کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.2K videos
95 files
43.5K links
Download Telegram
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت_چهل -نمیخواد شما زحمت بکشی عمیق نگاهم کرد گفت -گربه صفتی دیگه... خوبی بهت نیومده -راست میگی من گربه صفتم ...یه دنیا ازت ممنونم که زندگی خراب کردی واقعا دستت دردنکنه هر روز کتکم میزنی.. نمی دونم واقعا چه جوری ازت تشکر کنم توی به حرکت دستشو…
#پارت_چهل_یک


علی هم گاهی جوابشونو میداد گاهی هم فقط سرشونو مینداخت پایین


......

سینی چایی رو به سمت برادرش بردم نیم نگاهی بهم کرد دستشو بلند کرد به ساعت گرونش نگاهی انداخت


به سمت علی برگشت گفت

-ساعت ده نیمه ؛ ایشون کیی تشریف میبرن

علی نگاهی بهم کرد زود از جاش بلند شد


-اِ ...عطیه خانوم پس چرا نمیگید دیرتون شده ..زود حاضرشید ببرمتون دم ایسگاه


تعجبم هر لحظه بیشتر میشد... چشم غره ای بهم رفت

با پته پته گفتم

-گفتم چایی رو هم بدم بعد حاضر شم


به سمتم اومد سینی چایی رو از دستم گرفت
گفت

-نمی خواد ...شما زود حاضر شید ببرمتون دم ایسگاه اتوبوس ...الان مادرتون نگران میشه


بدون هیچ حرفی به سمت اتاق رفتم ...هاج واج وسط اتاق مونده بودم نمیدونستم باید چیکارکنم

که باصدای تقه ای در به خودم اومدم به سمت در رفتم

در رو باز کردم خودش بود

هلم داد زود وارد اتاق شد

-پس چرا حاضر نشدی

-اخه من کجا برم نصف شبی

اخمی کرد گفت

-تو با خودت چی فکرکردی ...که من میزارمت دم ایسگاه برمیگردم ...نخیر یه چندساعت توخیابونا می مونیم اینا که خوابیدن مامان زنگ میزنه تا بیام ....الان هم زودتر حاضرشو


....

نگاهی تو ایینه به خودم کردم هنوز هم توی صورتم جای کبودی هست من دختر چندهفته نیستم


لبخندی غمگینی زدم... از اتاق رفتم بیرون


به سمتشون رفتم علی با دیدنم زود از جاش بلند شد گفت

-حاضرید

-بله

-پس بریم ..

مادرش از جاش بلند شد به سمتم اومد بغلم کرد گفت

-نترسیا.. اینا که خوابیدن زنگ میزنم تا با علی بیای

از بغلش اومدم بیرون لبخندی بهش زدم


.....
سکوت عجیبی توی ماشین بود... نمی دونم چیشد که یهو همچین حرفی رو زدم


-تو و مادرت چرا برعکس خواهر برادراتین


ماشین گوشه ای خیابون پارک کرد به سمتم برگشت باعصبانیت گفت

-چه فرقی انوخت

باترس گفتم
-اونا خیلی مغرورن... اصلا کسی رو جز خودشون رو ادم حساب نمیکنن ...هیچ کدومشون نه جواب سلامم رو دادن نه جواب خداحفظی امو


اما تو که از همشون پولدارتری اینجوری نیستی

در های ماشین رو قفل کرد ..صندلیشو خوابند دستشو روی چشماش گذاشت

بااین کارش فهمیدم اونم مثل همون خواهر برادراشه

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG