کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.83K subscribers
23K photos
28.2K videos
95 files
42.4K links
Download Telegram
🌈 پارت ۱۴۱
#Part141

📔 رمان " مخمصه ی باران " 💖

به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒

🍃🍁🍂🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁

ـ تو ایناش رو کار نداشته باش .... فقط مراقب خودت و بچه باش ... گفتم بهش شکایت میکنیم و از ترسه آبروش فرزین رو فرستاد تا تو رو ببره ... اینقدر هم با من یکی به دو نکن ...
ـ چی تو سرته ؟ ...
ساکت میشه و زمان میبره تا بوق اشغال بپیچه توی گوشم .... آیهان بیرونم میکنه ؟ ... عذاب وجدان میگیرم ... حسه شکستنه نمکدونی که بهم نمک داده ، بهم دست میده ... من نمی خوام بشکنمش ...
بیرون محوطه برام عجیبه که خبری از کسی نیست ... آیهان زور میکرد تا بیان دنبالم و حالا کسی رو نمی بینم ... ماشین میگیرم و این میشه اخره پولی که از مامان فرانک برام مونده .... آدرس خونه ی آیهان رو میدم ...
تموم مسیر دارم فکر میکنم منطقی نیست که آقا بزرگ از ساره بترسه ... جهانگیری که گرگ بودن بهش میاد ! ... وقتی از آسانسور بیرون میام در نیمه باز خونه رو می بینم ... سر و صدایی که می شنوم :
ـ گه خورده زنیکه ... فرزین به حضرت عباس این تو بمیری از اون تو بمیریا نیست ... .
جلو میرم و هل میدم در نیمه باز رو ... فرزین رو به روی آیهانی که وسط سالن ایستاده قد علم کرده و میگه : چی شده حالا ؟ ... سر یه اسم ؟ ...
آیهان جلو میره ... تا هل دادنه ملایم فرزین و زل میزنه بهش : اسم ؟ ... یه اسم ؟ ... حرمت داره اون اسم ... ننه ت که خراب شد رو زندگیه لعیا بس نبود ؟ ...
کسی از آشپزخونه بیرون میاد ... بهراده ... لیوان دستشه ... آب ! ... سمت آیهان میره و میگه : بیا بخور سرد شی ...



🍃 @kadbanoiranii
🍃 پارت ۱۴۱
#Part141

📕 رمان " مرداب فریب "

به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒


🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼


ـ امروز اصن شونه ( خونه ) نبودی ... مامانی داله ( داره ) کباب دُلُست ( درست ) میکنه !
ـ دارم میام مامانی ... چی بگیرم برات ؟
ـ آب نیوه ( میوه ) !
ـ چشم ... مامانی رو اذیت نکن تا بیام !
ـ چش !
گوشی رو قطع میکنه .... به صفحه ی گوشیم نگاه میکنم ... خاموش شده ... راستش لبخند دارم ... انگار که حرف زدن با سُها همه ی غمارو شسته باشه ، بُرده باشه !
ـ باید خیلی شیطون باشه !
لب میزنم : وَ با نمک !
ـ زود نبود برای مادر شدن ؟ ...
نگاهش میکنم ... گاهی بین رانندگی نیم نگاهی هم حواله ی من میکنه ... لب میزنم : مگه چند سالمه؟!
ـ بالای 25 سال فکر نکنم باشی !
لبخندی میزنم و نگاه ازش میگیرم ... باز میگه : درست گفتم ؟
نگاهم به بیرون مونده ... ولی جواب میدم : فرقی نداره ... مادر بودن همیشه قشنگه !
نمیگم سنم رو ... دلیلی نداره بگم ... تیزتر از این حرفاس ... طفره رفتنم رو می فهمه ! ... آدرس میدم و سر خیابون نگه می داره ... لب میزنم : ممنونم از کمکتون ...
لبخندی میزنه و جنتلمن وار جواب میده : انجام وظیفه بود ... شب شما بخیر !
وقتی پیاده میشم ، میره ! ... بی حرف اضافه ای ... منم اونو از یاد میبرم ... به نظرم شکل یه رهگذر توی سرنوشتمه که اومده و میره ... ولی واقعا میره ؟ ... نمی دونم خدا چجوری این پازل زندگی رو کنار هم میسازه که اتفاقایی می افته که فکرشم نمیکنی !

*


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG