کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
28.6K videos
95 files
42.8K links
Download Telegram
🌈 پارت۳۱۴
#Part314

📔 رمان " مخمصه ی باران " 💖

به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒

🍃🍁🍂🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁

با این عزیزم گفتنش تا حالا چند نفر رو کشته ؟ ... عکس سونوگرافی بچه تو ذهنمه ... حتی دست ها و سرش ... اون الان یه آدمه ....
تند از جام بلند میشم و میخوام برم بیرون که دختر میگه : کجا عزیزم ؟ ... ساره جان گفت حتما کارت رو راه بندازم ! ...
اسم ساره حکمه مرگه ... میرم به آیهان میگم ... ها ؟ ... بچه م نَمیره فقط ... آیهان اونطوری نیست که ولم کنه ... که کوتاه بیاد از این حمایت ....
بینیم رو بالا میکشم ... میگم : نـ ... نمی خواد ... من ...
دختر بلند میشه ... اخم داره روی پیشونیش ... میز رو دور میزنه و بازوم رو نگه می داره .... می گه : خانوم دکتر اول کار شما رو راه می ندازن ..
در یکی از اتاقا باز میشه ... یه زن میان سال بیرون میاد و میگه : لیدا جان ... مریض رو بفرست داخل ! ...
دختر منو هل میده ... رسما داره منو میکِشه سمت اتاق .... خودمم نمی دونم چی می خوام ... نمی دونم می خوام چه غلطی بکنم ... اول منو داخل می فرسته و بعد خودش بیرون میره ...
دکتر به سمت تخت اشاره میکنه .. تختی که می بینم انتهای اون جا هست برای تکیه ی ساق پا ها برای دسترسی بهتره دکتر ! ...
شکل دفتر دکترهای زنان که برای معاینه ازش استفاده میکنن ... قراره اونجا چه غلطی بکنم ؟ ... زن باز میگه : عزیزم اون سمت لباس داره ... روپوش رو تنت کردی اینجا بخواب ... چیزی پات نباشه ! ....

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
🍃 پارت ۳۱۲ #Part312 📕 رمان " مرداب فریب " به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒 🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼 چرا حس میکنم نفس کشیدن سخته ؟ ... چرا انگار قفسه ی سینه م جوری مچاله میشه که فکر میکنم ... نفس کشیدن های قبل از امروز مگه چطوری بوده که حالا سختمه نفس بکشم…
🍃 پارت ۳۱۴
#Part314

📕 رمان " مرداب فریب "

به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒


🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼

چراغ های دفترش رو خاموش کرده ... تیرگی شیشه ها فضا رو تاریک تر کرده ! ...
روی پاشنه ی پا سمت من برمیگرده ... بخار مایع داخل ماگ پر سرعت رو به هوا گردش میکنه و قهوه ساز کنار میزش هنوزم بخار داره ! .... سیاوش خونسرد لب میزنه : نبوسیدمش !
توضیح نیست ، کنایه س .... می خوام خونسرد باشم ... ولی ... ولی اینکه ته دلم ، دلم میخ واد راست گفته باشه زشته ... لب میزنم : به من ربطی نداره !
بی مکث جواب میده : اونطوری که زمین خوردی ... زانو هات خوبن ؟!
ته دلم خالی میشه ... بازم کنایه زده .. دیده منو ... دوربینای لعنتی ! ... آب دهنم رو قورت می دم و اون غُده عظیم انتهای حنجره م پایین نمیره ...
صدامو بالا میبرم و میخوام بحث رو عوض کنم ... اون فهمیده این نزدیکی منو بیچاره کرده .. فهمیده و من می خوام خودمو به نفهمی بزنم که میگم : من .... من مرخصی گرفته بودم ... کامل ! ...
هنوزم خونسرده ... فقط ماگش رو روی میز می ذاره ... سمت دیگه ی میزی که من ایستاده م و میز رو دور میزنه ... لبخند کجی داره و میگه : ازش خوشم نمیاد ... هرچقدرم خوب باشه !
چونه م می لرزه ... بازیش میدی ؟ ... می خوام این سوال رو بپرسم ... اما ... اما زبونم نمی چرخه ... من حرفه خودمو می زنم ... اون حرف دوتامون رو ... حرفی که می خوام بشنوم و حیا و خجالت نمی ذاره سوال کنم ...
میاد تا یه قدمیم ... دلم گریه می خواد ... اصلا چشمام رو اشک پر کرده ... سها ، سیاوش ، بابام ، پریا ، پریناز ... این عشق بازی سیاوش !
غصه ی کدومشونو بخورم ... اونم وقتی سیاوش با نگاه مضحکش منو بالا پایین میکنه و بیشتر به همم میریزه !


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG