🍃 پارت ۲۲۴
#Part224

📕 رمان " مرداب فریب "

به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒


🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼

کیارشی که بعد از اون به ما میرسه و با دیدن من میگه : تو اینجا چیکار میکنی ؟ ...
پویان بازوم رو میگیره و از کمکم میکه سرپا شم ... لب میزنم : خوبم ...
ولی نمی تونم پامو خیلی روی زمین بذارم ... زانوم تیر میکشه ... سیاوش حتی یه ثانیه هم نگاه از من نمیگیره ... پویان شاکی میگه : هیچ معلومه کجایی ؟ .. همه دوره افتادن دنبالت بگردن ... اون گوشی وامونده ت چرا در دسترس نیست ؟!
کیارش ـ مگه قرار نبود بری خونه ؟ ...
سیاوش دستی بین موهاش میکشه و رو به کیارش لب میزنه : بچه م من ؟ ...
پویان ـ پروین گفت میری خونه ... زنگ زدیم ... گفتن نیومدی ... گوشیتم برنمیداشتی ... ( رو به من ) می تونی راه بری ؟ ...
خجالت زده دستم رو از بین دستاش میکشم ... جواب میدم : می تونم بیام ...
یه قدم میرم و زانوی لعنتیم حالیش نیست الان وقتش نیست ... الان باید خوب باشه ... حالیش نیست که سکندری میخورم .... سیاوش خیز برمی داره ... پویان اما زودتر آرنجم رو میگیره و سیاوش سرجاش می مونه ... نزدیک نمیاد ... کمک نمیکنه ...


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG