام، از پیشم بلند شد گفت البوم رو بزار سرجاش میشه بگیدزنگ زدید به مامان چیگفتید نه ،زود البوم روبزارسرجاش بریم پیششون چشمی گفتم البوم رو سرجاش گذاشتم اه اگه شاهین صداش نمیکرد کم کم میفهمیدم چرا ازم بدش میاد…
#پارت62

اره، ولی سه تاازجلسه ها افتادبرای هفته ای دیگه ،بذای همین زوداومدم خونه

فرهاد هووفی کشید گفت

حالا اگه من بود سه تاجلسه دیگه هم اضافه میشد،

شاهین تک خنده ای کرد گفت

اشکال نداره عوضش اومده منو دیدی این خودش یه شانسه

اونکه صد درصد


ودوتاشون شروع کردن به خندیدن
فقط خدا شفاشون بده

دوباره جمع توی سکوت رفت بعد دویه دقیقه صدای زنگ تلفن خونه سکوت رو شکوند ازجام بلندشدم تا جواب بدم....


گوشی برداشتمو گفتم بله


بله درد بله زهرمار بله کوفت معلومه تو کدوم قبرستونی

دو روزه هیشکی خبر نداره ازت نمیتونی یه خبربدی که تو کدوم قبرستونی

مهشید بود همینجوری داشت براخودش حرف میزد

مهشید نفس بکش

خفه، کدوم گوری بودی

خونه بودم

نمیتونستی خبر بدی

بخدا این دوسه روزه خیلی گرفتار بودم
دیدمت بهت میگم

فردا که خونه ای

اوهوم خونه ام

خیلی خب صبح میام خونتون

باشه عزیزم منتظرم

بااین عزیزم گفتنات خرنمیشم فردا که دیدمت پدرتو درمیارم

باشه تو هربلایی خواستی سرم بیار

باشه من باید برم.کاری نداری

نه عزیزم.ندارم

خداحفظ خداحفظ

تلفن رو قطع کردم به طرف بابا اینا رفتم سرجام نشستم


باباپرسیدکی بود

دوستم مهشید بود

نگاهم به ساعت افتاد دیدم ساعت یکه

از جام بلندشدمو که همه با تعجب نگاهم کردن


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت61 رمان پارادوکس ** _ آمین، آمین عزیزم؟ صدای میشارو میشنیدم اما پلکام  انقدر سنگین بود که نمیتونستم بازش کنم. صدای سار بلند شد: _ حتما فشارش افتاده. شونه هام و تکون میدادن. اروم زیر لب ناله ای کردم که گفت: _ سارا یه لیوان اب بیار. نمیدونم چم شده بود.…
#پارت62
رمان پارادوکس

درو که باز کردم چشمم به نگاه نگران پروانه گره خورد:
_ خوبی آمین؟ چیشدی؟
_ چیزیم نیست. چرا شلوغش میکنین شما؟ یکم فشارم افتاد. بریم دیگه دیر وقته.
_ باشه بریم.
_ میشا جان فعلا خدافظ
_ بسلامت عزیزم
از پله ها پایین رفتیم و سوار ماشین شدیم.
_ تازه کارت تموم شد؟
دنده ماشینو جا زد و گفت:
_ اره خوب شد زود زنگ زدی. مطمئنی نمیخوای بریم بیمارستان؟
_ اره بابا خوبم. شام خوردی؟
_ نه.
_ ساندویچ  بگیرم؟
موهامو دادم پشت گوشمو گفتم:
_ اره بگیر.
  یکم جلوتر جلوی یه ساندویچی وایساد و خودشم رفت پایین. حدود چند دقیقه بعد با دوتا ساندویچ برگشت و یکیشو داد دستم.
بی حرف ، تو سکوت مشغول خوردن بودیم که گفتم:
_ میشا فردا رو بهم مرخصی داد.
گوشه لبشو تمیز کردو گفت:
_ چه خوب.
_ میخوام ارزو رو ببرم پارک بنظرت مامان میزاره؟
  زل زد به روبه روشو ریلکس گفت:
_ یکم سه پیچ بشی اره
با خنده گفتم:
_ توام که خوب شناختیش
_ دیگه دست پرورده ی خودشم.
_ دیوونه. راه بیفت دیروقته
_ باشه.
کاغذ ساندویچشو انداخت دور و راه افتاد. خیلی خسته بودم. دلم یه خواب طولانی میخواست. یه خواب قدر اینکه یادم بره امشب شب حجله ی حمید و هانیه است...
**

@kadbanoiranii
#پارت62


برگه های قرارداد امضا شده توسط طرفین رو به منشی میدم :

_خانم رحیمی، از اینها یک سری کپی برداری کنید و به آقای جهان تحویل بدید.


رحیمی برگه هارو میگیره و از اتاق خارج میشه.

آقای جهان نماینده ی شرکت اخوان که برای بستن قرارداد تبلیغات امروز به اینجا اومد و این کار برای شرکت ما موفقیت بزرگی به حساب میاد.


_امیدوارم همکاری خوبی باهم داشته باشیم و خیلی خرسندم که کار گروه ما مورد پسند شما واقع شده...


حامد طراحِ خلاق اکیپ در ادامه ی صحبت من میگه :


_ آقای جهان ما تمام تلاشمونو برای جلب رضایت شما به کار میگیرم.


جهان که مرد میانسال، خوش مشرب و با اخلاقیه، لبخند گرمی میزنه و از روی مبل بلند میشه.

دستشو ابتدا به سمت من دراز میکنه :


_انشاالله که قرارداد پر خیر و برکتی برای هر دو طرف باشه.

فشار کوتاهی به دستم وارد میکنه و با حامد هم دست میده و میگه :

_ ذهن فعال و هنرمندی دارید، تبریک میگم.

حامد سعی میکنه آقا منشانه رفتار کنه و این با روحیه ی شوخ و بزله گویی که داره همخوانی نداره.


آقای جهان رو تا دم در همراهی می کنم و بعد از خروجشون، به اتاق برمی گردم.

حامد هم پشت سرم میاد و درو می بنده.


روی مبل ولو میشم و حامد کنارم می‌شینه.
ضربه ای به بازوم میزنه و قبراق و سرکِیف از بستن قرارداد میگه :


_خدا وکیلی حال کردی چه طرحهایی زدم که باکله نماینده شونو فرستادن.
پاشو یه چند بار ، دورم بگرد.


چشمامو میبندم و دستمو به دوطرف باز میکنم و روی پشتی مبل میزارم :


_اصلا حوصلتو ندارم حامد پاشو برو.


صدای باز کردن پوست شکلاتو می‌شنوم.


_چته تو ایلیا؟؟؟ از صبح داری پاچه همه رو میگیری، خدارو شکر جلوی جهان سگ نبودی وگرنه گند میزدی به همه چی.


چشم باز میکنم و نگاهش میکنم که داره پشت سر هم شکلات و شیرینی های روی میز رو میخوره :


_کاه مال خودت نیست، کاهدون که مال خودته، چقد میخوری ؟!


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت62




- من که نرفتم... کارتش و از دختر خالم گرفتم. میگفت ادکلنای خوبی داره.

حالا بریم ببینیم چی میشه...

با آرزو وارد مغازه شدیم. مغازه خاليه خالی بود

به جز خود مغازه داره، کسی نبود

ببین این آرزو من و کجا آورده

!سگ پرنمیرنه! خب معلومه جنساش بنجوله که مگس می پرونه دیگه.

گذشته از مگس پروندن طرف، مغازه اش درحد بنز خفن بود.

یه مغازه شیک با دیزاین مشکی سفیدادرست عین دیزاین کارت ویزیتش.

توی مغازه پر بود از ادکلنایی که با سلیقه چیده شده بودند.

همه چیز شیک و قشنگ بود. بوی خوش یه ادکلن تلخ هوارو پر کرده بود...

یه پسر قدبلند، با پوستی گندمی و چشم و ابروهای مشکی، پشت پیشخون مغازه نشسته بود. با دیدن

ما از جاش بلند شدو لبخندی زد و با احترام گفت:روزبخیر خانوما!

اوخی ناز بشی پسر

چه باشخصیت و با کمالات

من و ارزو به پسره نزدیک تر شدیم وربروش وایسادیم.

آرزو لبخندی زد و گفت:روز شمام بخیر.
- می تونم کمکتون کنم؟!

- راستش ما اومدیم تا برای تولد یکی از دوستامون یه ادکلنی چیزی بخریم.

- البته...فقط جسارت نباشه خانوم، این دوست شما آقا هستن یا خانوم؟!

این بار من جواب دادم:
- آقا


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر