کدبانوی ایرانی🌻🌼😍

#پارت_شصتم جلوی خونه ایی ویلایی نگه داشت بوقی زد که بعد از چند ثانیه مردی در رو بازکرد ماشینیشو توی پارکینگ خونه اش پارک کرد با صدای جدی گفت -پیاده شو ...... با خوردن هواى تازه نفسى كشيدم. بعد از مسافتى كه براى من مثل يك قرن گذشت، نگاهى به نماى…

#پارت_شصت_یک

به سمت طبقه بالا رفتیم اولین در رو باز کرد
وارد اتاق شد...

این اتاقته...کاری داشتی میتونی مریم رو صدا بزنی زن خوبیه فکر کنم یکی دو سال از تو بزرگتر باشه... من بهش سپرده ام که مواظبت باشه

خواست از اتاق بره بیرون...

باصدای ارومی گفتم

-بابت همه چی ممنونم ازتون

-نیازی به تشکر نیست من همه اینکار هارو فقط بخاطر مادرم انجام میدم...شب بخیر

رفت...

در اتاق رو بستم...خودمو روی تخت انداختم...نفسی از سر اسودگی کشیدم

........

-خانوم....بیدارشید...خانومی..

ارکم چشمامو بازکردم...قیافه یه دختر بانمک جلوم بود ...

-سلام خانوم

-سلام

-صبحونه رو براتون اوردم توی اتاقتون...اگه کاری داشتید صدام کنید..

بدون هیچ حرفی از اتاق رفت بیرون

تازه یادم اومد که کجام این دختره همون دخترای بود که دیشب امیر بهم گفت
نگاهم به میز صبحونه افتاد

احساس گرسنگیم بیشتر شد...با ولع شروع کردم به خوردن....

....
سینی صبحونه رو برداشتم وبه سمت اشپزخونه راه افتادم....

مریم رومیز مشغول درست کردن سالاد بود بادیدن من زود ازجاش بلند شد
به سمتم اومد

-وای خانوم چرا شما زحمت کشیدید میگفتید خودم بیام ببرم

-میشه انقدر به من نگی خانوم ....

لبخندی زد گفت

- پس چی بگم

-عطیه....

-اینجوری نمیشه که

-چرا نمیشه...منم مثل توام هیچ فرقی ندارم...نه خومم رنگی تره...نه پولدارم

لبخندی زد مشغول شستن ضرفای صبح شد....

روی میز نشستم سالاد رو درست کردم...

دستاشو خشک کرد گفت

-اخه شما چرا...

-من چی چرا

-اینا وضیعفه منه نه شما...اگه اقا امیر بفهمه دعوا میکنه

-نترس اون چیزی نمیگه...

-ناهار اماده اس...هرموقع گرسنه اتون شد بگید براتون غذا رو بکشم

-باشه....

به صندلی روبه روم اشاره ای کردمو گفتم

-حالا که کاری نداری بیا اینجا بشین

نشست....

-خب حالا بگو ببینم چندسالته

-20 سالمه

-من19 سالمه پس یه سال ازم بزرگتری...راستی اون مردی که دیشب در رو برامون باز کرد داداشت بود

-نه اون شوهرم بود

باتعجب نگاهش کردم...

-مطمعنی...اخه اون خیلی باید از تو بزرگترباشه

-سی هشت سالشه..تقریبا هیجده سال ازم بزرگتره

-اخه براچی باکسی که از هیجده سالت ازت بزرگتره ازدواج کردی

سرشو انداخت پایین

-اگه اون نبود الان معلوم نبود کجا بودم

گنگ نگاهش کردم

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii

https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

351 views02:30