کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.2K videos
95 files
43.5K links
Download Telegram
🌈 پارت۴۴۸
#Part448

📔 رمان " مخمصه ی باران " 💖

به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒

🍃🍁🍂🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁

سرم رو عقب میرم ... تکیه میدم به سینه ش ... اونم چونه ش رو از روی سرم برمی داره ... میگم : مامان لعیا رو داریم ... هوم ؟ ...
مکثی میکنه و میگه : آره ! ...
ـ می خوای منو ندید بگیری ؟...
جا می خورم . تند تکیه م رو از آیهان میگیرم ... فاصله میگیرم ازش ... مامان فرانک رو میبینم ... بغضم میگیره ... میگه : من شاید در حد مشایخا نباشم اما .... بلدم سیسمونی بذارم برای دخترم ! ...
صدای آیهان رو میشنوم : منت می ذارین !
جلو میرم ... دو قدم مونده بهش صبر میکنم و میگم : من دختر بدی نبودم به خدا ! ....
لا به لای اشکاش می خنده و میگه : آیهان بهم گفت چی سرت اومده ! ...
سمت آیهان نگاه میکنم ... لبخند داره و میگه : به هرحال باس یه جوری عذر خواست ! ...
مامان فرانک جلو میاد و بغلم میکنه ... می بوسه ... می بوسه ! ... من کیف میکنم ... بغلم میگیرمش ... از اول خودشو داشتم ... حالا خودشو آیهان ... خدا دو تا از خوباش رو برام کنار گذاشته تا جبران نبودنه خیلی ها بشه ... مثلا پدرم ... مادرم ...
ازش فاصله میگیرم ... آیهان لبخند به لبجلو میاد و کنارم می ایسته ... میگه : دیشب بد گذشت ... شرمنده ! ....
مامان فرانک با همون لبخنده همراه با بغضش میگه : نه مادر ... خداروشکر که دیشب بودم و خیالم راحت شد بارانم تو رو داره ! ...
آیهان لبخند میزنه و مامان فرانک جلو میاد ... تا یه قدمیش ... خم میشه و دست آیهان رو میگیره ... زل میزنه به چشماش و میگه : من اون سالا هم دلم می خواست ببینمت ... هوش از سر ساره رفته بود ... حلالمون کن پسرم !


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG