کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
28.6K videos
95 files
42.9K links
Download Telegram
🌈 پارت۴۴۳
#Part443

📔 رمان " مخمصه ی باران " 💖

به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒

🍃🍁🍂🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁

فردین بیرون اومد ... من خودمو زدم به اون راه ... یه مسیری رو نشونش دادم ... گفتم از اونور رفتی و از لا به لای جمعیت گمت کردم .... عصبی بود ... .به هم ریخته ... پیدات نکرد ... تو توی اتاق بودی ... با آیهان ... بغل گوشمون ... فردین کلافه بود و تهش من ... من خودم کاری کردم بهم نزدیک بشه و رفتیم توی اتاقه بغلی ! ... من اون شب با فردین خوابیدم و فکر میکردم درست میشه ... فکر میکردم همونطور که میگن آیهان مسئولیت کاری که کرده رو قبول میکنه ، فردینم قبول میکنه ... ولی فردین فقط عصبی بود ... مست بود ... نمی فهمید ... انگاری که احتیاج داشت خالی بشه و کی بهتر از من !؟؟! ...
حس میکنم داره از سرم بخار بلند میشه ... حس میکنم دارم میمیرم از غصه .. از این نقشه ... ساره وقتی به آیهان نرسیده بود دوست نداشت با منیژه باشم ... منیژه برای پول منو می خواست ... آقا بزرگ به خاطر شرکت سکوت کرده بود ... قرار نبود آیهان عاشق من بشه و چقدر خود به خود خدا کارارو جفت و جور کرده بود و همه چیز برگشته بود سر جاش ! ... آقا بزرگ منو به فرزین نداده بود .... گذاشته بود برای آیهانی که همه می دونستن بهش نمیاد عاشق این دختر بچه بشه ... اما ... اما ... وقتی خدا بخواد مگه میشه نشه ؟
اشکام سر می خورن ... آیهان لبخند میزنه ... در کمال بی رحمی ... بهار اخه خون داره گریه میکنه و آیهان میگه : شاکی نیستم ، من بُردَم !



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG