کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت_نود_چهارم پورخندی زد ازجاش بلندشد به سمت رخت خواب ها رفت تشک اشو پهن کرد و پشت به من دراز کشید _یعنی تو اصلا از من یه ذره هم خوشت نمیاد _من روز به روز فقط تنفرم نسبت بهت بیشتر میشه _ولی من فکر میکنم توهم از من خوشت میاد باصدای بلند شروع به خندیدن…
#پارت_نود_پنجم
به یختی چشمامو بازکردم به سختی تونستم حرکتی روی تخت کنم
تازه یادم افتاد که چرااینجام.. یهوکنترلمو از دست دادموباداد گریه گفتم
_بچه هام بچه هام کوشن اوناهم منوتنها گذاشتن
پرستار سراسیمه وارد اتاق شد پشت بندش علی وارد شد همین که دیدمش باداد گفتم
_بگوبره بیرون بگووو حالم ازت بهم میخوره قاتل ادم کش
پرستار که حال منو دید زود علی رو از اتاق بیرون کرد و به سمت من اومد دستمو گرفت
وروی شکمم گذاشت
باورم نمیشد بچه هام زنده ان
ِ_چرااینهمه شلوغ میکنی دخترجون بچه هات هم سالمن نترس
_مگه بخاطر ضربه ای که به شکمم واردشد نباید بچه ها سقط شده باشن
_اونکه اره ولی خدا دستاش پراز معجزه است
تند تند اشکای رو گونمو پاک کردمو گفتم
_یعنی سالمن.حالشون خوبه
_اره سالم سالمن
لبخندی زدمو و دوباره مشغول نوازش شکمم شدم
_من میرم چند دقیقه ای دیگه میام میبرمت سنو گرافی
_باشه
با بسته شدن در اتاق با خوشحالي گفتم
_فکرکردم شماهم منوتنها گذاشتید مثل همه اما نه مامانتونو تنها نذاشتید
دیگه نمیزارم کسی اذیتتون کنه کاری میکنم که باباتون حسرت یه لحظه دیدنتونو به گورببره
.....
_خب بریم
_بریم پرستار در رو باز کرد که دیدم علی روبه روی اتافم نشسته بادیدنمون سریع از جاش بلند شد
به سمتون اومد
بانگرانی پرسید چیزی شده کجا میبرینیش
_اقاعلی من هیچ مردی اندازه تو عاشق خانونش ندیدم...بحدا حالش خوبه دارم میبذمش سونوگرافی تا مطمعن شه بچه هاش سالمن
شماهم برو حسابداری کارهای ترخیصشو انجام بده
ِِِ. .. ....
علی چشمی گفت و رفت
پرستار چشمکی برام زد گفت
_چیکار کردی که اینجوری برات میمیره
باپوزخند گفتم
_کی اون ِ...اون عوضی نزدیک بود بچه هامو بکشه انوخت شما میگی
_تو25 روز دقیق بیهوش بودی توی این 25 روز مثل جی هراسون بود نه اب غذای درستی خورد نه خواب درست حسابی
حتی چندبارهم رفت زیر سرم خونه هم.نرفت هردقیقه یا تواتاقت بود یانماز خونه
حتی حاضرقسم بخورم بعضی شب ها صدای گریشو از اتاقت میشنیدم
_کی علی بخاطر من گریه کنه اون ازوی مرگ منو داره
ِ
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
به یختی چشمامو بازکردم به سختی تونستم حرکتی روی تخت کنم
تازه یادم افتاد که چرااینجام.. یهوکنترلمو از دست دادموباداد گریه گفتم
_بچه هام بچه هام کوشن اوناهم منوتنها گذاشتن
پرستار سراسیمه وارد اتاق شد پشت بندش علی وارد شد همین که دیدمش باداد گفتم
_بگوبره بیرون بگووو حالم ازت بهم میخوره قاتل ادم کش
پرستار که حال منو دید زود علی رو از اتاق بیرون کرد و به سمت من اومد دستمو گرفت
وروی شکمم گذاشت
باورم نمیشد بچه هام زنده ان
ِ_چرااینهمه شلوغ میکنی دخترجون بچه هات هم سالمن نترس
_مگه بخاطر ضربه ای که به شکمم واردشد نباید بچه ها سقط شده باشن
_اونکه اره ولی خدا دستاش پراز معجزه است
تند تند اشکای رو گونمو پاک کردمو گفتم
_یعنی سالمن.حالشون خوبه
_اره سالم سالمن
لبخندی زدمو و دوباره مشغول نوازش شکمم شدم
_من میرم چند دقیقه ای دیگه میام میبرمت سنو گرافی
_باشه
با بسته شدن در اتاق با خوشحالي گفتم
_فکرکردم شماهم منوتنها گذاشتید مثل همه اما نه مامانتونو تنها نذاشتید
دیگه نمیزارم کسی اذیتتون کنه کاری میکنم که باباتون حسرت یه لحظه دیدنتونو به گورببره
.....
_خب بریم
_بریم پرستار در رو باز کرد که دیدم علی روبه روی اتافم نشسته بادیدنمون سریع از جاش بلند شد
به سمتون اومد
بانگرانی پرسید چیزی شده کجا میبرینیش
_اقاعلی من هیچ مردی اندازه تو عاشق خانونش ندیدم...بحدا حالش خوبه دارم میبذمش سونوگرافی تا مطمعن شه بچه هاش سالمن
شماهم برو حسابداری کارهای ترخیصشو انجام بده
ِِِ. .. ....
علی چشمی گفت و رفت
پرستار چشمکی برام زد گفت
_چیکار کردی که اینجوری برات میمیره
باپوزخند گفتم
_کی اون ِ...اون عوضی نزدیک بود بچه هامو بکشه انوخت شما میگی
_تو25 روز دقیق بیهوش بودی توی این 25 روز مثل جی هراسون بود نه اب غذای درستی خورد نه خواب درست حسابی
حتی چندبارهم رفت زیر سرم خونه هم.نرفت هردقیقه یا تواتاقت بود یانماز خونه
حتی حاضرقسم بخورم بعضی شب ها صدای گریشو از اتاقت میشنیدم
_کی علی بخاطر من گریه کنه اون ازوی مرگ منو داره
ِ
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG