کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.3K videos
95 files
43.6K links
Download Telegram
#پارت61

عمو نمیای پیش ما بشینی
چراالان میام، از پیشم بلند شد گفت البوم رو بزار سرجاش


میشه بگیدزنگ زدید به مامان چیگفتید



نه ،زود البوم روبزارسرجاش بریم
پیششون




چشمی گفتم البوم رو سرجاش گذاشتم



اه اگه شاهین صداش نمیکرد کم کم میفهمیدم چرا ازم بدش میاد



بابا دستی به لباسش کشید در اتاقش رو باز کرد باهم از اتاق اومدم بیرون



همین که اومدیم فرهاد برگشت سمتم سرشو تکون.داد فکرکنم منظورش این بود بابا باهم چیکار کرد منم یه لبخندی بهش زدم


رومبل دونفره پیش بابا نشستیم


فرهاد رو به بابا گفت

اقا محمدی چقدر صحبتتون با دخترتون طول کشید گفتم.نکنه اونم مثل پسر محتشم تو اتاقتون


بابانزاشت ادامه ی صحبتشو بگه برگشت گفت


اقای توکلی اتفاق های شرکت مال شرکته نه خونه خوشم.نمیاد بحث های بیرون خونه توی خونه گفته بشه


فرهاد که حسابی کنف شده بود موهاشو خاروند گفت


بله، ولی برعکس من هروقت میام خونه تمام اتفاق شرکت رو برای خانواده ام تعریف میکنم



قضیه لو رفتنت پیش دوست دخترات هم براخانواده تعریف کردی



فرهاد که انتظار این حرف رو از بابا نداشت حسابی صورتش قرمز شده بود


نه اقا این دیگه خصوصی



پس اتفاق های توی اتاق من هم خصوصیه خوشم نمیاد جایی مطرح بشه



بله شما راست میگید من معذرت میخوام



بابا لبخند پیروز مندانه ای زد پاشو روپاش انداخت مبل تکیه داد



چند دقیقه ای بینمون سکوت بود که شاهین سکوت جمع رو شکوندگفت



راستی عمو قرار بود امشب دیر بیای چرا انقدر زود اومدید


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت60 رمان پارادوکس دست عروسشو گرفت و اروم از ارایشگاه زدن بیرون. سرم درد گرفته بود.حس حسادت چیزی نبود که بتونم جلوشو بگیرم. رو به میشا گفتم: _ عزیزم من میتونم استراحت کنم؟ یکم سرم درد میکنه. مشکوک نگام کردو گفت: _ چیزی شده؟ _ نه فقط دیشب خوب نخوابیدم.…
#پارت61
رمان پارادوکس

**
_ آمین، آمین عزیزم؟
صدای میشارو میشنیدم اما پلکام  انقدر سنگین بود که نمیتونستم بازش کنم. صدای سار بلند شد:
_ حتما فشارش افتاده.
شونه هام و تکون میدادن. اروم زیر لب ناله ای کردم که گفت:
_ سارا یه لیوان اب بیار.
نمیدونم چم شده بود. تمام بدنم کرخت بود. سرمو بلند کردنو لیوان اب و به دهنم نزدیک کردن:
_ بخور قربونت برم. چت شد یهو.
با حس  مایع شرینی که تو لیوان  بود یکم حالم بهتر شد. اروم پلکمو باز کردم و زل زدم به یه جفت چشم که بالای سرم بود.
_ چیشدی تو دختر؟
دستمو جلوی چشمم گزاشتمو بی حال گفتم:
_نمیدونم. فقط خوابیدم. نفهمیدم بعدش چیشد.
_ اومدم صدات کنم ولی هرچی صدات زدم جواب ندادی. سکته کردم آمین.
_  ببخشید نمیخواستم نگرانت کنم
دستی به پیشونیش کشیدو گفت:
_ از بس از خودت کار میکشی. یکم به فکر خودت باش دختر. ضعیف شدی.
بی حال جواب دادم:
_ چشم حواسم هست. ساعت چنده؟
_ دیروقت شده. پاشو زنگ بزن دوستت بیاد دنبالت.
از جام نیم خیز شدم که جلومو گرفت:
_ کجا؟
_ خودم میرم.
_ با این حالت کجا بری
دستمو به سرم گرفتمو گفتم:
_ خونه دیگه.
چپ چپ نگام کرد و گفت:
_ دختر شرط میبندم با این حالت تا دم در  هم نمیتونی بری.  زنگ بزن بیان دنبالت . یا اصن خودم میبرمت.
_ نه این چه حرفیه. زنگ میزنم پروانه میاد . بی زحمت کیفمو میدی؟
_ اره عزیزم.
بعد از جاش بلند شد و کیفمو برام اورد. شماره پروانه رو سرچ کردم و دکمه اتصالو زدم. به دومین بوق نرسید  که جواب داد:
_ کجایی آمین. دیر کردی.
_ عزیزم میشه بیای ارایشگاه دنبالم؟
با نگرانی پرسید:
_ چیزی شده؟
_ نه فقط یکم فشارم افتاده. نمیخوام تنها برگردم خونه.
_ وایسا تا چند دقیقه اونجام.
بعد بدون اینکه خدافظی کنه قطع کرد.
_ چیشد؟
گوشیو تو کیفم گزاشتمو گفتم:
_ یکم دیگه میاد دنبالم.
_ خوبه. پس منم میمونم وقتی رفتی میرم. اینطوری خیالمم راحت تره.
با شرمندگی که توصدام بود گفتم:
_ ببخشید فقط برات زحمت شدم.
_ این چه حرفیه. راستی برای فردا نمیخواد بیای. خوب استراحت کن. یکم به خودت برس. تفریح کن.
_ اما..
_ دیگه اما نداره. همین که گفتم.
لبخندی به روش پاشیدم و گفتم:
_ ممنونم.
صدای زنگ در مانع ازین شد که جوابمو بده. با مهربونی گفت:
_ فکر کنم اومدن دنبالت. پاشو دختر خوب.
اروم از جام پاشدمو سرسری مانتومو تنم کردم.

@kadbanoiranii
#پارت61


خشممو روی پدال گاز خالی میکنم و ماشین با صدای بدی از جا کنده میشه.

باید بفهمم دلیل سکوت و بی حسی نیلو چیه.
بايد بفهمم ساشای کثافت چه بهش گفته که اینجوری از پا درش آورده.
نیلویی که حتی با وجود شنیدن خبر ناخوشایند فلج شدنش سعی داشت سرحال باشه...

سیگاری آتیش میزنم و سیستم ماشین رو روشن میکنم و به سمت خونه ی فرامرزی ها می رونم.

نتونستم نيلوفر رو وادار به حرف زدن کنم اما میتونم فک ساشا رو خورد کنم تا دیگه نتونه ادعای عاشقی کنه...


ماشین رو جلوی در آپارتمانشون پارک میکنم و پیاده میشم.

این دومین باره که سر نیلو تا این حد به جنون میرسم که حاضر بشم با یک نفر برای فروکش کردن عصبانیتم دست به یقه بشم.


شماره ی ساشا رو میگیرم. چند بوق میخوره ولی جواب نمیده.

چندین بار میگیرم تا بالاخره جواب میده :

_بله!!!

_جلو در خونتونم، بیا باید باهم حرف بزنیم.!

و فرصت زدن حرف اضافه رو ازش میگیرم وقطع میکنم.


کلافه و عصبی کنار ماشین قدم میزنم و گاه گداری ضربه ای نثار سنگ ریزه های روی آسفالت میکنم.


_واسه چی اومدی اینجا؟

به سمتش می چرخم.
با تی شرت و گرمکن ورزشی و ژستی طلبکار، حق به جانب براندازم میکنه.

همون طور که حدس می زدم نه خبری از آشفتگی هست نه ناراحتی و پشیمونی...

پوزخند غلیظی تحویلش میدم و میگم:

_اصلا شبیه آدمایی نیستی که عشقشونو کنار گذاشتن!!!


_من حرفامو به خود نیلو زدم، مامانمم که زنگ زد و با صنم خانم صحبت کرد، تو چرا پاشدی اومدی اینجا؟ نقش کاسه داغ تر از آشو داری؟!

دیگه نمیتونم خودمو کنترل کنم به سمتش هجوم میبرم و مشت اولم روی صورتش میشینه و جوری میزنم که انگشتای خودم درد میگیره :

_عوضیِ پست فطرت چی به نيلوفر گفتی که از شدت شوک زبونش بند اومده؟؟


دستشو روی گونه ی ضربه خورده اش میزاره و صداشو بالا میبره :

_چته حیوون؟!!
شوک چیه؟؟
حرف حق زدم..
نکنه توقع داشتید با یه دختر فلج ازدواج کنم و خودمو بدبخت کنم ؟؟!


خونم به جوش میاد و باز یورش میبرم و به زمین پرتش میکنم و روی شکمش میشینم که دادی میزنه و مشت بالا رفتمو مهار میکنه :


_من یه تار موی گندیده ی نيلو رو به صدتا مثل توی عاشقال نمیدم
فهمیدییی؟؟؟
پس راجبش درست حرف بزن...
حیف که دیر فهمیدم چقد بی لیاقتی!!


میخام بازهم بزنمش، اونقد بزنم که از زندگی ساقط بشه، اما پشیمون میشم. نباید عزت نفس نيلوفر رو بیشتر از این خدشه دار کنم.
توفی روی آسفالت ميندازم و از روی تن لشش بلند میشم.

اون هم سرپا میشه و روبروم می ایسته و حرصی و کینه توزانه بهم چشم میدوزه.

انگشت اشارمو محکم روی سینش میکوبم و میگم :

_اونقد بی ارزشی که حتی زدنتم بی فایدس.
نيلوفر روی سر ما جا داره و تو....
اگه اتفاقی که برای نيلو افتاد یک نکته ی مثبت داشته باشه اونم اینه که آدم رذلی مثل تو مرد زندگیش نشد...


برمی‌گردم و میخام به طرف ماشین برم که حرفش متوقفم میکنه :

_بدجوری واسش یقه جر میدی...!! نکنه عاشقشی و این همه داداشی داداشی کشکه؟
هااا؟!
خب برو بگیرش کسی جلوتو نگرفته که....


نه!! نه!!
نباید اینو میگفت
هیچکس حق نداره رابطه ی منو نیلو رو زیر سوال ببره.!!


راه رفته رو برمی‌گردم و باهاش گلاویز میشم.
ضد و خورد تا جایی ادامه پیدا میکنه که مادر ساشا و همسایه ها بیرون میان و به زور مارو از هم جدا میکنن.

از بینیم خون میاد و دکمه های پیراهنم پاره شده.
ساشا هم وضعیت ناجوری داره و زخمی و کثیف شده . مادرش جلوش ایستاده و داره قسمش میده که این جنجال رو تموم کنه.


بی توجه به فوش های رکیکش، سوار ماشین میشم و با سرعت از اون محل متشنج دور میشم.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت61




آرزو همون طور که حواسش به رانندگیش بود،

گفت: جونه تو ،تو جزو آدمای کم توان ذهنی حساب میشی.

..خب خاصی دیگه...اشکانم که این و می دونه از تو انتظاری نداره بابا!

یه جوراب بخر قال قضیه رو بکن بره پی کارش!!

بچه پررو من و مسخره میکنه.با حرص روم و ازش برگردوندم و گفتم:لوس بی مزه

چد دقیقه ای، به خیابونا ومردم زل زده بودم و به آرزو توجهی نمی کردم اما

تمام فکرم مشغول این بود که برای اشکان چی بخرم؟

آرزو بدم نمی گفتا!ادکلن درسته که خیلی تکراری شده بود

ولی هنوزم از بقیه چیزا بهتر و با کلاس تر بود...

همون ادکلن بخرم بهتره..اشکان که لباس نمیخواد...

به قول آرزو وسعمم که نمی رسه ساعت بگیرم.


همون ادکلن از همه بهتره. صدای آرزو من و از افکارم بیرون کشید که با خنده می گفت:بهت برخورد؟!باشه بابا!تو

تیزهوش....نخبه.. استعداد درخشان... خوب شد؟!

با نیش باز بهش نگاه کردم و گفتم:این و که من از همون اول می دونستم!

آرزو خندید و گفت:دیوونه!!!

- آرزو من میگم بریم همون ادکلن و بگیریم!

- چی شد؟ یهو نظرت عوض شد خانوم خاص؟!

- خب چاره دیگه ای ندارم..حالا کجا بریم بخریم؟!

آرزو اشاره ای به داشبرد ماشین کرد و گفت: یه کارت ویزیت هست اون تو بده به من.

داشبرد و باز کردم و کارتی که دیزاین مشکی-سفید داشت رو به آرزو دادم.

نگاهی به آدرس پشتش انداخت و کارت و داد به من. به کارت نگاه کردم "ادکلن هخامنش"....

اوهو چه اسم خشن و متمدنی!اصلا خونواده

داره همون طور که داشتم کارت و کنکاش می کردم، از آرزو پرسیدم: تو رفتی اینجا؟!

ادکلناش اصله؟!خوبه؟!


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر