🔴 #فیلم_اموزشی

# بستنی_کیمی_ زعفرانی

#پارت_سوم


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

🔴 #فیلم‌آموزشی

#بامیه_شایلی

#پارت_سوم


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

🔴 #فیلم_اموزشی

#نودل_رول

#پارت_سوم


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

#پارت_سوم
وارد سالن مدرسه شدم که دیدم دوستم مهشید تو سالنه تا منو دید اوند طرفمو بغل کرد گفت:
-کجایی دختر فکردم.نمیای
-خواب موندم بابام رسونت منو
-بابات؟؟؟
-اوهوم ولی ای کاش نمیرسونت
-چرا؟دوباره بهت حرفی زده
-ای کاش حرف میزد خانم منصوری دیدمون بابامو رو برد دفتر

-اوه اوه بدبخ شدی دختر

-اوهوم ولی ولش کاری که شده

-اره بابا بهش فکرنکن بیا بریم سر کلاس
-بریم

با مهشید رفتیم سرکلاس سر جامون نشستیم مهشید بهترین دوست یاورم بود
همیشه همجا کمکم میکرد در عین سادگی خیلی خوشگل بود
یه دختر لاغر باچشم های رنگی طوسی یه دماغ کوچیک که همه فکر میکردن
عمل کرده با گونه های برجسته.. همین جوری داشتم انالیزش میکردم

که گفت:
-نگاه داره
-دیدن خرصفا داره
با ارنجش به پهلوم زد گفت
-دیونه

تاخواستم بهش چیزی بگم معلم زبانمون اومد
نمیدونم چرا همه سرکلاسش از بیخوابی بیهوش میشدیم
.........

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

🔴 #فیلم آموزشی

#پارت_سوم‌

کرمفیل


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

🔴 #فیلم آموزشی

شیرینی عید نوروز

#پارت_سوم


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

🔴 #فیلم آموزشی

#فینگرفود

#پارت سوم

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

#پارت_سوم


باورم نمیشد انقدر راحت ....... ازم گرفت

هرچقدر داد زدم التماسش کردم فایده نداشت اخر کارخودشو کرد


...
داشت دکمه های پیراهنشو میبست ؛

-خب ببینم بازم دوست داری از اینجا بری فکرکنم دیگه حتی عموت هم قبولت نکنه


دوباره زدم زیر گریه ؛راست میگفت دیگه حتی عموهم قبولم نمیکنه موندن پیش اینم یعنی مرگ


اومد سمتم حتی ناِ بلندشدن هم نداشتم ولی باهرسختی روی زمین نشستم به دیوار تکیه کردم


روی دو زانو نشست دستبند رو به لوله بست از جاش بلند شد


جون حرف زدن نداشتم با هرسختی بود گفتم


-دستمو باز کن بزار لباسامو بپوشم


تک خنده ای کرد گفت


-همینجوری بهتره


از اتاق رفت بیرون


...

باسوزش دستم بیدارشدم ؛داشت به دستم سِرُم وصل میکرد بااخم داشت کارشو انجام میداد


نگاهی به اتاق کردم توی یه اتاق دیگه بودم روی تخت بودم لباسای جدیدی توی تنم بود

توی یه دستم سرم بود اون یکی دستمو بادستبد به تخت وصل کرده بود


-این دستبد چیه به من میزنی ؛تو همه چیمو ازم گرفتی بااین بی ابرویی کجامیخوام برم



حتی نگاهی هم بهم نکرد از کنارم بلند شد بیرون رفت


پس بخیه سرمم کار اون بود


...

حالم بهترشده بود باید خودمو باهمچین زندگی عادت بدم دردش از کتک های که عمو موقع مستی بهم میزد کمتر نبود



ولی هرکاری میکردم گریه ام بند نیومد چشماش حتی باز نمیشد عجیب میسوخت


با صدای باز شدن در از فکراومدم بیرون


به سمتم اومد نگاهی به سرم که الان خالی بود انداخت سرم رو از دستم در اورد گفت


-این اخرین باری که همچین کارهای برات میکنم از این به بعد حتی جلوم جوندهم بدی کاری نمیکنم این دفعه هم چون بار اولت همچین کاری کردم


روی تخت نشست دستبند از روی دستم باز کرد


مچ دستمو گرفت بلندم کرد گفت

دیگه بسه

الان هم بلند شو یه چیزی درست کن


درحالی که مچ دستمو گرفته بود بلند منم بلند شدم منو به سمت اشپزخونه برد همین که به اشپزخونه رسیدم



محکم هلم داد که باشدت به زمین خوردم

درد بدی توی زانوم ایجاد باصدای بلند شروع کردم به گریع کردنم


به سمتم اومد بازومو گرفت همینکه بلندم کرد دستشو از ارنجم برداشت گلومو گرفت

چشماش دوباره قرمز شده بود


-من حوصله اشک اه ندارم بدون هیچ حرف اضافه ای یه چیزی درست میکنی وای به حالت صداو بشنوم

انقدر ترسناک شده بود که با پته پته گفتم


-چَ...چش...چشم


دستشو از روی گلوم برداشت


رفت روی صندلی که توی اشپزخونه بود نشست


نمیدونستم باید چیکارکنم گیج شده بودم

باصدای که عصبانیت توش موج میزد گفت

-از فریزر یه تیکه مرغ بردار سرخ کن


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

🔴 #فیلم آموزشی

#قند_رنگی

#پارت سوم

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

🔴 #فیلم_آموزشی

#مرنگ عروسکی

#پارت_سوم

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

🔴 #فیلم_آموزشی

#نان_سیب_زمینی

#پارت_سوم


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

🔴 #فیلم_آموزشی

#حلوا_ناپلئونی_مجلسی

#پارت_سوم


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG