کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.83K subscribers
23K photos
28.3K videos
95 files
42.4K links
Download Telegram
🌈 پارت ۳۰۰
#Part300

📔 رمان " مخمصه ی باران " 💖

به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒

🍃🍁🍂🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁

اما پر از اضطرابه اینکه ساره از من ... از خودش براش حرف بزنه ...
جلو میاد تا رسیدنش به من ... صبر می کنه رو به روم ... میگه :
ـ اون گوشی بی صاحابت برای کنج خونه س ؟ ...
جواب نمیدم .. حالم خیلی خوب نیست و آیهان اینو نمی فهمه ... نمی فهمه که روی پاهاش میشینه .... میگه :
ـ می خوای آبرو ببری ؟ ... این چه ریختیه ؟ ...
دست جلو میاره و خشن شالم رو جلو میکشه ... موهام به هم می ریزه ... اخم کرده میگه : کدوم جهنمی می خواستی بری که زود رسیدم ؟ ... ها ؟ ... پشت پا نزده گذاشتی رفتی ؟ ... عادت نداری عین آدم باهات برخورد کنم ؟
بلند میشه و بازوم رو میگیره ... منو با خودش بلند میکنه ... با خشونت ... دردم میاد ... جیکم اما در نمیاد .... نگهبان با عجله سمتمون میاد ... جا خورده از این برخوردی که منو آیهان با هم داریم ... آیهان سوئیچ رو بهش می ده و میگه :
ـ اومدی کار یا خواب ؟ ... حسابت باشه برای بعد ! ...
نگهبانم جیکش در نمیاد ... آیهان اونقدر برزخیه الان که عقل حکم میکنه لام تا کام حرف نزنی و حرف نمی زنیم ! ...
منو سمت خونه میکشه و میگه : روی خوش نشون دادما ... روی خوش نشون دادم ...
وارد اتاقک آسانسور میشیم ... صدای ساره تو مغزمه ... دست کم هزار بار میپیچه ((میگم تو کی هستی ... به ضرر من نمیشه ! )) ... بو میاد ... یه بوی آهن ... بوی فِلِز ... حالم بدتر میشه ... آیهان غر میزنه هنوزم :


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
🍃 پارت ۲۹۹ #Part299 📕 رمان " مرداب فریب " به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒 🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼 چیزی نمیگم ... فقط نگاهش میکنم که باز میگه : نباس باورش میکردم ! بدجنس لب میزنم : هنوز فیلما بازیابی نشده ! ـ اون بی ناموس سر هیچی ، دَر نمیره ! ـ راستش…
🍃 پارت ۳۰۰
#Part300

📕 رمان " مرداب فریب "

به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒


🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼

کیارش لب میزنه : بشین ، چای بیارم یا قهوه ؟! ... خودت که می دونی کار حساس باشه جرات می خواد در اتاق سیاوش رو بزنی ... ببخشید که دیر دادم به فکر پذیرایی می افتم !
میخنده : می دونم خودم ... بمونه برای وقت دیگه ... راستش شلوغم امروز ! ...
با انگشت اشاره ش رو اتاق اشاره میکنه و میگه : فیلما حل شد ... سیا مشغوله ... منم برم ... فعلا !
سوار آسانسور میشه و بیرون میره ... کیارش منو نگاه میکنه و میگه : از نون خوردن خودشو انداخت ...
نگاهم طولانی میشه که خود به خود توضیح میده : شهروز رو میگـَ ...
در اتاق تند باز میشه و سیاوش بیرون میاد از اتاق .... نگاه اجمالی و پر خشمی به دور تا دور اتاق می ندازه و با ندیدن شهروز سوال میکنه : کجاس ؟ ..
ـ ماستا رو کیسه کرد ، گُرخید ، دَر رفت !
سیاوش رو به کیارش میگه : پرونده ی ضرب و جرحم هنوز رو میز دادگاهه ... بزنم دکور صورتش رو بیارم پایین ، پریرُخ سلیطه خراب میشه رو پرونده ... حالیته !؟
کیارش تند میگه : با زدن حل میشه ؟ ...
ـ حل نه ... ولی یخ میشه رو آتیش دلم ! ... دفتر من ؟ با منشی من ؟ ... وقتی نیستم ؟ .. نمی گُنجه تو این وامونده !
با دست سرش رو نشون میده .. تند میگم : تموم شد ...
هر دو سمتم برمیگردن ... کیارش با شرمندگی و سیاوش با اخم میگه : همه ش همون بود ؟ ...
سوالی نگاش میکنم که لب میزنه : کنج دیوارای راهرو دوربین نداره ... اصلا دیروز از راه پله اومده بالا ، برگشته توی دوربین ها نیفته !


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG