کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.2K videos
95 files
43.5K links
Download Telegram
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت_نود_شش توي ماشين نشسته بوديم علی مغول رانندگی بود فقط صدای نفسامون توی ماشین شنیده میشد با وایسادن ماشین از فکرخیالم اومدم بیرون ماشین رو،روبه روی رستورانی پارک کرده بود باصداش به خودم اومدم _پیاده شو توی این25 روز حسابی ضعیف شدی باید جون بگیری…
#پارت_نود_هفت

هرکدوممون یه ور از اتاق خوابیده بودیم
اما هردوتامون بیداربودیم دلم عجیب میخواست امشب پیشش بخوابم اما نمیتونستم


ازجام بلند شدم تا چیزی بخورم از زیر نگاه سنگینش رد شدم وارد اشپزخونه شدم ...اما هیچی نداشتیم

از گشنگی ضعف کرده بودم ای کاش پیشنهاد رستوران رفتنشو قبول میکردم

لعنت به این شانش....یهو زدم زیر گریه و به زمین و زمان فوش میدادم

صداش ازتوی اتاق اومد

_بازچی شده

_چی شده دیگه میخواستی چی بسه گشنمه بچه هاتم مثل خودت وحشی ان همش دارن لگد میزنن

یهو توی چارچوب اشپزخونه دیدمش لبخند کجی زد وگفت

_گفتم بریم رستوران شماناز کردی گفتی نمیام اون کولی بازی هارو دروردی

اخمی بهش کردمو گفتم
_اون موقع دلم ننیخواست ولی الان میخواد

نگاهی به ساعت توی دستش کرد

_دونیم نصف شب اخه جا بریم
باحالت التماس گونه ای گفتم
_بالاخره یه جابازهست خیلی گشنمه

هوفی کشید گفت

_بپوش
.....

توی ماشین نشسته بودید هرجا میرفتیم یابسته بود یاغذا نداشت

چشمم به یه جیگرکی خورد که بیرونش میز صندلی چیده بودن و چندتا خانواده هم مشغول خوردن بود

_وایسا اون جا یه جیگریه بازه

.....

روی صندلی نشسته بودیم منتظر بودیم

نگاهم به علی افتاد که داشت به یه پدر پسر نگاه میکرد

انگار متوجه من شد

_خوشبحاله پسره که باباش انقدر دوسش داره ...امابابای من ازم متنفر بود انقدر کتکم میزد که اخر جنازه امو از زیر دستش در می اوردن

نمیدونم چرا به مامانم شک داشت


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG