کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت_صدوهفده از عصبانيت به نفس نفس افتاده بودم باورم نميشد يه ادم ميتونست انقدر عوضي باشه _گوشيتو بده من يه زنگ بهش بزنم تا حاليش كنم _تو صبر كن پشت تلفن نميشه... قراره بياد اينجا... رو در رو باهاش صحبت كنيم بهتره... _چقدر يه ادم ميتونه عوضي باشه به جاي…
#پارت_صدوهجده
يقه پيراهنمو محكم گرفت به سمت خودش كشيد فاصلمون كمتر از بند يه انگشت بود
از ترس به خودم ميلرزيدم
باداد گفت
_چه غلطي كردي هان... ميخواي همينجا بدبختت كنم هان
باصداي گريه بچه ها زود به خودم اومدمو گفتم
_تروخدا ولم كن بچه هام دارن گريه ميكنن
به چشمام خيره شد... نميدونم تو چشمام چي ديد
محكم پرتم كرد روي زمين بخاطر اين كه كارش يهويي بود
تمام بدنم درد گرفت...
........
_مهسا بايد اينجا رو بفروشيم... بريم يه جا ديگه...من از امير ميترسم...
_از امير هرچي بگي بر مياد...سند خونه به اسم كيه
_به اسم خودمه... عموم بخاطر طلبكارش اينجارو به اسم من كرد
_خب پس خوبه... بعد ظهر ميريم اينجارو به بنگاه ميسپارم.... وسايل اينجاهم كه ديگه قديميه زياد به درد نميخوره.. ميديم به سمساري... پس فردا... ميريم خونه داداش من؛ البته الان ايران نيست و قراره نيست حالا حالا ها برگرده
_نه؛ من اندازه كافي مزاحم تو خانواده ات شدم... با پولي كه علي برام گذاشته ميتونم يه خونه رو اجاره كنم
-
_نخير همينكه من گفتم..
.......
_خب اينم از خونه برادر ما
نگاهي به خونه كردم.. يه خونه 100 متري بود
...
_خب عطيه من ميرم يه ذره خريد كنم... توهم قشنگ لباس ايناتو توي اتاق سمت راستي بچين
....
به سما اتاق رفتم، دراتاق رو كه باز كردم روي ديوار يه عكس بزرگ از يه پسر بود
حتما برادر مهسا بود.... پسر زيبايي بود... خيلي هم زيبا بود
يه پسر چشم ابرو مشكي... با قد بلند و هيكل ورزشي
بيخيال عكس شدمو.. مشغول چيدن لباس ها توي اتاق شدم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
يقه پيراهنمو محكم گرفت به سمت خودش كشيد فاصلمون كمتر از بند يه انگشت بود
از ترس به خودم ميلرزيدم
باداد گفت
_چه غلطي كردي هان... ميخواي همينجا بدبختت كنم هان
باصداي گريه بچه ها زود به خودم اومدمو گفتم
_تروخدا ولم كن بچه هام دارن گريه ميكنن
به چشمام خيره شد... نميدونم تو چشمام چي ديد
محكم پرتم كرد روي زمين بخاطر اين كه كارش يهويي بود
تمام بدنم درد گرفت...
........
_مهسا بايد اينجا رو بفروشيم... بريم يه جا ديگه...من از امير ميترسم...
_از امير هرچي بگي بر مياد...سند خونه به اسم كيه
_به اسم خودمه... عموم بخاطر طلبكارش اينجارو به اسم من كرد
_خب پس خوبه... بعد ظهر ميريم اينجارو به بنگاه ميسپارم.... وسايل اينجاهم كه ديگه قديميه زياد به درد نميخوره.. ميديم به سمساري... پس فردا... ميريم خونه داداش من؛ البته الان ايران نيست و قراره نيست حالا حالا ها برگرده
_نه؛ من اندازه كافي مزاحم تو خانواده ات شدم... با پولي كه علي برام گذاشته ميتونم يه خونه رو اجاره كنم
-
_نخير همينكه من گفتم..
.......
_خب اينم از خونه برادر ما
نگاهي به خونه كردم.. يه خونه 100 متري بود
...
_خب عطيه من ميرم يه ذره خريد كنم... توهم قشنگ لباس ايناتو توي اتاق سمت راستي بچين
....
به سما اتاق رفتم، دراتاق رو كه باز كردم روي ديوار يه عكس بزرگ از يه پسر بود
حتما برادر مهسا بود.... پسر زيبايي بود... خيلي هم زيبا بود
يه پسر چشم ابرو مشكي... با قد بلند و هيكل ورزشي
بيخيال عكس شدمو.. مشغول چيدن لباس ها توي اتاق شدم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG