کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت_پنجاه_نهم قراره ساعت 3نصف شب بیاد دنبالم .....میدونم که این اخرین بارمه که اینجام...دیگه هیچ وقت برنمیگردم میدنستم این اخرین باریه که دارم میبینمش...اما باتمام بدیهاش میدونم که دلم براش تنگ میشه برای کسی که هرچقدر میخواست اذیتم کرد... انگار متوجه…
#پارت_شصتم
جلوی خونه ایی ویلایی نگه داشت بوقی زد که بعد از چند ثانیه مردی در رو بازکرد
ماشینیشو توی پارکینگ خونه اش پارک کرد
با صدای جدی گفت
-پیاده شو
......
با خوردن هواى تازه نفسى كشيدم.
بعد از مسافتى كه براى من مثل يك قرن گذشت،
نگاهى به نماى خونه ى رو به روم انداختم كه با آجرهاى قهوه اى سوخته نماى زيبايى ساخته بود.
پا تو حياط گذاشتم اما با ديدن حياط رو به روم لحظه اى از اونهمه زيبايى تعجب كردم. حياط بزرگی اما پر از درخت. وگل
از در حياط تا در سالن كه مسافت زيادى هم نبود گل هاى ياس رز و پيچك در هم تنيده بودن و بوى گل ياس و رز تمام حياط رو برداشته بود.
درخت بزرگ گيلاس كه تابى بهش بسته شده بود و باغچه اى پر از گل هاى رنگى.
كمى از ديدن حياط خونه و اونهمه گل و فضاى سرسبز رو به روم حس آرامش گرفتم.
سمت در سالن رفتيم و از دو تا پله ى مرمرين بالا رفتيم.
کفش هامو در اوردم و پا توی سالن گذاشتم
سربلند کردم اما بادیدن سالن تعجب کردم
من همچین جایی رو فقط توی فیلم ها دیده بودم
به سمتم برگشت با دستش به مبل جلویی اشاره ایی کرد گفت
-برو اونجا بشین
سرمو انداختم پایین به جایی که اشاره کرد بود رفتم نشستم بعد از چند ثانیه خودش هم روبه روم نشست
-من از حاشیه و مقدم چینی متنفرم براهمین میرم سر اصل مطلب....مادرم همه چی رو بهم گفته
من نه از تو خوشم میاد نه از اون علی اگه هم قبول کردم بیای اینجا فقط وفقط بخاطر مادرم بوده
من از ساعت 5 صبح تا ساعت 8 شب خونه نیستم توی این خونه به جز من یه زن یه مردهم زندگی میکنن که مستخدم هستن
هرکاری داشتی میتونی بهشون بگی...بدون اطلاع من؛ به هیچ وج از خونه پاتو نمیزاری بیرون
و کارای دکتر اینا توهم از هفته ای انجامش میدم
و دیگه به هیچ عنوان اسمی از علی توی این خونه نمیبری
الان هم دنبالم بیا تااتاقتو نشونت بدم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
جلوی خونه ایی ویلایی نگه داشت بوقی زد که بعد از چند ثانیه مردی در رو بازکرد
ماشینیشو توی پارکینگ خونه اش پارک کرد
با صدای جدی گفت
-پیاده شو
......
با خوردن هواى تازه نفسى كشيدم.
بعد از مسافتى كه براى من مثل يك قرن گذشت،
نگاهى به نماى خونه ى رو به روم انداختم كه با آجرهاى قهوه اى سوخته نماى زيبايى ساخته بود.
پا تو حياط گذاشتم اما با ديدن حياط رو به روم لحظه اى از اونهمه زيبايى تعجب كردم. حياط بزرگی اما پر از درخت. وگل
از در حياط تا در سالن كه مسافت زيادى هم نبود گل هاى ياس رز و پيچك در هم تنيده بودن و بوى گل ياس و رز تمام حياط رو برداشته بود.
درخت بزرگ گيلاس كه تابى بهش بسته شده بود و باغچه اى پر از گل هاى رنگى.
كمى از ديدن حياط خونه و اونهمه گل و فضاى سرسبز رو به روم حس آرامش گرفتم.
سمت در سالن رفتيم و از دو تا پله ى مرمرين بالا رفتيم.
کفش هامو در اوردم و پا توی سالن گذاشتم
سربلند کردم اما بادیدن سالن تعجب کردم
من همچین جایی رو فقط توی فیلم ها دیده بودم
به سمتم برگشت با دستش به مبل جلویی اشاره ایی کرد گفت
-برو اونجا بشین
سرمو انداختم پایین به جایی که اشاره کرد بود رفتم نشستم بعد از چند ثانیه خودش هم روبه روم نشست
-من از حاشیه و مقدم چینی متنفرم براهمین میرم سر اصل مطلب....مادرم همه چی رو بهم گفته
من نه از تو خوشم میاد نه از اون علی اگه هم قبول کردم بیای اینجا فقط وفقط بخاطر مادرم بوده
من از ساعت 5 صبح تا ساعت 8 شب خونه نیستم توی این خونه به جز من یه زن یه مردهم زندگی میکنن که مستخدم هستن
هرکاری داشتی میتونی بهشون بگی...بدون اطلاع من؛ به هیچ وج از خونه پاتو نمیزاری بیرون
و کارای دکتر اینا توهم از هفته ای انجامش میدم
و دیگه به هیچ عنوان اسمی از علی توی این خونه نمیبری
الان هم دنبالم بیا تااتاقتو نشونت بدم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG