🌈 پارت ۱۰۸
#Part108
📔 رمان " مخمصه ی باران " 💖
به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒
🍃🍁🍂🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁
آیهانه ... پسره لعیا ... زنه اول کامیار ... منیژه مادره فردین و فرزینه ... انگاری دو زنه بودن ، بد بودن ، خیانت کردن ، توی خونه این خاندانه ...
آیهان حاضر جواب میگه : شکله لعیا ، درست و حسابی بزرگ شدم ! ...
آقابزرگ اخم می کنه ... رو برمیگردونه و داخل میره ... آیهان قدمی سمت ساختمون برمیداره که من تکون نمی خورم ... دنبالش نمیرم ... سمتم برمیگرده ... لب میزنم : اذیت میشی اگه بیای ؟ ..
دوست ندارم اذیت بشه ... به خاطره من ... براش دردسر بودم ... از اولش ... مثله حالا ... آیهان دستم رو میکشه و سمت ساختمون راه می افته ... لب میزنه : برا مادر بزرگت و قولم نبود .... نمی اومدم اصلا ...
وارد ساختمون میشیم و مهلت پیدا نمیکنم جواب بدم ...خصوصا وقتی این همه شلوغه .... وقتی بهراد رو میبینم که روی دسته ی مبلی نشسته که شاهین گوشی به دست داره چیزی رو تایپ میکنه گاهی بهراد نظر میده ...
ماهکی که کنار مادرش پا روی پا انداخته و اخم کرده فنجون قهوه ش رو مزه میکنه ... عمه پری سینی چای که دستشه روی میز می ذاره و لیلا حواسش به ورودی نیست و رو به منیژه می پرسه : این دوست دخترش چه فرقی با بقیه داره که به تکاپو افتادی برای نگه داشتنش ؟ ...
منیژه لب میزنه : بالاخره باید سر وسامون بگیره یا نه ؟ ... دختره حامله س ...
بهراد سر بلند نمیکنه از صفحه ی گوشیه شاهین و میگه : بخوای اینطوری حساب کنی ... باس دنباله ده بیست نفر دیگه هم بری ....
آیهان صدا بلند میکنه : کار و کاسبی ندارین وِلین ؟ ...
بهراد سر بلند میکنه و با دیدنمون ابرو بالا می ندازه .... از دسته ی مبل پایین میاد و میگه : اومدیم عیادته بابات ...
🦋
🍃 @kadbanoiranii ✍
#Part108
📔 رمان " مخمصه ی باران " 💖
به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒
🍃🍁🍂🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁
آیهانه ... پسره لعیا ... زنه اول کامیار ... منیژه مادره فردین و فرزینه ... انگاری دو زنه بودن ، بد بودن ، خیانت کردن ، توی خونه این خاندانه ...
آیهان حاضر جواب میگه : شکله لعیا ، درست و حسابی بزرگ شدم ! ...
آقابزرگ اخم می کنه ... رو برمیگردونه و داخل میره ... آیهان قدمی سمت ساختمون برمیداره که من تکون نمی خورم ... دنبالش نمیرم ... سمتم برمیگرده ... لب میزنم : اذیت میشی اگه بیای ؟ ..
دوست ندارم اذیت بشه ... به خاطره من ... براش دردسر بودم ... از اولش ... مثله حالا ... آیهان دستم رو میکشه و سمت ساختمون راه می افته ... لب میزنه : برا مادر بزرگت و قولم نبود .... نمی اومدم اصلا ...
وارد ساختمون میشیم و مهلت پیدا نمیکنم جواب بدم ...خصوصا وقتی این همه شلوغه .... وقتی بهراد رو میبینم که روی دسته ی مبلی نشسته که شاهین گوشی به دست داره چیزی رو تایپ میکنه گاهی بهراد نظر میده ...
ماهکی که کنار مادرش پا روی پا انداخته و اخم کرده فنجون قهوه ش رو مزه میکنه ... عمه پری سینی چای که دستشه روی میز می ذاره و لیلا حواسش به ورودی نیست و رو به منیژه می پرسه : این دوست دخترش چه فرقی با بقیه داره که به تکاپو افتادی برای نگه داشتنش ؟ ...
منیژه لب میزنه : بالاخره باید سر وسامون بگیره یا نه ؟ ... دختره حامله س ...
بهراد سر بلند نمیکنه از صفحه ی گوشیه شاهین و میگه : بخوای اینطوری حساب کنی ... باس دنباله ده بیست نفر دیگه هم بری ....
آیهان صدا بلند میکنه : کار و کاسبی ندارین وِلین ؟ ...
بهراد سر بلند میکنه و با دیدنمون ابرو بالا می ندازه .... از دسته ی مبل پایین میاد و میگه : اومدیم عیادته بابات ...
🦋
🍃 @kadbanoiranii ✍
🍃 پارت ۱۰۸
#Part108
📕 رمان " مرداب فریب "
به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒
🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼
من ولی با چشمای اشکی بهش زل میزنم ... دستام به لرز می افتن و ترسیده میگم : حا .... حامله نیستم ... نه ؟!
خان جون جا نمی خوره ... فقط نگاهش رو غصه پر میکنه ! .. مثل من فکرش درگیر همین مونده این مدت ...
بینیم رو بالا میکشم و میگم : نمیشه خودمو بکشم ، نمیشه برم به سیاوش بگم ... برم بگم خواهرم جای من زنت شده ؟ ... که نعمت سر دختراش رو کلاه گذاشته ؟ ... پریا چی ؟ .. چطور نگاش میکنن خان جون ؟ ... سیاوش پریناز رو ول نمیکنه ... من ... منو نخواد چی ؟ ... اگه پای بچه وسط باشه چی ؟ ... تو بگو چه خاکی تو سرم کنم ؟ ... دلم می خواد بمیرم و نمی خوام کفر کنم ... بچه رو بُکُشیم ؟ ... بچه ی سیاوش رو ؟! من آدمِ کشتنم ؟!
خان جون عمیق نگاهم میکنه ... من دلم خودکشی نمی خواد ! ... نه که راحت باشما ... نه ...
من زیباییمو از دست دادم و یه شبه پدرم ، مادرم ، عشقم ، دنیام نابود شد ... پودر شد ... یه خاکستری که باد اونو با خودش برده و من موندم و من و من ! ...
با نطفه ای که میلی متر به میلی متر اندازه ش با عشق ساخته شده ! من لذت برده بودم و از شوق به نفس نفس افتاده بودم ... سیاوش بیخ گوشم گفته بود ( شکل تو بشه خوبه ! پری چِهر بشه خوبه !)
انگاری خودش فهمیده بود ... می دونست .... خان جون لب میزنه : این به کشتن فکر نکردن فرقه تو با بقیه س ! ... جا نزن پریرخ ! منو تو و خدا با همیم ...
من اما صدای گریه م بلند میشه ... بلند ... قد اب کردن کوه .. قد این همه بدبختی که از سر و کوله زندگیم داره بالا میره و کی از آینده خبر داره ؟! ... هیچکس ...
*
۴سال بعد !
_ انقدر وول نخور ...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#Part108
📕 رمان " مرداب فریب "
به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒
🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼
من ولی با چشمای اشکی بهش زل میزنم ... دستام به لرز می افتن و ترسیده میگم : حا .... حامله نیستم ... نه ؟!
خان جون جا نمی خوره ... فقط نگاهش رو غصه پر میکنه ! .. مثل من فکرش درگیر همین مونده این مدت ...
بینیم رو بالا میکشم و میگم : نمیشه خودمو بکشم ، نمیشه برم به سیاوش بگم ... برم بگم خواهرم جای من زنت شده ؟ ... که نعمت سر دختراش رو کلاه گذاشته ؟ ... پریا چی ؟ .. چطور نگاش میکنن خان جون ؟ ... سیاوش پریناز رو ول نمیکنه ... من ... منو نخواد چی ؟ ... اگه پای بچه وسط باشه چی ؟ ... تو بگو چه خاکی تو سرم کنم ؟ ... دلم می خواد بمیرم و نمی خوام کفر کنم ... بچه رو بُکُشیم ؟ ... بچه ی سیاوش رو ؟! من آدمِ کشتنم ؟!
خان جون عمیق نگاهم میکنه ... من دلم خودکشی نمی خواد ! ... نه که راحت باشما ... نه ...
من زیباییمو از دست دادم و یه شبه پدرم ، مادرم ، عشقم ، دنیام نابود شد ... پودر شد ... یه خاکستری که باد اونو با خودش برده و من موندم و من و من ! ...
با نطفه ای که میلی متر به میلی متر اندازه ش با عشق ساخته شده ! من لذت برده بودم و از شوق به نفس نفس افتاده بودم ... سیاوش بیخ گوشم گفته بود ( شکل تو بشه خوبه ! پری چِهر بشه خوبه !)
انگاری خودش فهمیده بود ... می دونست .... خان جون لب میزنه : این به کشتن فکر نکردن فرقه تو با بقیه س ! ... جا نزن پریرخ ! منو تو و خدا با همیم ...
من اما صدای گریه م بلند میشه ... بلند ... قد اب کردن کوه .. قد این همه بدبختی که از سر و کوله زندگیم داره بالا میره و کی از آینده خبر داره ؟! ... هیچکس ...
*
۴سال بعد !
_ انقدر وول نخور ...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG