🌈 پارت۳۲۸
#Part328
📔 رمان " مخمصه ی باران " 💖
به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒
🍃🍁🍂🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁
شاهین اخم میکنه ... میگه : تو که این همه روشن فکری چرا دخترت رو با دوس پسرش که دیدی مغزه ما رو گذاشتی تو هاون؟ ...
لیلا نفس عمیقی میکشه و میگه : تو که انتظار نداری باران به فردین پایبند باشه ! ...
بین گفته هاشون خودم رو میکشم بالاتر تا تکیه دادن به تخت ... شقیقه م تیر خورده انگاری لعنتی که دردش امونم رو بریده ... اما میگم : وایسین ... چه خبره ؟ .. من با کی کجا رفتم ؟ ...
بهراد ریز بین نگام میکنه و میگه : این همون سوالیه که برای ما پیش اومده ... با کی کجا رفتی ؟ ...
فرزین ... این اسم تو سرم وول می خوره و میگم : فرزین کو ؟ ...
شاهین ابرو بالا می ندازه ... نگاهش مچ گیره و میگه : کاردِ از کی تا حالا سراغه پنیر رو میگیره ؟ ...
کنایه ش به درگیری های ریز و درشت بین منو فرزینه ... محل نمیدم چی گفته و میگم : دروغ گفته ! .... من ... من با هیچ پسری اونجا نرفته بودم به خدا ...
بهراد پوزخند میزنه و شاهین سری تکون میده ، به تمسخر میگه : صحیح ! ...
بهراد ـ این تو بمیری از اون تو بمیری ها نیست ، با هرکی زیر و رو میکشیدی حل بودا ... منتها این بار روی بد کسی دست گذاشتی ... آدم عاقل با دُمِ آیهان بازی نمیکنه !
لیلا ـ کم ته دله بچه رو خالی کنین ... اومدین عیادت یا نمک پاشی ؟ ...
شاهین اخم میکنه : هیچکدوم ، اومدیم دعوا ... بیجا کرده رفته بایکی یه درکی که مشخص نیست کی بوده اون بی ناموس ! ...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#Part328
📔 رمان " مخمصه ی باران " 💖
به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒
🍃🍁🍂🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁
شاهین اخم میکنه ... میگه : تو که این همه روشن فکری چرا دخترت رو با دوس پسرش که دیدی مغزه ما رو گذاشتی تو هاون؟ ...
لیلا نفس عمیقی میکشه و میگه : تو که انتظار نداری باران به فردین پایبند باشه ! ...
بین گفته هاشون خودم رو میکشم بالاتر تا تکیه دادن به تخت ... شقیقه م تیر خورده انگاری لعنتی که دردش امونم رو بریده ... اما میگم : وایسین ... چه خبره ؟ .. من با کی کجا رفتم ؟ ...
بهراد ریز بین نگام میکنه و میگه : این همون سوالیه که برای ما پیش اومده ... با کی کجا رفتی ؟ ...
فرزین ... این اسم تو سرم وول می خوره و میگم : فرزین کو ؟ ...
شاهین ابرو بالا می ندازه ... نگاهش مچ گیره و میگه : کاردِ از کی تا حالا سراغه پنیر رو میگیره ؟ ...
کنایه ش به درگیری های ریز و درشت بین منو فرزینه ... محل نمیدم چی گفته و میگم : دروغ گفته ! .... من ... من با هیچ پسری اونجا نرفته بودم به خدا ...
بهراد پوزخند میزنه و شاهین سری تکون میده ، به تمسخر میگه : صحیح ! ...
بهراد ـ این تو بمیری از اون تو بمیری ها نیست ، با هرکی زیر و رو میکشیدی حل بودا ... منتها این بار روی بد کسی دست گذاشتی ... آدم عاقل با دُمِ آیهان بازی نمیکنه !
لیلا ـ کم ته دله بچه رو خالی کنین ... اومدین عیادت یا نمک پاشی ؟ ...
شاهین اخم میکنه : هیچکدوم ، اومدیم دعوا ... بیجا کرده رفته بایکی یه درکی که مشخص نیست کی بوده اون بی ناموس ! ...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
🍃 پارت ۳۲۷ #Part327 📕 رمان " مرداب فریب " به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒 🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼 سمت دیگه ی میز ایستاده .. سرش توی گوشیشه و همزمان جواب می ده : آره ... دفعه ی قبل گفت قبل از 10 نفرستیم ! سری تکون میدم که سرش رو از گوشی بیرون میاره و میگه…
🍃 پارت ۳۲۸
#Part328
📕 رمان " مرداب فریب "
به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒
🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼
گوشی رو برمی دارم ... اونم درحالی که حواسم به در اتاق سیاوش مونده .... بیخ گوشم می ذارمش و صدای پویان رو می شناسم : سَمین ... الو ...
ـ سلام ... چی شده ؟ ...
صداش عصبیه .... تندخو میگه : مرتیکه کجاس ؟ ... بگو اون گوشی وامونده ش رو برداره ببینم چه خاکی ریخته سرمون باز ! ... این گوشی قطع کردنش از چیه ؟
ـ چی شده پویان ؟ ...
اولین باره اسمش رو صدا میزنم ... اولین باره بی پسوند و بی پیشوند .... اونم اینو فهمیده که ملایم تر میگه : هیچی عزیزم ... نگران نشو ... فقط به اون الدنگ بگو جواب منو بده ! ....
گوشی رو قطع میکنه ... عزیزم ؟ ... چه خبره ؟ ... تند از میز فاصله میگیرم و می خوام برم تا اتاق که باز گوشی زنگ می خوره .... تند و تند ... انگار نوید یه خبر بد رو می ده .... پویان نمی خواد دست برداره ؟ ...
این بار کلافه گوشی رو برمی دارم و تندخو و کمی عصبی ... با صدایی که کمی با صدای خودم فاصله داره جواب میدم : الو !
همین ... همین یه کلمه و بعد رگبار یه صدا ... صدای شکسته ... پر بغض ... عصبی ... صدای یه زن ... زنی که شوهرش بهش خیانت کرده و اون از بیچارگی نمی دونه به چی وصل بشه ... به کی وصل بشه !؟
ـ زنیکه ی ج* ... میام اونجا رو روی سرت خراب میکنم ... تو پتیـ* بی خانواده رفتی اون جا کار کنی یا با شوهر من بخوابی ؟ ... زندگیتو آتیش می زنم کثافت .... آشغاله عوضی گنده تر از تو هم اومدن اونو رو از من بگیرن و نتونستن .... میـ ...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#Part328
📕 رمان " مرداب فریب "
به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒
🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼
گوشی رو برمی دارم ... اونم درحالی که حواسم به در اتاق سیاوش مونده .... بیخ گوشم می ذارمش و صدای پویان رو می شناسم : سَمین ... الو ...
ـ سلام ... چی شده ؟ ...
صداش عصبیه .... تندخو میگه : مرتیکه کجاس ؟ ... بگو اون گوشی وامونده ش رو برداره ببینم چه خاکی ریخته سرمون باز ! ... این گوشی قطع کردنش از چیه ؟
ـ چی شده پویان ؟ ...
اولین باره اسمش رو صدا میزنم ... اولین باره بی پسوند و بی پیشوند .... اونم اینو فهمیده که ملایم تر میگه : هیچی عزیزم ... نگران نشو ... فقط به اون الدنگ بگو جواب منو بده ! ....
گوشی رو قطع میکنه ... عزیزم ؟ ... چه خبره ؟ ... تند از میز فاصله میگیرم و می خوام برم تا اتاق که باز گوشی زنگ می خوره .... تند و تند ... انگار نوید یه خبر بد رو می ده .... پویان نمی خواد دست برداره ؟ ...
این بار کلافه گوشی رو برمی دارم و تندخو و کمی عصبی ... با صدایی که کمی با صدای خودم فاصله داره جواب میدم : الو !
همین ... همین یه کلمه و بعد رگبار یه صدا ... صدای شکسته ... پر بغض ... عصبی ... صدای یه زن ... زنی که شوهرش بهش خیانت کرده و اون از بیچارگی نمی دونه به چی وصل بشه ... به کی وصل بشه !؟
ـ زنیکه ی ج* ... میام اونجا رو روی سرت خراب میکنم ... تو پتیـ* بی خانواده رفتی اون جا کار کنی یا با شوهر من بخوابی ؟ ... زندگیتو آتیش می زنم کثافت .... آشغاله عوضی گنده تر از تو هم اومدن اونو رو از من بگیرن و نتونستن .... میـ ...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG