کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23K photos
28.3K videos
95 files
42.4K links
Download Telegram
🌈 پارت ۱۸۷
#Part187

📔 رمان " مخمصه ی باران " 💖

به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒

🍃🍁🍂🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁

شکله ناجیه ؟ ... چرا وقتی ازش بد گفت به هم ریختم ؟ ... اون فقط ناجیه باران ... همین ... تماس رو وصل میکنم و بیخ گوشم می ذارم ... قبل از حرف زدنه من اون صدا بلند میکنه و بهم می توپه :
ـ پاچه پارگی و سلیطه بازی نداشتیم که خب شکر خدا اونم اوکی کردی ، ها ؟ ...
ساکتم فقط ... اینکه اخم کردم بابته اینه که می خوام اشک های جمع شده نَریزَن ... چونه م می لرزه ... نمی خوام گریه کنم ... آیهان نمی خواد کوتاه بیاد و میگه : کدوم جهنم دره ای رفتی باران ؟ ... دِ آخه زنیکه ازت 40 سال بزرگ تره و تو کولی بازی درآوردی ؟ ... روشن کن اون جی پی اِسِ وامونده رو ...
گوشی رو قطع میکنه .... حتی یه کلمه هم حرف نمیزنم ... کی بهش گفته ؟ ... لیلا ؟ ... جی پی اس گوشی رو روشن میکنم و کوله م رو بغل میگیرم ... سرم رو روی کوله م میذارم و چشم می بندم ...
چقدر میگذره ؟ ... نمی دونم ... دلم این آرامش رو می خواد ، این خیابون خلوت و صدای گنجشک ها ... حرکته باد !
صدای ترمز شدید یه ماشین رو می شنوم ... صدای باز شدن درش ... سرم رو بلند میکنم و آیهان ماشین رو دور میزنه تا به من برسه ...
سر بلند میکنم ... الان دعوا راه می ندازه ... داد و بیداد میکنه ، تو کوچه ؟ ... اما ... اما جلوی پام روی پاهاش میشینه و دستاش رو روی زانوهام می ذاره ... نگاهش بیشتر نگرانه ... نگرانه که زل میزنه بهم و پشت یکی از دستاش رو روی پیشونیم می ذاره : چت شده ؟ ... خوبی ؟ ...
فقط نگاش میکنم ... به چشمای شکله چشمای خودم خیره م ... چشمام رو اشک پر میکنه ... تو نمی خواستی گریه کنی باران ! ... به خودم جواب میدم اون موقع تنها بودم ... باز میگم حالا تنها نیستی ؟ ... حالا آیهان هست ! ...
قطره اشکم سُر می خوره ... لبم هنوز به هم چفت شده ... بی فاصله ...



🍃 @kadbanoiranii
🍃 پارت ۱۸۷
#Part187

📕 رمان " مرداب فریب "

به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒


🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼

فقط با نمی خورم جوابمو میده ... بین راه توقف میکنه ... سها و صدرا رو من می برم سرویس ... سیاوش تو ماشین منتظر می مونه ... گرممه و رو بندم باعث شده عرق بشینه روی پوست صورتم !
کارشون که تموم میشه با هم میریم سمت ماشین ، صدرا خم میشه تا کرمی که روی زمین وول میخوره رو به سها نشون بده و من میرم جلو تر ... تا نزدیکی ماشین .. سیاوش به ماشین تکیه داده ... به کاپوت .... گوشی دستشه .... صداشو می شنوم :
ـ انگار آب و هواش بهت ساخته ... کلاغا درست گفتن ... سوار ماشینمه ...
می خنده ... یه خنده ی سطحی که ته دلی نیست .... کی پشت خطه ؟ ....
ـ بچه داره که داشته باشه ... لاس بزنه خوبیه ... شکل خودته پریرو ! ...
آب دهنم رو به زور قورت میدم ... این آدم سیاوشه ؟ ... وقتی بهش میگه پریرو دق میکنم ... دست کم چند دوری می میرم و زنده میشم ... من پریروام ... حتی حق داشتن اسمم رو ندارم !
ـ مامان ... مامانی ...
صدای سها باعث میشه سیاوش تکیه ش رو از ماشین بگیره و عقب برگرده ... گوشیش هنوز دستشه ... نگاه خیره ی منو می بینه ... تکونی می خورم ... فهمیده شنیدم .... مگه میشه نفهمیده باشه ؟ ... به سها نگاه می کنم ... لب میزنم : جان مامان ؟ ...
ـ نگا تُن ( کن ) صدا ( صدرا ) کرم گِلِفته ( گرفته ) !
سری تکون میدم با لبخند ... دستم کشیده میشه ... تند ! ... سیاوشه ... اخم کرده لب میزنه : گوش ایستادی ؟


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG