کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.83K subscribers
23.1K photos
28.7K videos
95 files
42.9K links
Download Telegram
🌈 پارت ۸۳
#Part83

📔 رمان " مخمصه ی باران " 💖

به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒

🍃🍁🍂🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁

آیهان میره تا چایساز رو روشن کنه و میگه : من به خودمم جواب پس نمیدم ... دنباله چی هستی تو ؟ ..
زن به آشپزخونه میره ... میشنوم که غر میزنه : خودت آب جوش بذار ... بعد بذار دم بکشه ... با چایساز کی چای می خوره آخه ؟ ...
آیهان ول میکنه آشپزخونه رو سمت کانتر میاد ... روی یکی از صندلی هاش می شینه و لم میده یه وری به کانتر و هم به من تسلط داره هم به اون زن ... منو نگاه میکنه : خاله مه ... چرا کُپ کردی ؟ ...
لبم رو گاز میگیرم و شرمنده ی خودم میشم بابت فکرای بی سر و تهم برای آیهان ! ... خاله ش مشغول روشن کردن گاز با فندکه و میگه : شاید بلا به دور یه ذره شرم داشته باشه!
آیهان لبخندش باز کش میاد و من اما دلگیر میشم ... خم میشم و کوسن زیر سرم رو برمی دارم ... اما می شنوم که آیهان میگه :
ـ چیه ؟ ... اولین بارته مگه ؟ ...
منظورش خاله شه ... اولین بار نیست ؟ ... چند بار مگه دختر آورده و شب ... صدای خاله ش نمی ذاره بیشتر فکر کنم : اولین باره شب مونده ! ...
جا می خورم .... کوسن رو روی مبل میندازم و سمت سرویس بهداشتی میرم ... آب می زنم صورتم رو ... صورتم یه صورت کاملا دخترونه س ... موهای حنایی رنگ ... وِز و بلند ! ... فِر .... اما پر پشت... اغلب فرق سرم توش پیداست ! ... ابروهای پر پشت و اصلاح نشده .... صورت اصلاح نشده ... مژه هامم تاب خورده ! ... لبام اما ... به نسبت درشت تر و قلوه ای ترِ که زیباییش رو صورت اصلاح نشده م گرفته ! ...
اینکه حالا بعد از این همه مدت دارم دقیق می شم به خودم ... به ظاهرم ... از بابت اینه که این چند روز همه ی دخترای اطرافم فرق دارن ... حتی نسبت به دانشگاه !
حتی همین زن میانسالی که اومده و من خجالت زده میشم با دیدنش ... زنی که ناخن های کار شده ش رو از همون فاصله دیدم ... موهای رنگ شده و باز مونده با شالی که شُل انداخته ... چشماش ! ... شبیه شاهینه ... آیهان گفته خاله ش ... خاله ش همون زن عموشه ؟ ...

🦋

🍃 @kadbanoiranii
🍃 پارت ۸۳
#Part83

📕 رمان " مرداب فریب "

به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒


🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼


میدوم سمت باغ ... سگ درشت هیکلی که پشت پنجره دیده بودم میپره برای گرفتنم من سرعت به خرج میدم که دندونای تیزش جر میده دامن لباسمو ...
صدای جر خوردنش رو میشنوم و تند عقب رو نگاه می کنم ... پام پیچ می خوره و زمین می خورم ... به پشت ...
ارنجم تیر میکشه ... از اون تیر کشیدنا که مغز استخوانت بسوزه ... خورده به سنگ فرش کف باغ و از وحشت گریه هم نمیکنم ... ترس برم داشته از سگی که حالا با فاصله ی کم از من ایستاده و داره دندونای بلند و تیزش رو به رخم میکشه در حالی که تکه پارچه ی اکلیلی و براق لباسی که تنم بوده حالا بین دندوناشه !
همراه با ناله ی جیغ مانند و پارس های خفه ی زیر پوستی که ترس بیشتری بهم القا میکنه !
خودمو عقب میکشم و سگ اما پاهاش رو خم میکنه برای پَرِش ...برای پریدن احتمالا روی قفسه ی سینه م و من جیغ میکشم .... بلند ....
صورتش داره توی صورتم فرود میاد که سیاوش شکل برق ... شکل باد ... شکل رعد و برق با سرعت از پهلو هلش میده که سگ زمین می خوره ....
دو تا سگ دیگه می دون این سمتی ... برای حمله کردن که سیاوش سرپا میشه و میگه : بشینین.... الان ..‌
سگی که به پهلو زمین خورده و تند سرپا شده با صدای ناله ماننده و زو زه ی لوسی زمین میشینه و خبری از چشمای ترسناکش نیست ...
این بار مظلومتر میشینه سر جاش ....
شکل بقیه ی سگا و سیاوش تند سمتم میاد ... من اما با چشمای اشکی بهش نگاه میکنم ... به پاهاش .... تنش ... سرش ...صورتش ... می خوام ببینم سالمه ...
میبلعم ظاهرش رو با چشمام ... شکل چشمای اون که پاهام رو رصد میکنه ... تکونم میده ... دستم رو میگیره و با چشمای ترسیده ش به آرنجم نگاه میکنه و آخ گفتنم اونو به خودش میاره

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG